English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
done U وقوع یافته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
allopatric U بتنهایی وقوع یافته
Other Matches
structured programming U برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
outbreaks U وقوع
occurrences U وقوع
outbreak U وقوع
incidence U وقوع
occurence U وقوع
occurance U وقوع
occurrence U وقوع
far between U کم وقوع
bring to pass U به وقوع رساندن
centricity U وقوع درمرکز
come off U وقوع یافتن
localities U محل وقوع
incidence U تصادف وقوع
frequencies U کثرت وقوع
scene U جای وقوع
scenes U جای وقوع
contingencies U احتمال وقوع
contingency U احتمال وقوع
under way U درشرف وقوع
locality U محل وقوع
imminence U قرابت وقوع
infrequency U ندرت وقوع
frequency U کثرت وقوع
come through U وقوع یافتن
externality U وقوع درخارج
recurrenge U وقوع مکرر
interjacency U وقوع در میان
rede U وقوع مصلحت
chronological U بترتیب وقوع
the scene is laid in paris U جای وقوع
frequentness U کثرت وقوع
presence U وقوع وتکرار
accident proof U علت وقوع حادثه
red handed U حین وقوع جنایت
chronological U ترتیب زمانی وقوع
trichromatism U وقوع درسه حالت
imminence U وقوع خطر نزدیک
carried U نشانه وقوع وام
prejudgment U قضاوت قبل از وقوع
failure logcing U ثبت وقوع خرابی
carries U نشانه وقوع وام
alpha radiation U وقوع طبیعی پرتو
carry U نشانه وقوع وام
carrying U نشانه وقوع وام
imminency U وقوع خطر نزدیک
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
venue U محل وقوع جرم یا دعوی
venues U محل وقوع جرم یا دعوی
rhyme scheme U ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
hunches U فن احساس وقوع امری در اینده
hunching U فن احساس وقوع امری در اینده
latest event time U دیرترین زمان وقوع یک واقعه
bring about U سبب وقوع امری شدن
hunch U فن احساس وقوع امری در اینده
hunched U فن احساس وقوع امری در اینده
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
straw in the wind <idiom> U نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
pigs might fly U وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
impend U اویزان کردن در شرف وقوع بودن
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
the bird is p of that event U مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
looped U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
loops U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
conditional U مین کننده وقوع چندین کار مشخص
findings U یافته
finding U یافته
flag U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
attended operation U فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
flags U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flags U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
depauperate U تقلیل یافته
instinct with life U روح یافته
full fledged U تکامل یافته
full-fledged U تکامل یافته
instinct with force U نیرو یافته
nascent U پیدایش یافته
downfallen U زوال یافته
structured U ساخت یافته
due out U خاتمه یافته
porrect U بسط یافته
endrgized U انرژی یافته
transmissive U انتقال یافته
nee U تولد یافته
waney U کاهش یافته
wany U کاهش یافته
mature economy U تکامل یافته
matched U تطبیق یافته
generalized U تعمیم یافته
past U پایان یافته
glorified U تجلیل یافته
appointed <adj.> <past-p.> U گسترش یافته
applied <adj.> <past-p.> U گسترش یافته
extended U تمدید یافته
deployed U گسترش یافته
allocated U اختصاص یافته
abroad U گسترش یافته
awakened U اگاهی یافته
deployed <adj.> <past-p.> U گسترش یافته
installed <adj.> <past-p.> U گسترش یافته
linked U پیوند یافته
organized U سازمان یافته
expanded U بسط یافته
inserted <adj.> <past-p.> U گسترش یافته
tuned U وفق یافته
transferred U انتقال یافته
special vertict U رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
redivivus U تولد تازه یافته
find U چیز یافته مکشوف
reborn U تولد تازه یافته
development system U سیستم توسعه یافته
diminished U [قوس تقلیل یافته]
developed contries U ممالک توسعه یافته
finds U چیز یافته مکشوف
inning U زمین باز یافته
generalized routine U روال تعمیم یافته
formatted display U نمایش شکل یافته
linked subroutine U زیربرنامه پیوند یافته
mature economy U اقتصاد رشد یافته
mature soil U خاک تکامل یافته
extended precision U دقت توسعه یافته
extended memory U حافظه توسعه یافته
generalized force U نیروی تعمیم یافته
endarch U از مرکزبخارج امتداد یافته
elaborated code U رمز بسط یافته
generalized coordinates U مختصات تعمیم یافته
reduced form U فرم تقلیل یافته
organising U بازار سازمان یافته
organized market U بازار سازمان یافته
twice born U تولدتازه روحانی یافته
organize U بازار سازمان یافته
organizing U بازار سازمان یافته
organizes U بازار سازمان یافته
diminished U : تقلیل یافته کاسته
organises U بازار سازمان یافته
contd U مخفف ادامه یافته
bimanual U بادودست انجام یافته
structured english U انگلیسی ساخت یافته
centralized design U طراحی تمرکز یافته
structured walkthroughs U بررسیهای ساخت یافته
structured design U طراحی ساختار یافته
sort merge program U پردازش تعمیم یافته
reduced mass U جرم کاهش یافته
systematized delusions U هذیانهای نظام یافته
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
ranker U افسر ترفیع یافته افسرصفی
Distribution U تابع تعمیم یافته [ریاضی]
human oriented language U زبان ارایش یافته بشری
completes U خاتمه یافته یا کامل شده
That is despised which is cheaply obtained. <proverb> U ارزان یافته خوار است .
complete U خاتمه یافته یا کامل شده
structures coding U برنامه نویسی ساخت یافته
completed U خاتمه یافته یا کامل شده
ramus U قسمت بر امده واطاله یافته
completing U خاتمه یافته یا کامل شده
the developed world U جهان توسعه یافته [پیشرفته]
well ordered U بنحو اکمل انجام یافته
generalized inhibitory potential U پتانسیل بازداشتی تعمیم یافته
structured programming U برنامه نویسی ساخت یافته
less developed countries U کشورهای کمتر توسعه یافته
generalized reinforcer U تقویت کننده تعمیم یافته
salvaged U اموال نجات یافته از خطر
regenerated U زندگی تازه و روحانی یافته
salvages U اموال نجات یافته از خطر
content addressed U نشامی یافته از روی محتوی
reborn U تغییر حالت روحانی یافته
regenerates U زندگی تازه و روحانی یافته
extendeo core U حافظه چنبرهای توسعه یافته
salvaging U اموال نجات یافته از خطر
regenerating U زندگی تازه و روحانی یافته
salvage U اموال نجات یافته از خطر
crumblings U فاسد شده زوال یافته
generalized planning U برنامه ریزی تعمیم یافته
generalized function U تابع تعمیم یافته [ریاضی]
extended character set U مجمگعه کاراکترهای توسعه یافته
regenerate U زندگی تازه و روحانی یافته
fully formed character U کاراکتر تمام شکل یافته
faulted U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
condition U 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
faults U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fault U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
developed market economy countries U کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
after image یک کپی از داده که تغییر یافته است.
generation U توسعه یافته که هنوز هم استفاده می شوند
ox man U کسیکه در دانشگاه OXFORDپرورش یافته است
deployed U مستقر گسترش یافته در روی زمین
abended U خاتمه یافته بطور غیر عادی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com