English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (8617 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
incidence U وقوع
occurrence U وقوع
occurrences U وقوع
outbreak U وقوع
outbreaks U وقوع
occurance U وقوع
occurence U وقوع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
far between U کم وقوع
under way U درشرف وقوع
locality U محل وقوع
localities U محل وقوع
scene U جای وقوع
rede U وقوع مصلحت
recurrenge U وقوع مکرر
contingency U احتمال وقوع
contingencies U احتمال وقوع
done U وقوع یافته
scenes U جای وقوع
interjacency U وقوع در میان
infrequency U ندرت وقوع
frequency U کثرت وقوع
frequencies U کثرت وقوع
chronological U بترتیب وقوع
imminence U قرابت وقوع
presence U وقوع وتکرار
bring to pass U به وقوع رساندن
centricity U وقوع درمرکز
incidence U تصادف وقوع
come off U وقوع یافتن
come through U وقوع یافتن
externality U وقوع درخارج
frequentness U کثرت وقوع
the scene is laid in paris U جای وقوع
imminence U وقوع خطر نزدیک
accident proof U علت وقوع حادثه
failure logcing U ثبت وقوع خرابی
imminency U وقوع خطر نزدیک
allopatric U بتنهایی وقوع یافته
chronological U ترتیب زمانی وقوع
carried U نشانه وقوع وام
carries U نشانه وقوع وام
carry U نشانه وقوع وام
trichromatism U وقوع درسه حالت
alpha radiation U وقوع طبیعی پرتو
red handed U حین وقوع جنایت
carrying U نشانه وقوع وام
prejudgment U قضاوت قبل از وقوع
rhyme scheme U ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
bring about U سبب وقوع امری شدن
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
latest event time U دیرترین زمان وقوع یک واقعه
hunching U فن احساس وقوع امری در اینده
hunches U فن احساس وقوع امری در اینده
hunched U فن احساس وقوع امری در اینده
hunch U فن احساس وقوع امری در اینده
venue U محل وقوع جرم یا دعوی
venues U محل وقوع جرم یا دعوی
impend U اویزان کردن در شرف وقوع بودن
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
straw in the wind <idiom> U نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
pigs might fly U وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
conditional U مین کننده وقوع چندین کار مشخص
the bird is p of that event U مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
loops U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
looped U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
flags U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
attended operation U فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
special vertict U رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
faulted U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
condition U 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
faults U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fault U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fallout U خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
counter revolution U عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
metal deactivator U مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
unconditional U دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
flow diagram U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flowchart U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
voter U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voters U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
faults U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faulted U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
fault U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
presentiments U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
presentment U اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
probability factor U ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
quasi contract U عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
crash position indicator U برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com