Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
interpolate
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
conversions
U
لیست کدهای اصلی یا عبارات و معادل آنها به زبان یا حالت دیگر
conversion
U
لیست کدهای اصلی یا عبارات و معادل آنها به زبان یا حالت دیگر
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
U
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
ingestion
U
قورت دادن داخل معده کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
inter alia
U
میان چیزهای دیگر
inter alia
U
میان اشخاص دیگر
among others
U
میان چیزهای دیگر
among other things
U
میان چیزهای دیگر
inclusive
U
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
to get a word in edgewise
U
طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
choke bore
U
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
data interchange format
U
استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
interregnum
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
Apple Key
U
کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
stack
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
insert
U
[قرار دادن پود میان تار]
slew
U
حرکت دادن کاغذ از میان یک چاپگر
italicism
U
عبارات و اصطلاحات ایتالیایی
she'll
U
مخفف عبارات زیر will she shall she
phraseogram
U
خط یا خطوط نماینده عبارات
parallelism
U
ترادف عبارات اشتراک وجه
to rub a thing in
U
چیز دیگر دادن
interpolator
U
کسیکه عبارات قلب در کتابی می افزاید
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
flowerily
U
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
textualist
U
کسیکه درنقل یا اقتباس عبارات چالاک است
exchanges
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
intruders
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchanged
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
intruder
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchanging
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
contango
U
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
exchange
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
to have done
U
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
superimposing
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
carried
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
superimpose
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
substitute
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carries
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
superimposes
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
carrying
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
substituting
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
acculturate
نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
job
U
استفاده از دستورات و عبارات برای کنترل عملیات سیستم عامل کامپیوتر
inverted commas
U
نام این دو نشان که در سوی عبارات نقل قول شده می گذارند
jobs
U
استفاده از دستورات و عبارات برای کنترل عملیات سیستم عامل کامپیوتر
engage
U
درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engages
U
درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
incorporating
U
داخل کردن
enter
U
داخل کردن
ingratiates
U
داخل کردن
ingratiating
U
داخل کردن
to work in
U
داخل کردن
incorporate
U
داخل کردن
entered
U
داخل کردن
incorporates
U
داخل کردن
ingratiate
U
داخل کردن
work in
U
داخل کردن
enters
U
داخل کردن
ingratiated
U
داخل کردن
imbark
U
داخل کردن
phase in
U
داخل کردن
intromit
U
داخل کردن
immit
U
داخل کردن
kwic
U
روش شاخص بندی اطلاعات توسط کلمات یا عبارات از قبل تعیین شده
kerning
U
کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
to breakin
U
خودرا داخل کردن
swap in
U
مبادله کردن به داخل
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
futtock
U
میان چوب میان تیر
uncreate
U
نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
catch a crab
U
تصادفا پارو را داخل اب کردن
seep
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeps
U
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
rammed
U
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
take in
U
باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
rams
U
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
ram
U
پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurize
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizing
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
cut across
U
میان بر کردن
cut of a corner
U
میان بر کردن
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
insufflation
U
داخل کردن گازیا بخاردر گودالی ازتن
syncopate
U
از میان کوتاه کردن
intract
U
در میان هم کار کردن
finance
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing
U
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
priming
U
پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
To settle upon a price during a dispute.
<proverb>
U
میان دعوا نرخ طى کردن .
interject
U
در میان امدن مداخله کردن
to cut short
U
قطع کردن میان برکردن
interjects
U
در میان امدن مداخله کردن
interjected
U
در میان امدن مداخله کردن
intervened
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
interjecting
U
در میان امدن مداخله کردن
intervenes
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
intervene
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
backslash
U
کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
insinuated
U
داخل کردن اشاره کردن
insinuates
U
داخل کردن اشاره کردن
insinuate
U
داخل کردن اشاره کردن
coopt
U
انتخاب کردن ودر میان خوداوردن
to split the difference
U
تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
metaphrast
U
کسیکه در تبدیل عبارات ادبی یادرتبدیل نظم به نثریانثربه نظم دست دارد
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
distemper
U
ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
invitations
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
switching
U
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
jump instruction
U
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
blitter
U
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
calibrate
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk
U
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
shift key
U
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys
U
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
jack pot
U
دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
friction feed
U
تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
hot dog skiing
U
اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
water injection
U
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
pass on
<idiom>
U
رد کردن چیزی که دیگر
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
removes
U
جابجا کردن به محل دیگر
to lay on the table
U
بوقت دیگر موکول کردن
removing
U
جابجا کردن به محل دیگر
remove
U
جابجا کردن به محل دیگر
water displacement
U
زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
embarks
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
U
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
interchange
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
passage of lines
U
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
range alongside
U
نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
interchanges
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
reinforcing
U
در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
substitution
U
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
scrape together
<idiom>
U
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
overwrite
U
و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
adjourn
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
transfer
U
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transferring
U
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfers
U
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
adjourned
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
In at one ear and out at the other .
<proverb>
U
از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
broaching
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com