Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
joint
U
بند بند کردن اتصال دادن بند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
Other Matches
male connector
U
ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
linkage
U
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
linkages
U
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
to switch on
U
اتصال دادن جریان دادن
operated
U
اتصال دادن
interconnects
U
با هم اتصال دادن
bridge
U
اتصال دادن
to put through
U
اتصال دادن به
bridged
U
اتصال دادن
bridges
U
اتصال دادن
operates
U
اتصال دادن
interconnect
U
اتصال دادن
operate
U
اتصال دادن
synchronised
U
با هم اتصال دادن
interconnects
U
اتصال دادن
interconnected
U
اتصال دادن
to make contact
U
اتصال دادن
interconnected
U
با هم اتصال دادن
synchronizes
U
با هم اتصال دادن
synchronize
U
با هم اتصال دادن
synchronising
U
با هم اتصال دادن
interconnect
U
با هم اتصال دادن
interconnecting
U
با هم اتصال دادن
interconnecting
U
اتصال دادن
synchronises
U
با هم اتصال دادن
spliced
U
اتصال دادن با جوش
connect through
U
از وسط اتصال دادن
inosculate
U
بهم اتصال دادن
splice
U
اتصال دادن با جوش
splicing
U
اتصال دادن با جوش
full fusion welding
U
جوش دادن اتصال
interdigitate
U
بهم اتصال دادن
splices
U
اتصال دادن با جوش
earth
U
به زمین اتصال دادن
interconnecting
U
با یکدیگر اتصال دادن
earths
U
به زمین اتصال دادن
interconnected
U
با یکدیگر اتصال دادن
interconnects
U
با یکدیگر اتصال دادن
interconnect
U
با یکدیگر اتصال دادن
interlock
U
اتصال دادن تزویج شدن
interlocks
U
اتصال دادن تزویج شدن
connect in parallel
U
بطور موازی اتصال دادن
interlocked
U
اتصال دادن تزویج شدن
interlocking
U
اتصال دادن تزویج شدن
connect in series
U
بطور سری اتصال دادن
plug compatible
U
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
plugs
U
ایجاد اتصال الکتریکی با قرار دادن دو شاخه در سوکت
plugging
U
ایجاد اتصال الکتریکی با قرار دادن دو شاخه در سوکت
plug
U
ایجاد اتصال الکتریکی با قرار دادن دو شاخه در سوکت
mine mooring
U
اتصال دادن مینها به همدیگر به وسیله سیم یا بند
layers
U
لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
patch
U
کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
layer
U
لایهای که اتصال / عدم اتصال را بین گیرنده و فرستنده ایجاد میکند
patches
U
کابل کوچک با اتصال در هر انتها برای اجاد اتصال الکتریکی در تابلو
PPP
U
پروتکل تامین کننده اتصال شبکه روی اتصال آسنکرون
fibres
U
نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fibre
U
نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fiber
U
نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
connector
U
وسیله فیزیکی با چندین اتصال فلزی که به وسایل اجازه اتصال به سادگی می دهند
contact
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacting
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacts
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contacted
U
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
moorings
U
سیمهای اتصال مسلح کننده مین سیم اتصال
DB connector
U
اتصال به شکل D که معمولاگ به صورت دو ردیف سوزن است برای اتصال وسایل ارسال داده
invitation
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
swivel
U
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivelled
U
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivels
U
اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
drawbar
U
بازوی اتصال سهم اهرم اتصال
RJ connector
U
نام عمومی برای اتصال هشت سوزنی که درشبکههای BuneT برای اتصال کابل UTP به کار می رود
lead
U
قطب اتصال سیم اتصال
leads
U
قطب اتصال سیم اتصال
terminals
U
محل اتصال پیچ اتصال
ramps
U
سینه کش اتصال فراز اتصال
cascade connection
U
اتصال کاسکاد اتصال پلهای
ramp
U
سینه کش اتصال فراز اتصال
slip road
U
سینه کش اتصال فراز اتصال
terminal
U
محل اتصال پیچ اتصال
to break contact
U
اتصال راقطع کردن
to switch off
U
قطع کردن اتصال
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disconnecting
U
قطع کردن اتصال الکتریکی
leads
U
هدایت کردن بست اتصال
lead
U
هدایت کردن بست اتصال
disconnect
U
قطع کردن اتصال الکتریکی
disconnects
U
قطع کردن اتصال الکتریکی
bond
U
متصل کردن چسباندن اتصال
shorter
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest
U
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
by pass
U
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
Do the trains connect?
U
[خط]
قطارها به هم اتصال دارند؟
[برای عوض کردن قطار]
AUI connector
U
اتصال D برای متصل کردن کابلهای انترنت به آداپتور شبکه
T connector
U
اتصال Coa xial به شکل حرف T که دو کابل باریک loaxial را با دو شاخههای BNC بهم وصل میکند و اتصال سومی برای کابل دیگر یا کارت واسط شبکه ایجاد میکند
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
interfaces
U
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface
U
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
Cambridge ring
U
استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
subscriber's line
U
اتصال تلفنی هادی اتصال هادی مشترک
fusion welding
U
اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
isolation
U
مبدلی که برای جدا کردن قط عات از اتصال مستقیم با منبع تغذیه الکتریسیته اصلی به کار می رود
BNC connector
U
متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
link
U
اتصال یا وصل کردن دو قطعه سخت افزار یا نرم افزار
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
introducing
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
U
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lays
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicated
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
predicating
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
anneal
U
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to veer and heul
U
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pays
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
mounts
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
compensated
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
propagated
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
compensate
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
mount
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagate
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
to adjust
U
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
propagates
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
compensates
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hire
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
hiring
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
hires
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate
U
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
unions
U
اتصال
tie line
U
خط اتصال
interconnection
U
اتصال
jump joint
U
اتصال لب به لب
law of continvity
U
اتصال
butt joint
U
اتصال لب به لب
interconnetion
U
اتصال
connection
U
اتصال
contact
U
اتصال
contacted
U
اتصال
butt joint riveting
U
اتصال لب به لب
lap joint
U
اتصال لب به لب
abutment
U
اتصال
tie down
U
اتصال
contacting
U
اتصال
bonding
U
اتصال
lead wire
U
خط اتصال
inosculation
U
اتصال
connexions
U
اتصال
abjoint
U
بی اتصال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com