Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inclusive
U
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
metafile
U
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
among other things
U
میان چیزهای دیگر
among others
U
میان چیزهای دیگر
inter alia
U
میان چیزهای دیگر
inter alia
U
میان اشخاص دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
interpolated
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
to get a word in edgewise
U
طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
aliens
U
دیسک فرمت شده روی سیستم دیگر یا شامل دادهای به فرمتی که قابل خواندن یا فهم نیست
alien
U
دیسک فرمت شده روی سیستم دیگر یا شامل دادهای به فرمتی که قابل خواندن یا فهم نیست
bumf
U
اسناد شامل اطلاعات دستورالعمل چیزی
subtend
U
در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
interleave
U
در میان چیزی جادادن
interposition
U
چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
impacted
U
کارگذاشته شده میان چیزی گیر کرده
data interchange format
U
استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
interregnums
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
pass on
<idiom>
U
رد کردن چیزی که دیگر
Apple Key
U
کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
lose
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
loses
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
to p on one thing to another
U
چیزی را به چیز دیگر انداختن
exchanges
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanging
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
interchange
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
exchanged
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
complete
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchanges
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
completes
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
intruder
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
completing
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
intruders
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
She turned the conversation to another subject.
U
او
[زن]
موضوع را
[به چیزی دیگر]
عوض کرد.
substitution
U
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
exchange
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
superimpose
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
alternative
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternatives
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
shares
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
carrying
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
substituted
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituting
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carried
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
changer
U
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
shared
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
superimposing
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposes
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
share
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
substitute
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
factors
U
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
factor
U
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
to lose track
[of]
U
فراموش کنند
[یا دیگر ندانند]
که شخصی
[چیزی]
کجا است
Mother-daughter boteh design
U
طرح بته جقه مادر و بچه
[این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
implicit function
U
معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
futtock
U
میان چوب میان تیر
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
plene administravit
U
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
transform
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforming
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transformed
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforms
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
dependent
U
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
width
U
اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
far-reaching
U
شامل
in-
U
شامل
covering
U
شامل
sweeping
U
شامل
comprising
U
شامل
Inc
U
شامل
including
U
شامل
in
U
شامل
self inclusive
U
شامل
containing
U
شامل
inclusive
U
شامل
he had no more no to say
U
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
comprised
U
شامل بودن
engirdle
U
شامل بودن
embraced
U
شامل بودن
embracing
U
شامل بودن
retrospect
U
شامل گذشته
embraces
U
شامل بودن
embrace
U
شامل بودن
trinomial
U
شامل سه نام
engird
U
شامل بودن
comprise
U
شامل بودن
ineligible
U
شامل نشدنی
applying
U
شامل شدن
bimillenary
U
شامل دوهزار
comprises
U
شامل بودن
do with
<idiom>
U
شامل شدن
butyric
U
شامل کره
butyraceous
U
شامل کره
apply
U
شامل شدن
includible
U
شامل کردنی
includable
U
شامل کردنی
excluding
U
شامل نشدن
applies
U
شامل شدن
inclusive or
U
یای شامل
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
plenaries
U
شامل تمام اعضاء
plenary
U
شامل تمام اعضاء
across the board
U
شامل تمام طبقات
encompass
U
شامل بودن دربرگرفتن
excludes
U
شامل نشدن یا جداشدن
exclusion
U
عمل شامل نشدن
exclude
U
شامل نشدن یا جداشدن
encompassed
U
شامل بودن دربرگرفتن
encompasses
U
شامل بودن دربرگرفتن
encompassing
U
شامل بودن دربرگرفتن
exhaustive
U
شامل تمام جرئیات
ex post facto
U
شامل اصول گذشته
terraqueous
U
شامل خشکی ودریا
intraspecies
U
شامل گروه بخصوصی
intraspecific
U
شامل گروه بخصوصی
over all
U
شامل همه چیز
inclusive or gate
U
دریچه یای شامل
exclusive
U
آنچه شامل نمیشود
retroact
U
شامل گذشته شدن
echaustive
U
شامل همهء جزئیات
HTML
U
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
apodictic
U
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
entailing
U
شامل بودن فراهم کردن
defensive
U
منطقه دفاعی شامل دروازه
tetraethyl
U
شامل چهاردسته اتیل در هرملکول
tetrahydrate
U
ترکیب شیمیایی شامل چهارمولکول اب
all round
U
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
interfaces
U
که شامل : کانال ورودی /خروجی
contained
U
شامل بودن خودداری کردن
entails
U
شامل بودن فراهم کردن
entailed
U
شامل بودن فراهم کردن
fullest
U
کامل یا شامل همه چیز
contains
U
شامل بودن خودداری کردن
tenementary
U
شامل ملک استیجاری اپارتمانی
interface
U
که شامل : کانال ورودی /خروجی
gnomic
U
شامل پند و ضرب المثل
entail
U
شامل بودن فراهم کردن
Is breakfast included?
U
آیا شامل صبحانه هم میشود؟
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
with average
U
شامل خسارات خصوصی وجزئی
thetic
U
وابسته به یا شامل پایان نامه
thetical
U
وابسته به یا شامل پایان نامه
apodeictic
U
شامل یا مستلزم بیان حقیقت
toffee
U
اب نبات شامل شکر زردوشیره
toffees
U
اب نبات شامل شکر زردوشیره
toffy
U
اب نبات شامل شکر زردوشیره
contain
U
شامل بودن خودداری کردن
full
U
کامل یا شامل همه چیز
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
english sonnet
U
غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
except
U
مکان دهی و ادغام شامل نیست
twinkle box
U
دستگاه ورودی شامل حس کنندههای نوری
turkic
U
زبانهای ترکی شامل جغتایی وعثمانی
turki
U
زبانهای ترکی شامل جغتایی وعثمانی
interactive
U
قالبها و خصوصیات فرد را شامل میشود
applying
U
درخواست کردن شامل حال بودن
this proverb is not a to him
U
این مثل شامل حال اونیست
applies
U
درخواست کردن شامل حال بودن
motorola
U
سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
sclav ect
U
عضو نژادی که شامل مردم خاوراروپاباشد
apply
U
درخواست کردن شامل حال بودن
interactive
U
سازمان تخصصی که موضوعاتی شامل زبان نویسنده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com