English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
finisher U ضربه اخر کامل کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nose hit U ضربه کامل به میله شماره 1بولینگ
fullest U تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full U تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
full beam spread U باند کامل روشن کننده
hitching U کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitched U کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitch U کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitches U کامل کردن پاس به دریافت کننده
impluse amplifier U تقویت کننده ضربه جریان
carried U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
adders U تعدادی جمع کننده کامل که به صورت موازی دو کلمه را با هم جمع میکند
adder U تعدادی جمع کننده کامل که به صورت موازی دو کلمه را با هم جمع میکند
bcd U جمع کننده کامل برای جمع دو عدد 4 بیتی BCD
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
full mobilization U تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full scale U باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing U بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case U جعبه کامل خشاب کامل
adder U جمع کننده کامل یک بیتی که دو کلمه یک بیتی را در یک زمان جمع میکند
adders U جمع کننده کامل یک بیتی که دو کلمه یک بیتی را در یک زمان جمع میکند
punted U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
imago U حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough U بطور کامل کامل
crosser U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses U ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff U ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
shank U ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
placekick U ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
totals U کامل
full U کامل
absolutes U کامل
completing U کامل
main U کامل
of ripe years U کامل
empennage U دم کامل
full-fledged U کامل
totaling U کامل
totaled U کامل
total U کامل
larger U کامل
starkly U کامل
wall-to-wall U کامل
totalled U کامل
completed U کامل
absolute U کامل
totalling U کامل
completes U کامل
fullest U کامل
echaustive U کامل
complete U کامل
full fledged U کامل
largest U کامل
unmitigated U کامل
semibreve U نت کامل
perfecting U کامل
plenary U کامل
plenaries U کامل
all-out U کامل
exact U کامل
entire U کامل
perfected U کامل
exacts U کامل
exacted U کامل
unabridged U کامل
semibreves U نت کامل
in a entireness of state U کامل
large U کامل
perfect U کامل
saturation U کامل
searching U کامل
starkest U کامل
starker U کامل
stark U کامل
self-contained U کامل
perfects U کامل
unqualified U کامل
full annealing U کامل گداختن
full bodied money U پول کامل
totaling U جمع کل کامل
full blown U تمام کامل
full justification U تطابق کامل
total system U سیستم کامل
totaled U جمع کل کامل
the fullness of time U زمان کامل
full employment U اشتغال کامل
full command U اداره کامل
full frame U قاب کامل
full command U کنترل کامل
full annealing U بازپخت کامل
low tide or water U جزر کامل
through rate U نرخ کامل
foud royant a U سکته کامل
totals U جمع کل کامل
ripen U کامل شدن
ripened U کامل شدن
ripening U کامل شدن
flying colors U توفیق کامل
perfect gas U گاز کامل
ripens U کامل شدن
full stops U وقفه کامل
finish U کامل کردن
out-and-out U کامل سرتاسر
mature system U سیستم کامل
total score U نمره کامل
thoro U کامل تمام
totalled U جمع کل کامل
total porosity U تخلخل کامل
totalling U جمع کل کامل
total function U تابع کامل
total charge U بارگذاری کامل
finishes U کامل کردن
out and out U کامل سرتاسر
fletcherism U وجویدن کامل ان
perfectly U بطور کامل
revolution U یک دوره کامل
uberrima fides U صراحت کامل
uncomplimentary U غیر کامل
fuller U کامل تر تمام تر
hot U امادگی کامل
total costs U هزینه کامل
overall costs U هزینه کامل
integral U کامل تمام
hip and thigh U بطور کامل
revolutions U یک دوره کامل
in the minutest detail <idiom> U مو به مو [با جزییات کامل]
ideal radiator U تابشگر کامل
ideal dielectric U عایق کامل
full stop U وقفه کامل
hottest U امادگی کامل
rounded <adj.> U کامل و متعادل
hotter U امادگی کامل
absolutes U کامل قطعی
absolute U کامل قطعی
orbicular U مدور کامل
grand slams U موفقیت کامل
full production U تولید کامل
complements U کامل کردن
total U جمع کل کامل
complementing U کامل کردن
complemented U کامل کردن
complement U کامل کردن
full mobilization U بسیج کامل
full load U فرفیت کامل
full section U برش کامل
full speed U سرعت کامل
full step U یک قدم کامل
hunky dory U بارضایت کامل
full word U کلمه کامل
full step U گام کامل
overall safety U ایمنی کامل
full-blown U تمام کامل
totalize U کامل کردن
unperfect U غیر کامل
pappus U حقه کامل گل
grand slam U موفقیت کامل
full load U بار کامل
fixed round U فشنگ کامل
mature U کامل کردن
perfect radiator U تابنده کامل
perfect score U امتیاز کامل
perfect tense U ماضی کامل
dismounted defilade U اختفاء کامل
present perfect tense U ماضی کامل
perfecting bail competition U رقابت کامل
perquisition U جستجوی کامل
pervestigation U جستجوی کامل
plenarily U بطور کامل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com