English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
positional U وابسته به موقعیت یامقام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
aspirant U داوطلب کار یامقام
wardship U اداره و یامقام قیمومت
aspirants U داوطلب کار یامقام
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
berths U موقعیت جا
situs U موقعیت
sites U موقعیت
berthed U موقعیت جا
line of position U خط موقعیت
situations U موقعیت
lodgment U موقعیت
lodgment or lodge U موقعیت
situation U موقعیت
berth U موقعیت جا
site U موقعیت
berthing U موقعیت جا
sited U موقعیت
orientation U موقعیت
position U موقعیت
occasion U موقعیت
locations U موقعیت
occasioned U موقعیت
location U موقعیت
condition U موقعیت
occasioning U موقعیت
positioned U موقعیت
occasions U موقعیت
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
endo position U موقعیت اندو
position finding U موقعیت یابی
positioned U شکل موقعیت
exoposition U موقعیت اگزو
firing position U موقعیت احتراق
circumstantial U مربوط به موقعیت
benzylic position U موقعیت بنزیلی
bit position U موقعیت ذره
d. of a situation U موقعیت باریک
point guard U موقعیت گارد
print position U موقعیت چاپ
stimulus situation U موقعیت محرک
position U شکل موقعیت
configurations U وضعیت یا موقعیت
ground position U موقعیت زمینی
monopoly position U موقعیت انحصاری
point U محل یا موقعیت
storage location U موقعیت انباره
page orientation U موقعیت صفحه
sign position U موقعیت علامت
plots U نقطه موقعیت
social status U موقعیت اجتماعی
social situation U موقعیت اجتماعی
situation of a building U موقعیت ساختمان
pertinence U موقعیت شایستگی
pertinence or nency U دخل موقعیت
radar location U موقعیت رادار
razor edge U موقعیت بحرانی
case U وضعیت موقعیت
cases U وضعیت موقعیت
position buoy U بویه موقعیت
rest position U موقعیت سکون
plotted U نقطه موقعیت
pertinency U موقعیت شایستگی
plot U نقطه موقعیت
orientation U تعیین موقعیت
situation U موقعیت حالت
situations U موقعیت حالت
orientation U تشخیص موقعیت
positioning U تثبیت موقعیت
footing U موقعیت وضع
lies U موقعیت چگونگی
lie U موقعیت چگونگی
advantage ground U موقعیت خوب
forward position U موقعیت رو به جلو
status U اهمیت یا موقعیت
lied U موقعیت چگونگی
configuration U وضعیت یا موقعیت
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
upwell U موقعیت بهتری یافتن
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
opportuneness U موقعیت موقع بودن
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
station U موقعیت اجتماعی وضع
trims U موقعیت قایق دراب
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
trimmest U موقعیت قایق دراب
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
blows U هدر دادن موقعیت
blow U هدر دادن موقعیت
trim U موقعیت قایق دراب
stations U موقعیت اجتماعی وضع
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
stand U عهده دارشدن موقعیت
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
space orientation U موقعیت یابی فضایی
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
trim U موقعیت تخته موج دراب
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
trims U موقعیت تخته موج دراب
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
position buoy U بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
proletarianism U موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
cursor U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
boot U اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
cursors U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
parallax U اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
gates U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
gate U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
circular U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
chkdsk U دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
circulars U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
associate U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
associates U وابسته وابسته کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com