English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 31 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
feeds U خوراک دادن
feeds U پروردن چراندن
feeds U خوردن
feeds U خوراک علوفه
feeds U خورد
feeds U خوراندن تغذیه کردن
feeds U جلو بردن
feeds U علیق
feeds U خوراک
feeds U تغذیه کردن
feeds U خوراندن
feeds U درون گذاشت
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feeds U تغذیه گردن
feeds U کاررساندن
feeds U چرخ نوار که روی ماشین نصب میشود
feeds U سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feeds U وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feeds U روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feeds U وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feeds U مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds U وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feeds U وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
force-feeds U واخوراندن
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
force-feeds U به زور خوراندن
breast-feeds U با پستان شیردادن
breast-feeds U شیر پستان دادن
spoon-feeds U باقاشق غذا دادن
To bite the hand that feeds one . U نمک راخوردن ونمکدان شکستن
bite the hand that feeds you <idiom> U جواب خوبی را با بدی دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com