Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 77 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
breast-feeds
U
شیر پستان دادن
breast-feeds
U
با پستان شیردادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
feeds
U
خوراک دادن
feeds
U
چرخ نوار که روی ماشین نصب میشود
feeds
U
سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feeds
U
وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feeds
U
روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feeds
U
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feeds
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds
U
وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feeds
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feeds
U
کاررساندن
feeds
U
تغذیه گردن
feeds
U
پروردن چراندن
feeds
U
خوردن
feeds
U
خوراک علوفه
feeds
U
خورد
feeds
U
خوراندن تغذیه کردن
feeds
U
جلو بردن
feeds
U
علیق
feeds
U
خوراک
feeds
U
تغذیه کردن
feeds
U
خوراندن
feeds
U
درون گذاشت
feeds
U
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
force-feeds
U
به زور خوراندن
force-feeds
U
واخوراندن
force-feeds
U
به زور به خورد کسی دادن
spoon-feeds
U
باقاشق غذا دادن
To bite the hand that feeds one .
U
نمک راخوردن ونمکدان شکستن
bite the hand that feeds you
<idiom>
U
جواب خوبی را با بدی دادن
breast
U
زیر دار
[قالی]
breast
U
نورد پایین
breast
U
چوب افقی پایین دار
[قالی]
breast
U
برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breast
U
پستان
breast
U
اغوش
breast
U
سینه
breast
U
افکار
breast
U
وجدان
breast
U
نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
breast
U
سینه بسینه شدن
breast
U
برابر
breast
U
باسینه دفاع کردن
breast-fed
U
با پستان شیردادن
breast-feed
U
شیر پستان دادن
breast-feed
U
با پستان شیردادن
chimney-breast
U
[بالای دیوار شومینه به سمت دودکش]
breast-fed
U
شیر پستان دادن
To beat ones breast.
U
سینه زدن
breast beam
U
میلهیبرابر
breast collar
U
بنداتصالاسببهگاری
breast dart
U
پیلی
Chicken breast.
U
سینه مرغ (غذا )
to breast the tape
U
مسابقه دورابردن
pigeon breast
U
برامدگی جناغ سینه
breast drill
U
نوعی دریل دارای مته بزرگ
breast bone
U
عظیم قص
breast bone
U
استخوان سینه
breast board
U
سینه بندی تونل
aft breast
U
طناب شماره پنج
breast-feeding
U
تغذیه پستانی
breast feeding
U
تغذیه پستانی
chimney breast
U
سینه بخاری
breast pin
U
سنجاق کراوات
breast plate
U
زره سینه
breast plate
U
سینه بند اسب
pigeon breast
U
سینه کفتری
he beat his breast
U
او به سینه خودزد
furnace breast
U
سردر کوره
breast band
U
پیش بند
forward breast
U
طناب شماره دو
chicken breast
U
برامدگی عظم قص یا استخوان سینه
chicken breast
U
قوزسینه
breast work
U
خاکریز تا ارتفاع سینه خاکریز جان پناه سنگرایستاده
envy rankled in his breast
U
اتش رشک در سینه اش مشتعل بود
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
U
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com