English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (1099 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bit position U موقعیت ذره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
condition U موقعیت
backward U جستجو برای دادهای که از موقعیت نشانه گر شروع میشود یا از انتهای فایل و به ابتدای فایل می رسد
location U موقعیت
locations U موقعیت
circular U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circulars U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
orientation U تشخیص موقعیت
orientation U تعیین موقعیت
orientation U موقعیت
status U اهمیت یا موقعیت
lie U موقعیت چگونگی
lied U موقعیت چگونگی
lies U موقعیت چگونگی
configuration U وضعیت یا موقعیت
configurations U وضعیت یا موقعیت
audit U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audited U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
auditing U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audits U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
footing U موقعیت وضع
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
goal U 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goals U 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
situation U موقعیت
situation U موقعیت حالت
situations U موقعیت
situations U موقعیت حالت
positioning U تثبیت موقعیت
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
blow U هدر دادن موقعیت
blows U هدر دادن موقعیت
station U موقعیت اجتماعی وضع
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
stations U موقعیت اجتماعی وضع
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
pin money U وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
cursor U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursors U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
site U موقعیت
sited U موقعیت
sites U موقعیت
cell U دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cells U دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
column U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
case U وضعیت موقعیت
cases U وضعیت موقعیت
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
back U نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
backs U نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
boot U اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
plot U نقطه موقعیت
plots U نقطه موقعیت
plotted U نقطه موقعیت
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
stand U عهده دارشدن موقعیت
position U موقعیت
position U شکل موقعیت
positioned U موقعیت
positioned U شکل موقعیت
sensor U وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER
failure U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failures U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
trim U موقعیت تخته موج دراب
trim U موقعیت قایق دراب
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
trimmest U موقعیت قایق دراب
trims U موقعیت تخته موج دراب
trims U موقعیت قایق دراب
occasion U موقعیت
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
occasioned U موقعیت
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
occasioning U موقعیت
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
occasions U موقعیت
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
point U محل یا موقعیت
Other Matches
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
situs U موقعیت
berth U موقعیت جا
berthed U موقعیت جا
berthing U موقعیت جا
berths U موقعیت جا
lodgment U موقعیت
lodgment or lodge U موقعیت
line of position U خط موقعیت
storage location U موقعیت انباره
stimulus situation U موقعیت محرک
social status U موقعیت اجتماعی
situation of a building U موقعیت ساختمان
sign position U موقعیت علامت
social situation U موقعیت اجتماعی
firing position U موقعیت احتراق
rest position U موقعیت سکون
razor edge U موقعیت بحرانی
monopoly position U موقعیت انحصاری
pertinence or nency U دخل موقعیت
benzylic position U موقعیت بنزیلی
pertinence U موقعیت شایستگی
position buoy U بویه موقعیت
advantage ground U موقعیت خوب
page orientation U موقعیت صفحه
point guard U موقعیت گارد
radar location U موقعیت رادار
print position U موقعیت چاپ
pertinency U موقعیت شایستگی
exoposition U موقعیت اگزو
endo position U موقعیت اندو
position finding U موقعیت یابی
d. of a situation U موقعیت باریک
ground position U موقعیت زمینی
circumstantial U مربوط به موقعیت
forward position U موقعیت رو به جلو
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
opportuneness U موقعیت موقع بودن
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
positional U وابسته به موقعیت یامقام
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
upwell U موقعیت بهتری یافتن
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
space orientation U موقعیت یابی فضایی
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
position buoy U بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
proletarianism U موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
parallax U اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
gate U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
gates U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
chkdsk U دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
IF statement U عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
digitize U سطح حساس که موقعیت قلم را به حالت عددی تبدیل میکند تا رسم ها وارد کامپیوتر شوند
geopolitic U علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
descriptions U زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
description U زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
cycles U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
zero supperssion U موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند
bar automatic U میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
ppm U Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com