Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fielding
U
متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drag
U
ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
dragged
U
ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drags
U
ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
coroutine
U
بخشی از برنامه یا تابع که داده را عبور میدهد و سایر توابع همروند را کنترل میکند سپس متوقف میشود
shinny
U
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
halt
U
متوقف کردن
put under the ban
U
متوقف کردن
halts
U
متوقف کردن
halted
U
متوقف کردن
shut down
U
خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
stopping
U
متوقف کردن ایستگاه
stops
U
متوقف کردن ایستگاه
to bring traffic to a standstill
U
ترافیک را متوقف کردن
stopping the work
U
متوقف کردن کار
stop
U
متوقف کردن ایستگاه
gravel
U
شن دار متوقف کردن
stopped
U
متوقف کردن ایستگاه
cascade control
U
چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
checks
U
کم یا متوقف کردن سرعت بدن
check
U
کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checked
U
کم یا متوقف کردن سرعت بدن
call it quits
<idiom>
U
متوقف کردن تمام کار
pull over
<idiom>
U
متوقف کردن ماشین گوشه جاده
tie up
<idiom>
U
آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
end
U
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended
U
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
to suspend payment
U
پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
ends
U
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
phaseout
U
تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
to stop cold something
U
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
aborts
U
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
stall
U
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
aborted
U
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
cancellation
U
عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
abort
U
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting
U
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
stalling
U
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
cancelling
U
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancels
U
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel
U
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
appel
U
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
lay to rest
<idiom>
U
رها کردن ،متوقف کردن
control point
U
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
banana blade
U
چوب هاکی
sextets
U
تیم هاکی
sextet
U
تیم هاکی
field hockey
U
زمین هاکی
sixes
U
تیم هاکی
six
U
تیم هاکی
iceman
U
هاکی باز
skates
U
هاکی روی یخ
skate
U
هاکی روی یخ
blue line
U
خط دفاعی هاکی
skated
U
هاکی روی یخ
hockey
U
هاکی روی یخ
ice hockey
U
هاکی روی یخ
stanza
U
بخشی ازبازی هاکی
stick
U
چوب بازی هاکی
hurler
U
بازیگر هاکی ایرلندی
stanzas
U
بخشی ازبازی هاکی
field hokey
U
هاکی روی چمن
shinney
U
چوب بازی هاکی
bandi
U
نوعی هاکی روی یخ
speed a way
U
نوعی بازی شبیه هاکی
endboards
U
دیوارههای اخر زمین هاکی
avco cup
U
جام جهانی انجمن هاکی
stickboy
U
متصدی نگهداری چوبهای هاکی
stickhandler
U
شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
elevens
U
تیم 11 نفره هاکی روی چمن
floor hockey
U
هاکی روی یخ کودکان بدون اسکیت
eleven
U
تیم 11 نفره هاکی روی چمن
deadlines
U
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadline
U
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
stickside
U
سمتی از بدن دروازه بان باچوب هاکی
spearing
U
ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
spears
U
ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
hurling
U
نوعی هاکی یا لاکراس بین دوتیم 51 نفره
speared
U
ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
spear
U
ضربه زدن به حریف با تیغه چوب هاکی
shinny
U
نوعی بازی هاکی غیررسمی در صحرا و بیابان
tokens
U
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token
U
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
task
U
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
electronic
U
مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
tasks
U
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
street hockey
U
نوعی هاکی در زمین یا کوچه بدون کفش اسکیت
apt
U
زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
control panel
U
صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
processor
U
پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
loops
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executives
U
دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
loop
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
looped
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executive
U
دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
real time
U
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
control and reporting center
U
تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
radio control
U
کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
circulation control
U
کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
rolleron
U
کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
end zone
U
منطقه اخر زمین هاکی از خط ابی تادیوار پشت دروازه
throw a monkey wrench into
<idiom>
U
آرام آرام متوقف کردن چیزی
flexible
U
کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
curbing
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
broomball
U
نوعی هاکی روی یخ بدون کفش اسکیت با جارو و توپ فوتبال
IRQ
U
سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
control
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controlling
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
controls
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
inventory control
U
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
fire control
U
کنترل کردن اتش کنترل اتش
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
assist
U
بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assisted
U
بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
slap shot
U
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
assisting
U
بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
assists
U
بازیگری که درکسب امتیازکمک کرده رساندن گوی به یار برای گل زدن در هاکی روی یخ
check-up
U
کنترل کردن
check-ups
U
کنترل کردن
controls
U
کنترل کردن
get along
<idiom>
U
کنترل کردن
control
U
کنترل کردن
bridle
U
کنترل کردن
bridled
U
کنترل کردن
bridles
U
کنترل کردن
bridling
U
کنترل کردن
controlling
U
کنترل کردن
inspected
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspects
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspecting
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspect
U
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
strike
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
U
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
controlling
U
کنترل کردن فرمان
controls
U
کنترل کردن فرمان
damage control
U
کنترل کردن خسارات
control
U
کنترل کردن فرمان
ctrl
U
کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
apt
U
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
airspace control
U
کنترل کردن فضای هوایی
get a grip of oneself
<idiom>
U
کنترل کردن احساسات شخصی
control sheet
U
صفحه کنترل چارت کنترل
control statement
U
حکم کنترل دستور کنترل
insolvent
U
متوقف
halt
U
متوقف
abeyant
U
متوقف
abeyant abeyance
U
متوقف
crashing
U
متوقف
crash
U
متوقف
halts
U
متوقف
crashed
U
متوقف
crashes
U
متوقف
crashingly
U
متوقف
halted
U
متوقف
dead in the water
U
متوقف در اب
installed
U
متوقف
block plot
U
صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
control stick
U
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
come to a stand
U
متوقف شدن
holding attack
U
تک متوقف کننده
pull-in
U
متوقف شدن
stoppers
U
متوقف کننده
stand fast
U
متوقف شدن
stops
U
متوقف کننده
pull-ins
U
متوقف شدن
to come to a stand
U
متوقف شدن
fetch up
U
متوقف شدن
lay off
U
متوقف ساختن
halt
U
متوقف شدن
pull in
U
متوقف شدن
stopped
U
متوقف کننده
throwbacks
U
متوقف سازی
halted
U
متوقف شدن
stopple
U
متوقف کننده
throwback
U
متوقف سازی
hold on
<idiom>
U
متوقف شدن
halts
U
متوقف شدن
to put to a pause
U
متوقف ساختن
slap down
U
متوقف ساختن
pt down
U
متوقف ساختن
stopper
U
متوقف کننده
let up
<idiom>
U
کم کم متوقف شدن
dead in the water
U
متوقف در دریا
suppressible
U
متوقف کردنی
stopping
U
متوقف کننده
stop
U
متوقف کننده
regulate
U
میزان کردن کنترل کردن
regulated
U
میزان کردن کنترل کردن
regulates
U
میزان کردن کنترل کردن
govern
U
معیف کردن کنترل کردن
controlling
U
کنترل کردن مهار کردن
regulating
U
میزان کردن کنترل کردن
governs
U
معیف کردن کنترل کردن
control
U
کنترل کردن مهار کردن
qualify
U
منظم کردن کنترل کردن
qualifies
U
منظم کردن کنترل کردن
governed
U
معیف کردن کنترل کردن
controls
U
کنترل کردن مهار کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com