Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
self adjustment
U
انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
syntonic
U
سازگار بامحیط
zoo ecology
U
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
coincidences
U
انطباق
coincidence
U
انطباق
superposition
U
انطباق
adaption
U
انطباق
accommodations
U
انطباق
accommodation
U
انطباق
adaptations
U
انطباق
self identity
U
انطباق
conformity
U
انطباق
adaptation
U
انطباق
unadapted
U
انطباق نایافته
coincident current
U
با انطباق جریان
dark adaptation
U
انطباق با تاریکی
synchrony
U
انطباق تقارن
brightness adaptation
U
انطباق با درخشندگی
social adaptiveness
U
انطباق اجتماعی
adaptable
U
انطباق پذیر
matching stub
U
مفتول انطباق
nonsuperimposable
U
انطباق ناپذیر
decency
U
انطباق بامورد
scotopic adaptation
U
انطباق با تاریکی
visual adaptation
U
انطباق دیداری
goodness of fit
U
میزان انطباق
sensory adaptation
U
انطباق حسی
light adaptation
U
انطباق با روشنایی
superposable
U
قابل انطباق
superimposable
U
انطباق پذیر
absolute accommodation
U
انطباق مطلق
coincidences
U
اقتران انطباق
suited
U
تعقیب انطباق
adaptability
U
انطباق پذیری
adaptation level
U
سطح انطباق
adaptation syndrome
U
نشانگان انطباق
adaptability
U
قابلیت انطباق
suits
U
تعقیب انطباق
adaptation time
U
زمان انطباق
adjustability
U
درجه انطباق
coincidence
U
اقتران انطباق
alignment
U
تنظیم انطباق
alignments
U
تنظیم انطباق
suit
U
تعقیب انطباق
adaptometer
U
انطباق سنج
parallax
U
اختلاف منظر انطباق
synchronises
U
انطباق زمانی داشتن
synchronising
U
انطباق زمانی داشتن
synchronize
U
انطباق زمانی داشتن
suit the punishment to the crime
U
انطباق مجازات بر جرم
general adaptation syndrome
U
نشانگان انطباق عمومی
sovietization
U
انطباق با رژیم شوروی
synchronizes
U
انطباق زمانی داشتن
synchronised
U
انطباق زمانی داشتن
synchronism
U
ایجاد همزمانی انطباق
associable
U
معاشرتی انطباق پذیر
aberration
U
عدم انطباق کانونی
coincidence adjustment
U
تعیین مسافت به وسیله انطباق
compatability
U
قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
formalization
U
انطباق با ایین واداب فاهری رسمی سازی
reseau
U
شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
electromagnetic compatability
U
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
leninism
U
اصول عقاید لنین مارکسیسم با تفسیر واستنباطی که لنین از ان به منظور انطباق با ایدئولوژی مذکور با وضع روسیه کرده است
rationalization
U
انطباق با اصول عقلانی عقلانی کردن
thirds
U
به دیگری
tother
U
دیگری
third
U
به دیگری
another
U
دیگری
t' other
U
دیگری
consecutively
U
یکی پس از دیگری
onother's money
U
پول دیگری
others
U
متفاوت دیگری
in turn
<idiom>
U
یکی پس از دیگری
at another time
U
در زمان دیگری
at second hand
U
از قول دیگری
common of pasturage
U
حق چرادرزمین دیگری
follow suit
<idiom>
U
از دیگری تقلیدکردن
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
heteronomous
U
پیروقانون دیگری
other
U
متفاوت دیگری
shuffle off
U
بدوش دیگری گذاردن
predecease
U
مرگ قبل از دیگری
serially
U
یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially
U
یکی پس از دیگری به ترتیب
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
to feel for another
U
برای دیگری متاثرشدن
detinue
U
ضبط مال دیگری
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
predecease
U
قبل از دیگری مردن
impersonate
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonating
U
خودرابجای دیگری جا زدن
eye baby
U
دیگری که به او نگاه میکند
personified
U
رل دیگری بازی کردن
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
personify
U
رل دیگری بازی کردن
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
assumpsit
U
تقبل دیون دیگری
ratio
U
نسبت یک عدد به دیگری
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
subtraction
U
کم کردن یک عدد از دیگری
transplants
U
درجای دیگری نشاندن
transplanting
U
درجای دیگری نشاندن
pestiferous
U
فاسدکننده اخلاق دیگری
one after a
U
یکی درپی دیگری
metonymy
U
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
let a praise thee
U
بگذارد دیگری تورابستاید
it is of a different kind
U
قسم دیگری است
i had no a
U
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
i had no a
U
چاره دیگری نداشتم
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
heteronomy
U
پیروی از قانون دیگری
transport
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transported
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transports
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transplant
U
درجای دیگری نشاندن
transplanted
U
درجای دیگری نشاندن
alternately
U
تغییر از یکی به دیگری
releases
U
اعراض از حق به نفع دیگری
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
another kettle of fish
<idiom>
U
کاملا متفاوت از دیگری
release
U
اعراض از حق به نفع دیگری
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
U
دنبال روی دیگری
another
U
کسی
[چیز]
دیگری
released
U
اعراض از حق به نفع دیگری
copycat
<idiom>
U
تقلید از شخص دیگری
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
delay
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
common of piscary
U
حق ماهی گیری درابهای دیگری
drag in
<idiom>
U
پا فشاری روی موضوع دیگری
throw down the gauntlet
<idiom>
U
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
relocation
U
انتقال به محل دیگری ازحافظه
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
transmission
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
delays
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
passing off
U
به اسم دیگری معامله کردن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
put words in one's mouth
<idiom>
U
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
multiplicand
U
عددی که در دیگری ضرب شود
rub off
<idiom>
U
به شخص دیگری انتقال دادن
relative
U
آنچه با دیگری مقایسه شود
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
globally
U
را با دیگری در متن عوض میکند
augmenter
U
مقداری که به دیگری اضافه میشود
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
to be moved to another school
U
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
to connect with a flight
U
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
be a carbon copy
<idiom>
U
دقیقا مثل دیگری بودن
impersonation
U
نقش دیگری رابازی کردن
global
U
را با دیگری در متن عوض میکند
match
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
matches
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
to transubstantiate
U
به جسم دیگری تبدیل کردن
new person
<idiom>
U
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
ghostwrite
U
بنام شخص دیگری نوشتن
are these a more apples
U
هیچ سیب دیگری هست
unless you are otherwise engaged
U
اگر کار دیگری نداری
outdistanced
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
transfusible
U
قابل تزریق در جسم دیگری
vest
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
indirect objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
staged
U
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
objected
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
suffragan
U
تابع منطقه یاقسمت دیگری
outdistance
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistances
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
transfusable
U
قابل تزریق در جسم دیگری
vests
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
transmissions
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
overlaps
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
to shift a burden
U
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
overlapped
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlap
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
proxy
U
بنمایندگی دیگری رای دادن
to t.
U
بحقوق دیگری تجاوز کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com