Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
face dodge
U
گول زدن حریف با تظاهر به پاس دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
demonstrated
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrating
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrates
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrate
U
نشان دادن تظاهر به عمل کردن
underhook
U
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
deceive
U
فریب دادن حریف
deceived
U
فریب دادن حریف
jink
U
فریب دادن حریف
deceives
U
فریب دادن حریف
deceiving
U
فریب دادن حریف
outroll
U
شکست دادن حریف
shut down
U
شکست دادن حریف
hole job
U
شکست دادن حریف با شروع بهتر
match
U
وصلت دادن حریف کسی بودن
hole shot
U
شکست دادن حریف با شروع بهتر
wipe out
U
شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
matches
U
وصلت دادن حریف کسی بودن
headman
U
پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
headmen
U
پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
tries
U
کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
try
U
کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
protection
U
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
head and arm
U
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground
U
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
loops
U
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop
U
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped
U
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
glided
U
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides
U
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide
U
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
side sweep and over under
U
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
dump
U
شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
stack
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
hits
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
U
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off
U
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
pretense
U
تظاهر
fakery
U
تظاهر
pretensions
U
تظاهر
semblance
U
تظاهر
pretension
U
تظاهر
eyewash
U
تظاهر
grimace
U
تظاهر
grimacing
U
تظاهر
grimaces
U
تظاهر
prudery
U
تظاهر
grimaced
U
تظاهر
effusions
U
تظاهر
effusion
U
تظاهر
display
U
تظاهر
pretence
U
تظاهر
pretences
U
تظاهر
pretenses
U
تظاهر
displayed
U
تظاهر
affectation
U
تظاهر
displays
U
تظاهر
displaying
U
تظاهر
make-believe
U
تظاهر
make believe
U
تظاهر
affectations
U
تظاهر
preciosity
U
تصنع تظاهر
affects
U
تظاهر کردن به
gleam
U
تظاهر موقتی
gleamed
U
تظاهر موقتی
gleaming
U
تظاهر موقتی
shams
U
تظاهر کردن
dissemble
U
تظاهر کردن
ostensive
U
تظاهر امیز
affect
U
تظاهر کردن به
simulations
U
وانمود تظاهر
simulation
U
وانمود تظاهر
sham
U
تظاهر کردن
pretend
U
تظاهر کردن
sham
U
تظاهر کردن
pass off
<idiom>
U
تظاهر کردن
gleams
U
تظاهر موقتی
feign
U
تظاهر کردن
flashiness
U
خودفروشی تظاهر
feints
U
تظاهر به عملیات تظاهرات
feinting
U
تظاهر به عملیات تظاهرات
feinting
U
نمایش دروغی تظاهر
feinted
U
تظاهر به عملیات تظاهرات
feint
U
نمایش دروغی تظاهر
feints
U
نمایش دروغی تظاهر
ostentation
U
خود فروشی تظاهر
feint
U
تظاهر به عملیات تظاهرات
take a dive
U
تظاهر به ناک اوت
feinted
U
نمایش دروغی تظاهر
His liberalism is merely a pose
[an act]
آزادمنشی او فقط تظاهر است
She was pretending to be happy.
U
او
[زن]
تظاهر به شاد بودن کرد.
demonstrations
U
تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstration
U
تظاهر به انجام عملیات کردن
holing
U
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes
U
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole
U
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed
U
فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
To pretend sickness(ignorance).
U
تظاهر به ناخوشی ( بی اطلاعی وناآگاهی ) کردن
The demonstrators were waving the flags.
U
تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
put up a good front
<idiom>
U
وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
To stage political demonstrations.
U
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
To be a bit la – di – da .
U
«مکش مرگ ما» بودن ( پرافاده و اهل تظاهر )
one two
U
تظاهر شمشیربازبه دفاع و حمله در همان مسیر
quarterback draw
U
نوعی حمله که مهاجم پشت خط مرکزی با تظاهر به پاس عقب می رود و بعد خودبجلو میشتابد
He is a show-off. He likes to put on an act. He likes to show off.
اهل تظاهر است
[اهل نمایش وژست]
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
backslap
U
تظاهر بصمیمیت کردن چاخان کردن
adversary
U
حریف
adversaries
U
حریف
competitor
U
حریف
foes
U
حریف
challenger
U
حریف
challengers
U
حریف
foe
U
حریف
opponents
U
حریف
matches
U
حریف
match
U
حریف
competitors
U
حریف
opponent
U
حریف
rivalled
U
حریف
rivaling
U
حریف
d. cut d.
U
حریف
rivalling
U
حریف
rivals
U
حریف
rivaled
U
حریف
rival
U
حریف
adversarial
U
حریف
shadowed
U
چسبیدن به حریف
deliver a series of blows
U
بمباران حریف
shadows
U
چسبیدن به حریف
opponent
U
حریف طرف
targets
U
سینه حریف
shadow
U
چسبیدن به حریف
shadowing
U
چسبیدن به حریف
downfield
U
زمین حریف
head butt
U
با سر به حریف زدن
targetted
U
سینه حریف
targetting
U
سینه حریف
away
U
زمین حریف
charges
U
حمله به حریف
charge
U
حمله به حریف
he was too much for me
U
من حریف او نبودم
targeting
U
سینه حریف
targeted
U
سینه حریف
target
U
سینه حریف
copings
U
حریف شدن
copes
U
حریف شدن
adversaries
U
حریف کشتی
jacks of all trades
U
همه فن حریف
end
U
زمین حریف
dropped
U
جاگذاشتن حریف
drop
U
جاگذاشتن حریف
adversary
U
حریف کشتی
victims
U
حریف ضعیف
sell a dummy
U
فریفتن حریف
victim
U
حریف ضعیف
i cannot manage him
U
حریف او نمیشوم
razzle dazzle
U
فریفتن حریف
swingman
U
همه فن حریف
dropping
U
جاگذاشتن حریف
playing the man
U
بازی با حریف
cope
U
حریف شدن
opponents
U
حریف طرف
drops
U
جاگذاشتن حریف
coped
U
حریف شدن
ends
U
زمین حریف
ended
U
زمین حریف
jack of all trades
U
همه فن حریف
assumes
U
تظاهر کردن تقلید کردن
assume
U
تظاهر کردن تقلید کردن
bluffs
U
حریف را از میدان درکردن
scouts
U
ارزیابی حریف اینده
draws
U
رویارویی دو حریف در اغار
draw
U
رویارویی دو حریف در اغار
kin geri
U
لگد به بیضه حریف
cut down
U
زمین زدن حریف
intercepting
U
قطع پاسکاری حریف
utility
U
ذخیره همه فن حریف
intercepts
U
قطع پاسکاری حریف
hinder
U
مانع حریف شدن
mark
U
نشانه کردن حریف
scout
U
ارزیابی حریف اینده
scouted
U
ارزیابی حریف اینده
hindered
U
مانع حریف شدن
hindering
U
مانع حریف شدن
hinders
U
مانع حریف شدن
put the ball on the floor
U
رد کردن توپ از حریف
marks
U
نشانه کردن حریف
back sacrifice throw
U
افکندن حریف ازپشت
burn
U
امتیاز گرفتن از حریف
intercepted
U
قطع پاسکاری حریف
intercept
U
قطع پاسکاری حریف
action on the blade
U
تماس با شمشیر حریف
stomach throw
U
افکندن حریف از پشت
sparring partner
U
حریف مشت بازی
kukutsu dachi
U
ایستادن در مقابل حریف
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com