Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
grab
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbing
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabs
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hold
U
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
holds
U
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
sustain
U
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained
U
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains
U
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
dehumidify
U
نم چیزی را گرفتن
to bring something
U
گرفتن چیزی
to obtain something
U
گرفتن چیزی
dehydrate
U
اب چیزی را گرفتن
to get
[hold of]
something
U
گرفتن چیزی
decarbonate
U
زغال چیزی را گرفتن
grips
U
محکم گرفتن چیزی
gripping
U
محکم گرفتن چیزی
gripped
U
محکم گرفتن چیزی
To treat something as a joke
U
چیزی را بشوخی گرفتن
rigid adherence to a thing
U
محکم گرفتن چیزی
grip
U
محکم گرفتن چیزی
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را گرفتن
to take something into account
U
در نظر گرفتن چیزی
degas
U
گاز چیزی را گرفتن
decarbonize
U
زغال چیزی را گرفتن
To take delivery of something.
U
چیزی را تحویل گرفتن
to seize something
[from somebody]
U
چیزی را گرفتن
[از کسی]
To turn a blind eye to something. To overlook something.
U
چیزی را نادیده گرفتن
to turn a blind eye to something
U
چیزی را نادیده گرفتن
to let something slip
U
چیزی را نادیده گرفتن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
To make light of something.
U
چیزی راسر سری گرفتن
to contract something from somebody
U
از کسی چیزی
[بیماری]
گرفتن
retracing
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
monopolization
U
گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
To put something to the vote.
U
درباره چیزی رأی گرفتن
retrace
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraces
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraced
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
to take something as a joke
U
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
dispraise
U
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
to borrow something
[from somebody]
U
چیزی را قرض گرفتن
[از کسی]
stem the tide
<idiom>
U
جلو موج چیزی را گرفتن
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
caulk
U
شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
to wring something from somebody
[out of somebody]
U
از کسی چیزی به زور گرفتن
to nip something in the bud
U
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
nip in the bud
<idiom>
U
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
U
گرفتن چیزی که باقی مانده
To find fault with something ( someone ) .
U
از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
U
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
calibrates
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
calibrate
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to get in somebody's way
U
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
superseding
U
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
environ
U
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
superimpose
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superseded
U
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersede
U
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersedes
U
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
to regard something as a matter of course
U
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
interferes
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrate
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interfere
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to get worked up
U
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to work oneself up
U
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
interfered
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrates
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something
<idiom>
U
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
to jump on somebody
U
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
dehydrogenize
U
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate
U
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
save
U
نگهداشتن
reserving
U
نگهداشتن
hold
U
نگهداشتن
retained
U
نگهداشتن
bate
U
نگهداشتن
preserve
U
نگهداشتن
retain
U
نگهداشتن
sustain
U
نگهداشتن
preserving
U
نگهداشتن
reserves
U
نگهداشتن
preserves
U
نگهداشتن
holds
U
نگهداشتن
reserve
U
نگهداشتن
sustains
U
نگهداشتن
saves
U
نگهداشتن
saved
U
نگهداشتن
sustained
U
نگهداشتن
hold on
U
نگهداشتن
imprison
U
نگهداشتن
imprisoning
U
نگهداشتن
to keep in d.
U
نگهداشتن
retains
U
نگهداشتن
to take into custody
U
نگهداشتن
imprisons
U
نگهداشتن
retaining
U
نگهداشتن
to hold in restraint
U
نگهداشتن
retention
U
نگهداشتن
lock
U
محکم نگهداشتن
preserving
U
باقی نگهداشتن
station keeping
U
در خط نگهداشتن ناو
snubs
U
نگهداشتن طناب
snubbing
U
نگهداشتن طناب
preserves
U
باقی نگهداشتن
locks
U
محکم نگهداشتن
count out
<idiom>
U
بیرون نگهداشتن
preserve
U
باقی نگهداشتن
chin
U
زیرچانه نگهداشتن
chins
U
زیرچانه نگهداشتن
fid
U
بامیله نگهداشتن
retraining
U
نگهداشتن در ندامتگاه
sabbattize
U
سبت نگهداشتن
hold over
<idiom>
U
طولانی نگهداشتن
snubbed
U
نگهداشتن طناب
tong
U
باانبر نگهداشتن
have custody of
U
امانت نگهداشتن
secures
U
محکم نگهداشتن
snub
U
نگهداشتن طناب
secure
U
محکم نگهداشتن
surges
U
تحت کشش نگهداشتن
maintain
U
نگهداشتن برقرار داشتن
restrains
U
نگهداشتن مهار کردن
restrain
U
نگهداشتن مهار کردن
propping
U
نگهداشتن پشتیبانی کردن
to block a ball
U
نگهداشتن توپ در بازی
floats
U
روی اب نگهداشتن شناور
maintained
U
نگهداشتن برقرار داشتن
floated
U
روی اب نگهداشتن شناور
float
U
روی اب نگهداشتن شناور
surge
U
تحت کشش نگهداشتن
propped
U
نگهداشتن پشتیبانی کردن
prop
U
نگهداشتن پشتیبانی کردن
surged
U
تحت کشش نگهداشتن
desiccate
U
در جای خشک نگهداشتن
restraining
U
نگهداشتن مهار کردن
locked up
U
زیر قفل نگهداشتن
l support
U
نگهداشتن بصورت زاویه
keep up
<idiom>
U
درشرایط عالی نگهداشتن
To hold (keep) a secret close to ones chest.
U
رازی درسینه نگهداشتن
maintains
U
نگهداشتن برقرار داشتن
wage freeze
U
ثابت نگهداشتن دستمزد
to choke down
U
بزحمت دردل نگهداشتن
safeguarding
U
تامین کردن امن نگهداشتن
tallying
U
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies
U
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied
U
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
safeguards
U
تامین کردن امن نگهداشتن
to safeguard
[against]
U
امن نگهداشتن
[علیه]
[در برابر]
safeguarded
U
تامین کردن امن نگهداشتن
card up one's sleeve
<idiom>
U
برای روز مبادا نگهداشتن
tally
U
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
cross support
U
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
safeguard
U
تامین کردن امن نگهداشتن
heading hold
U
روش ثابت نگهداشتن سمت پرواز
acquisition
U
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
acquisitions
U
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
keep (someone) up
<idiom>
U
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
stay
U
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
To keep onesface ruddy by the slap it has receive.
<proverb>
U
با سیلى صورت خود را سرخ نگهداشتن .
preserve
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserving
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
stall feed
U
در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
preserves
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
stayed
U
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
lay to
U
قایق را درمسیر باد اوردن وثابت نگهداشتن
eat one's cake and have it too
<idiom>
U
هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
boost control
U
سیستم کنترلی برای نگهداشتن فشار بوستر
carry light
U
نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
bolstered
U
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
battens
U
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
watch guard
U
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
screen
U
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
lies
U
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
drag bunt
U
ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
screened
U
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
bolster
U
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
lie
U
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
screens
U
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screening, screenings
U
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
nothing to the right
U
دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
bolsters
U
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
batten
U
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
lied
U
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
beechive spring
U
فلزی از جنس فولاد سخت برای نگهداشتن محل پرچ
still fishing
U
ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
capture
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
tee
U
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
captures
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
tees
U
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teeing
U
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com