English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 31 (6079 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
holds U نگهداشتن
holds U نگاه داشتن
holds U دردست داشتن
holds U گرفتن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
holds U چسبیدن نگاهداری
holds U انبار کشتی
holds U نگهداشتن پناهگاه گرفتن
holds U تصرف کردن
holds U گیر
holds U دژ
holds U ایست
holds U گیره اتصالی نگهدارنده
holds U پایه مقر
holds U جلوگیری کردن
holds U انبار کالا
holds U گرفتن غیرمجاز حریف ضربه به گوی اصلی بیلیاردکه مسیر معمولی را طی نکند
holds U گرفتن غیرمجاز توپ
holds U گیره مکث بین کشیدن زه و رهاکردن ان
holds U تسلط
holds U منعقد کردن
holds U متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
holds U ایست نگهداری
holds U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
holds U زمان سپری شده توسط مدار ارتباطی حین تماس
holds U بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds U پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
examples of holds U انواعحرکات
He holds the attention of his audience. U شنوندگانش را جذب می کند
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb> U کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com