Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to limit something
U
چیزی را محصور کردن
to restrict something
U
چیزی را محصور کردن
to confine something to something
U
چیزی را محصور کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
poundage
U
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
embay
U
محصور کردن
enwind
U
محصور کردن
impark
U
محصور کردن
wall
U
محصور کردن
mure
U
محصور کردن
ensphere
U
محصور کردن
walls
U
محصور کردن
locked up
U
در محلی محصور کردن
ensheathe
U
درغلاف محصور کردن
lock up
U
در محلی محصور کردن
caged storage
U
انبار کردن به طریقه محصور
impark
U
در پارک یا جنگل محصور کردن
garrison
U
محصور کردن حصار کشیدن
garrisons
U
محصور کردن حصار کشیدن
binds
U
محصور کردن بهم پیوستن
embank
U
با خاک یا سنگ محصور کردن
bind
U
محصور کردن بهم پیوستن
circumvallate
U
باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
immure
U
در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
entangle
U
باسیم خاردارمحصور کردن محصور کردن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
compass
U
جهت کردن محصور کردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
fenced
U
محصور
pent
U
محصور
pent up
U
محصور
restricted
U
محصور
walled
U
محصور
closed
U
محصور
close
U
جای محصور
cooped up
U
محصور و محبوس
closer
U
جای محصور
landlocked
U
محصور در خشکی
snowbound
U
محصور در برف
closest
U
جای محصور
populated
U
مسکون محصور
landlocked
U
محصور درخشکی
courtyard
U
محوطه محصور
closes
U
جای محصور
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
pale
U
ناحیه محصور قلمروحدود
hoosegow
U
محبس محل محصور
seagirt
U
محصور بوسیله دریا
park
U
شکارگاه محصور مرتع
parked
U
شکارگاه محصور مرتع
palest
U
ناحیه محصور قلمروحدود
paler
U
ناحیه محصور قلمروحدود
parks
U
شکارگاه محصور مرتع
inbound
U
محصور در حدود معینی
entanglement
U
محصور با شبکه سیم خاردار
entanglements
U
محصور با شبکه سیم خاردار
degagement
U
[حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
scaling ladder
U
نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
redoubt
U
موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
closure
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
drylot
U
محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
closures
U
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
wire entanglement
U
با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
field
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
ring
U
محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
fields
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded
U
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
pound
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding
U
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
caged storage
U
قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
cession
U
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denounce
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
U
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing
U
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
beck
U
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
mind
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
reference
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minding
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
references
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minds
U
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
to smell at something
U
چیزی را بو کردن
to throw something overboard
U
چیزی را ول کردن
deducted
U
کم کردن چیزی از کل
fills
U
پر کردن چیزی
to cut down
[on]
something
U
چیزی را کم کردن
to cut back
[on]
something
U
چیزی را کم کردن
deduct
U
کم کردن چیزی از کل
to cut something
U
چیزی را کم کردن
make do with something
U
با چیزی تا کردن
make something do
U
با چیزی تا کردن
deducting
U
کم کردن چیزی از کل
defrosted
U
یخ چیزی را اب کردن
defrost
U
یخ چیزی را اب کردن
defrosting
U
یخ چیزی را اب کردن
defrosts
U
یخ چیزی را اب کردن
deducts
U
کم کردن چیزی از کل
fill
U
پر کردن چیزی
to reason out something
U
چیزی را حل کردن
to work out something
U
چیزی را حل کردن
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
cleanest
U
تمیز کردن چیزی
unmasks
U
چیزی رااشکار کردن
to screw something up
U
زیرورو کردن چیزی
to take apart something
U
چیزی را از هم باز کردن
unmask
U
چیزی رااشکار کردن
demystify
U
سر چیزی را برطرف کردن
endow
U
چیزی راوقف کردن
steals
U
بلند کردن چیزی
cleaned
U
تمیز کردن چیزی
demystifies
U
سر چیزی را برطرف کردن
to botch things up
U
زیرورو کردن چیزی
cleans
U
تمیز کردن چیزی
to make something
U
چیزی را درست کردن
to screw the pooch
U
زیرورو کردن چیزی
palletize
U
چیزی را حمل کردن
demystifying
U
سر چیزی را برطرف کردن
unmasking
U
چیزی رااشکار کردن
unmasked
U
چیزی رااشکار کردن
to agree on something
U
سازش کردن با چیزی
steal
U
بلند کردن چیزی
replaces
U
چیزی را تعویض کردن
replacing
U
چیزی را تعویض کردن
to reason out something
U
چیزی رامعین کردن
to work out something
U
حل چیزی را پیدا کردن
to strain after anything
در پی چیزی تقلا کردن
replaced
U
چیزی را تعویض کردن
replace
U
چیزی را تعویض کردن
to throw something overboard
U
چیزی را ترک کردن
to make amends for something
U
جبران کردن چیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com