Perdic | fix | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 41 (3516 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	fix U	کار گذاشتن
	fix U	درست کردن پابرجا کردن
	fix U	نصب کردن محکم کردن
	fix U	استوارکردن سفت کردن
	fix U	جادادن چشم دوختن به
	fix U	تعیین کردن قراردادن
	fix U	بحساب کسی رسیدن
	fix U	تنبیه کردن
	fix U	ثابت شدن
	fix U	ثابت ماندن
	fix U	مستقرشدن
	fix U	گیر
	fix U	حیص وبیص تنگنا
	fix U	مواد مخدره
	fix U	افیون
	fix U	تعمیر کردن
	fix U	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
	fix U	نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
	fix U	تثبیت محل ناو
	fix U	نقطه کردن
	fix U	تبانی
	fix U	مستقر شدن
	fix U	کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
	fix U	تعیین کردن
	fix U	ثابت
	fix U	برجا
	fix U	داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
	fix U	استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
	fix U	سیستم ذخیره سازی دیسک مغناطیسی که حاوی دیسکهای متحرک است مثل فلاپی دیسک و چندین درایو دیسک ثابت
	fix U	1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
	fix U	دیسک سخت یا دیسک مغناطیسی که قابل حذف شدن از درایور دیسک نیست
	fix U	فیلدی که اندازه آن تغییر نمیکند
	fix U	رکوردی که اندازه آن تغییر نمیکند
	fix U	تعداد بیتهای موجود که یک کلمه کامپیوتری را تشکیل میدهد
	fix U	برنامه کامپیوتری که تغییر نمیکند و به صورت خودکار اجرا میشود
	fix U	تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
	fix U	که اندازه کلمه
	fix U	آن نمیتواند تغییر کند
	fix U	فضایی در رکورد ذخیره شده که یک حجم خاص داده میتواند داشته باشد
	fix U	ثابت کردن
	fix U	می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Partial phrase not found.

Recent search history

Forum search

There is no search result on forum.
more \| برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy