Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
leachate
U
مایعی که بوسله شستشو ازخاک یا واسطه دیگری بگذرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
black wash
U
نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
excavated
U
ازخاک دراوردن
excavating
U
ازخاک دراوردن
excavate
U
ازخاک دراوردن
excavates
U
ازخاک دراوردن
granitic water
U
ابی که ازخاک خارادارامده باشد
cauterization
U
سوزاندن زخم بوسله داغ اتش یا داغ اهن
This too wI'll pass.
U
این نیز بگذرد
She looks after number one . she does herself well .
نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
hydrolic
U
مایعی
fluidity
U
حالت مایعی
bubble sextant
U
سکستانت مایعی
pool rectifier
U
یکسوکننده مایعی
wicket
U
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets
U
دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
liquid honing
U
سنگ زنی مایعی
panoramas
U
منافر مختلفی که پی در پی پشت شهرفرنگ یا دوربین ازنظر بگذرد
hard up
U
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard-up
U
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
stall out
U
کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
panorama
U
منافر مختلفی که پی در پی پشت شهرفرنگ یا دوربین ازنظر بگذرد
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
leach
[liquid formed by leaching]
U
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
leachate
U
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
to d. up a liquid
U
مایعی را باچمچه ومانندان برداشتن یا خالی کردن
lyophobic
U
دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
liquid crystal display colour pigmented
U
صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
broth
U
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
defoliant
U
گرد یا مایعی که روی درختان میریزند که درخت برگ ریزان کند
turnstiles
U
تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstile
U
تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
launder
U
شستشو
laundered
U
شستشو
washing
U
شستشو
launders
U
شستشو
washes
U
شستشو
laundering
U
شستشو
wash
U
شستشو
embrocations
U
شستشو
souse
U
شستشو
embrocation
U
شستشو
lotions
U
شستشو
lotion
U
شستشو
washed
U
شستشو
scouring
U
شستشو
lixiviation
U
شستشو
cleaning
U
شستشو
elution
U
شستشو
ablution
U
شستشو
leaching
U
شستشو
purification
U
شستشو
imbathe
U
شستشو
lavation
U
شستشو
ablutions
U
شستشو
bathing
U
شستشو
bath
U
شستشو
bathed
U
شستشو
bubble turn and slip
U
الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
imbathe
U
شستشو کردن
rinser
U
شستشو کننده
levigate
U
شستشو دادن
imbathe
U
شستشو دادن
purification
U
شستشو تصفیه
washable
U
قابل شستشو
wash
U
شستشو دادن
water extraction
U
آبگیری
[پس از شستشو]
flush tank
U
حوضچه شستشو
embrocate
U
شستشو دادن
acid leach
U
شستشو با اسید
abluent
U
شستشو دهنده
washer
U
شستشو کننده
washers
U
شستشو کننده
debenzolation
U
شستشو با بنزول
cleaning room
U
اطاق شستشو
cleaning process
U
فرایند شستشو
cleaning door
U
دریچه شستشو
acid dip
U
شستشو با اسید
wash out
U
شستشو کردن
to take a bath
U
شستشو کردن
wash
U
اب دادن شستشو
washed
U
شستشو دادن
washed
U
اب دادن شستشو
washes
U
شستشو دادن
washes
U
اب دادن شستشو
wash oil
U
روغن شستشو
ablutomania
U
وسواس شستشو
rinses
U
با اب پاک کردن شستشو
bathes
U
استحمام کردن شستشو
rinsed
U
با اب پاک کردن شستشو
lave
U
چکیدن شستشو کردن
elutriation
U
شستشو با اب فرسایش انتخابی
rinse
U
با اب پاک کردن شستشو
bathe
U
استحمام کردن شستشو
leaching
U
تصفیه بوسیله شستشو
tubber
U
گازر شستشو دهنده
scrubbing process
U
فرایند شستشو و تصفیه
dehydration
U
[آبگیری فرش پس از شستشو]
wash away
U
با شستشو پاک کردن
wash off
U
با شستشو پاک کردن
wash out
U
محو کردن شستشو
sediment escape
U
ساختمانهای تخلیه و شستشو
shampoos
U
باشامپویا سرشوی شستشو دادن
shampoo
U
باشامپویا سرشوی شستشو دادن
back blowing
U
عمل شستشو و توسعه چاه
absterge
U
تمیز کردن شستشو دادن
change (one's) mind
<idiom>
U
مغز کسی را شستشو دادن
abstergent
U
شستشو دهنده ماده پاک کننده
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
agents
U
واسطه
intermediary
U
واسطه
agent
U
واسطه
inductor
U
واسطه
commissioner
U
واسطه
commissioners
U
واسطه
brokered
U
واسطه
instrumentality
U
واسطه
interagent
U
واسطه
immediate
U
بی واسطه
go between
U
واسطه
brokering
U
واسطه
mediator
U
واسطه
agencies
U
واسطه
agency
U
واسطه
mediators
U
واسطه
intermediaries
U
واسطه
broker
U
واسطه
jobber
U
واسطه
intermediator
U
واسطه
intermedium
U
واسطه
intermediate
U
واسطه
middlemen
U
واسطه
brokers
U
واسطه
middleman
U
واسطه
by reason of
U
واسطه
medium
U
واسطه
intermediate exchange
U
واسطه
mediums
U
واسطه
color fastness
U
درجه و میزان ثبات رنگ در مقابل نور و شستشو
needle bath
U
شستشو در زیر ابی که با دانههای خیلی ریز بر تن میریزد
lixiviate
U
تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
bleaching materiel
U
پودر شستشو برای رفع الودگی عوامل شیمیایی
lavage
U
انجدان رومی شستشوی معده یازخم شستشو دادن
immediately
U
بدون واسطه
medium
U
میانجی واسطه
bill broker
U
واسطه تنزیل
medium
U
واسطه دلال
financial intermediary
U
واسطه مالی
customs agent
U
واسطه گمرک
commodity broker
U
واسطه کالا
mediums
U
واسطه دلال
authorised clerk
U
واسطه مجاز
rug dealer
U
واسطه فرش
standard interface
U
واسطه استاندارد
mediums
U
میانجی واسطه
chapman
U
واسطه سیار
intermediate product
U
فراورده واسطه
intermediate reaction
U
واکنش واسطه
intermediate product
U
محصول واسطه
intermediate objective
U
هدف واسطه
intermediate layer
U
قشر واسطه
intermediate grid
U
شبکه واسطه
intermediate goods
U
کالاهای واسطه
intermediate field
U
میدان واسطه
intermediate coupling
U
پیوست واسطه
intermediate contact
U
کنتاکت واسطه
intermediate compound
U
ترکیب واسطه
agent
U
واسطه عامل
intermediate complex
U
کمپلکس واسطه
intermediate transmitter
U
فرستنده واسطه
jobber
U
بازرگان واسطه
relay station
U
ایستگاه واسطه
mediation
U
واسطه گری
pandering
U
واسطه کار بد
mean proportional
U
واسطه هندسی
onthat account
U
بان واسطه
owing to the fact that
U
به واسطه اینکه
panderer
U
واسطه کار بد
pander
U
واسطه کار بد
post transition metals
U
فلزات پس واسطه
pandered
U
واسطه کار بد
panders
U
واسطه کار بد
real estate broker
U
واسطه املاک
agents
U
واسطه عامل
insurance broker
U
واسطه بیمه
direct
<adj.>
U
بدون واسطه
shell
U
برنامه واسطه
media
U
رسانه ها واسطه ها
shelling
U
برنامه واسطه
shipbroker
U
واسطه حمل
shells
U
برنامه واسطه
transition element
U
عنصر واسطه
tumble gear
U
چرخ واسطه
tumbler lever
U
اهرم واسطه
jobbing
U
واسطه بازرگانی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com