Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to be dressed to kill
U
طوری لباس پوشیدن برای دلبری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
U
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
put on
<idiom>
U
لباس پوشیدن
tog
U
لباس پوشیدن
dress
U
لباس پوشیدن
dresses
U
لباس پوشیدن
to dress up
U
لباس پوشیدن
dressed to kill
<idiom>
U
بهترین لباس را پوشیدن
getup
<idiom>
U
لباس محلی پوشیدن
mab
U
نامرتب لباس پوشیدن
wrap up
<idiom>
U
لباس گرم پوشیدن
swashbuckle
U
لباس پرزرق وبرق پوشیدن
vesture
U
پوشاندن لباس رسمی پوشیدن
dress up
<idiom>
U
بهترین لباس خود را پوشیدن
doll up
U
بهترین لباس خود را پوشیدن خود را اراستن
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to be
[look]
somewhat
[the]
worse for wear
[person, thing]
U
مناسب نبودن برای پوشیدن
[جامه ای]
to try on
U
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
purdah
U
برای پوشیدن زنان ازدیدارمردان بویژه در هند پارچه پردهای
coquetry
U
دلبری
to steal away hearts
U
دلبری
to steal away hearts
U
دلبری کردن
bypassed
U
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypass
U
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypasses
U
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypassing
U
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
fashioner
U
لباس دوختن برای
knight of the shears
U
لباس دوختن برای
ninth part of a man
U
لباس دوختن برای
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
night clothes
U
لباس خواب جامه شبانه برای تو خانه
telnet
U
پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
to wear mourning
U
پوشیدن سیاه پوشیدن
fashionist
U
کسیکه برای خوش ایندمردم لباس وعادات خودرابسبک روزدرمیاورد
gantline
U
رجه یا طنابی که برای بارکشی و اویختن لباس مورداستفاده قرار میگیرد
documented
U
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
fielded
U
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
fields
U
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field
U
روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
documenting
U
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
document
U
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
malines
U
تور فریف ابریشمی و اهاردارکه برای لباس وکلاه زنانه بکار میبرند
analog
U
صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
motley
U
مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
analogues
U
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
analogue
U
صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
hang out
U
پهن کردن لباس
[روی بند لباس]
life jacket
U
لباس نجات لباس چوب پنبهای
preemptive multitasking
U
حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
masks
U
پوشیدن
overlaid
U
پوشیدن
overlaying
U
پوشیدن
overlays
U
پوشیدن
overlay
U
پوشیدن
mask
U
پوشیدن
go into
U
پوشیدن
hides
U
پوشیدن
hide
U
پوشیدن
wear
U
پوشیدن
wears
U
پوشیدن
indue
U
پوشیدن
to put on
U
پوشیدن
relinquish
U
چشم پوشیدن
relinquished
U
چشم پوشیدن
relinquishes
U
چشم پوشیدن
sock
U
جوراب پوشیدن
wearing
U
وابسته به پوشیدن
shoes
U
کفش پوشیدن
shoeing
U
کفش پوشیدن
shoe
U
کفش پوشیدن
befog
U
بامه پوشیدن
habit
U
:جامه پوشیدن
habits
U
:جامه پوشیدن
forgo
U
چشم پوشیدن از
have on
<idiom>
U
پوشیدن چیزی
bundle up
U
زیادلباس پوشیدن
pass over
U
چشم پوشیدن
sandals
U
صندل پوشیدن
sandal
U
صندل پوشیدن
shirt
U
پیراهن پوشیدن
waives
U
چشم پوشیدن از
to wear willow
U
سیاه پوشیدن
to pass over
U
چشم پوشیدن از
waived
U
چشم پوشیدن از
to
[get]
dress
[ed]
U
جامه پوشیدن
waive
U
چشم پوشیدن از
shirts
U
پیراهن پوشیدن
to deny oneself
U
از خود چشم پوشیدن
to throw something overboard
U
چشم پوشیدن از چیزی
quiteclaim
U
چشم پوشیدن از واگذارکردن
disguise
U
جامه مبدل پوشیدن
to release one's right
U
از حق خود چشم پوشیدن
enshoud
U
کفن کردن پوشیدن
disguising
U
جامه مبدل پوشیدن
disguises
U
جامه مبدل پوشیدن
disguised
U
جامه مبدل پوشیدن
enshrouding
U
کفن کردن پوشیدن
enshrouded
U
کفن کردن پوشیدن
enshrouds
U
کفن کردن پوشیدن
doll up
<idiom>
U
لباسهای تجملی پوشیدن
decked out
<idiom>
U
لباسهای تجملی پوشیدن
dressed to the nines (teeth)
<idiom>
U
زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
To be dressed in black. To go into mourning.
U
سیاه پوشیدن ( عزاداری )
to garb oneself in silk
U
جامه ابریشمی پوشیدن
to wear motley
U
چهل تیکه پوشیدن
enshroud
U
کفن کردن پوشیدن
to rustle in silks
U
جامه ابریشمی پوشیدن
... in such a way that ...
U
طوری ... که ...
... in such a way as to ...
U
طوری ... که ...
in such a way
<adv.>
U
[به]
طوری
redress
U
دوباره پوشیدن جبران کردن
spared
U
مضایقه کردن چشم پوشیدن از
redressed
U
دوباره پوشیدن جبران کردن
ignoring
U
نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
redresses
U
دوباره پوشیدن جبران کردن
spare
U
مضایقه کردن چشم پوشیدن از
to take up one's livery
U
جامه نوکر بابی پوشیدن
To overlook. To turn a blind eye.
U
چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
To give up the idea.
U
چشم پوشیدن ( منصرف شدن )
ignores
U
نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
quitclaim
U
چشم پوشیدن از واگذار کردن
ignore
U
نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignored
U
نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
It is all right . It is o. k.
U
طوری نیست
wear out
<idiom>
U
پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
donned
U
رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
donning
U
رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
dons
U
رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
revest
U
جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
don
U
رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
to a oneself
U
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
in such a way as to enable them
U
به طوری که آنها بتوانند
Sh spoke in such a way that…
U
طوری صحبت کرد که
it will wear to your shape
U
بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
My shoes stretched after wearing them for a couple of days .
پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
sports
U
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sport
U
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported
U
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
steam irons
U
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron
U
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
rendered
U
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
render
U
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
renders
U
گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
to cut grass close
U
علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
uniforms
U
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniform
U
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
Its a case of dog eat dog.
U
وضع طوری است که سگ صاحبش رانمی شناسد
I dont feel well. I feel under the weather.
U
حالش طوری نیست که بتواند کار کند
interleaving
U
به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
seal
U
بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
seals
U
بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
brushed
U
برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
U
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
gridlock
U
راهبندان مطلق
[به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
reference
U
فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
reprogram
U
تغییردادن برنامه به طوری که روی کامپیوتردیگری قابل اجرا باشد
fills
U
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
fill
U
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
references
U
فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
interleaved
U
بخشی از دو برنامه که جداگانه اجرا می شوند به طوری که به نظر همزمان می آید
left handed mouse
U
تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است
linear
U
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
format
U
مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
right
U
ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
righted
U
ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
righting
U
ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
to sugar the pill
<idiom>
U
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
formats
U
مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
interleaving
U
تقسیم فضای ذخیره سازی به قسمتهایی به طوری که هر یک جداگانه قابل دستیابی اند
to sweeten the pill
<idiom>
U
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
tandem
U
دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد
to sugar-coat the pill
[American E]
<idiom>
U
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
lapped
U
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
scalable font
U
روش شرح نوشتار طوری که میتواند حروف با اندازههای مختلف ایجاد کند
lap
U
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
tandems
U
دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد
tabbing
U
تنظیم یک ستون از اعداد به طوری که نقاط دهدهی عمودی قرار گرفته اند
specific code
U
کد برنامه که طوری نوشته شده است که فقط از آدرس ها و مقادیر مطلق استفاده میکند
decimals
U
تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimal
U
تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
His sculptures blend into nature as if they belonged there.
U
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
justifies
U
تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justify
U
تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
postfix
U
عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند به طوری که عملگر پس از عملوند می آید
justifying
U
تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
righting
U
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
tile
U
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
righted
U
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
tiles
U
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
right
U
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
asynchronous
U
اتصال یک ترمینال که به یک وسیله دیگر متصل است به طوری که این دو نیاز نیست هم سان باشند
justifies
U
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
buffering
U
دو بافرکه با هم کار می کنند به طوری که وقتی در یکی داده وارد میشود دیگری میتواند خوانده شود
prefix notation
U
عملیات ریاضی به صورت منط ق به طوری که عملگر پیش از عملوندها فاهر میشود و نیازی به کروشه نیست
justifying
U
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justify
U
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
badminton
U
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
cards
U
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com