English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to be dressed to kill U طوری لباس پوشیدن برای دلبری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to dress [put on your clothes or particular clothes] U لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
put on <idiom> U لباس پوشیدن
tog U لباس پوشیدن
dress U لباس پوشیدن
dresses U لباس پوشیدن
to dress up U لباس پوشیدن
dressed to kill <idiom> U بهترین لباس را پوشیدن
getup <idiom> U لباس محلی پوشیدن
mab U نامرتب لباس پوشیدن
wrap up <idiom> U لباس گرم پوشیدن
swashbuckle U لباس پرزرق وبرق پوشیدن
vesture U پوشاندن لباس رسمی پوشیدن
dress up <idiom> U بهترین لباس خود را پوشیدن
doll up U بهترین لباس خود را پوشیدن خود را اراستن
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] U مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
to try on U برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
purdah U برای پوشیدن زنان ازدیدارمردان بویژه در هند پارچه پردهای
coquetry U دلبری
to steal away hearts U دلبری
to steal away hearts U دلبری کردن
bypassed U روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypass U روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypasses U روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypassing U روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
fashioner U لباس دوختن برای
knight of the shears U لباس دوختن برای
ninth part of a man U لباس دوختن برای
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
night clothes U لباس خواب جامه شبانه برای تو خانه
telnet U پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
to wear mourning U پوشیدن سیاه پوشیدن
fashionist U کسیکه برای خوش ایندمردم لباس وعادات خودرابسبک روزدرمیاورد
gantline U رجه یا طنابی که برای بارکشی و اویختن لباس مورداستفاده قرار میگیرد
documented U عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
fielded U روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
fields U روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field U روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
documenting U عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
document U عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
malines U تور فریف ابریشمی و اهاردارکه برای لباس وکلاه زنانه بکار میبرند
analog U صفحه نمایش که از یک سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای نمایش استفاده میکند به طوری که میتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
motley U مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
analogues U صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
analogue U صفحه نمایشی که از سیگنال ورودی ممتد برای کنترل رنگهای صفحه نمایش استفاده میکند به طوری که بتواند یک محدوده مشخص از رنگها را نمایش دهد
hang out U پهن کردن لباس [روی بند لباس]
life jacket U لباس نجات لباس چوب پنبهای
preemptive multitasking U حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
masks U پوشیدن
overlaid U پوشیدن
overlaying U پوشیدن
overlays U پوشیدن
overlay U پوشیدن
mask U پوشیدن
go into U پوشیدن
hides U پوشیدن
hide U پوشیدن
wear U پوشیدن
wears U پوشیدن
indue U پوشیدن
to put on U پوشیدن
relinquish U چشم پوشیدن
relinquished U چشم پوشیدن
relinquishes U چشم پوشیدن
sock U جوراب پوشیدن
wearing U وابسته به پوشیدن
shoes U کفش پوشیدن
shoeing U کفش پوشیدن
shoe U کفش پوشیدن
befog U بامه پوشیدن
habit U :جامه پوشیدن
habits U :جامه پوشیدن
forgo U چشم پوشیدن از
have on <idiom> U پوشیدن چیزی
bundle up U زیادلباس پوشیدن
pass over U چشم پوشیدن
sandals U صندل پوشیدن
sandal U صندل پوشیدن
shirt U پیراهن پوشیدن
waives U چشم پوشیدن از
to wear willow U سیاه پوشیدن
to pass over U چشم پوشیدن از
waived U چشم پوشیدن از
to [get] dress [ed] U جامه پوشیدن
waive U چشم پوشیدن از
shirts U پیراهن پوشیدن
to deny oneself U از خود چشم پوشیدن
to throw something overboard U چشم پوشیدن از چیزی
quiteclaim U چشم پوشیدن از واگذارکردن
disguise U جامه مبدل پوشیدن
to release one's right U از حق خود چشم پوشیدن
enshoud U کفن کردن پوشیدن
disguising U جامه مبدل پوشیدن
disguises U جامه مبدل پوشیدن
disguised U جامه مبدل پوشیدن
enshrouding U کفن کردن پوشیدن
enshrouded U کفن کردن پوشیدن
enshrouds U کفن کردن پوشیدن
doll up <idiom> U لباسهای تجملی پوشیدن
decked out <idiom> U لباسهای تجملی پوشیدن
dressed to the nines (teeth) <idiom> U زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
To be dressed in black. To go into mourning. U سیاه پوشیدن ( عزاداری )
to garb oneself in silk U جامه ابریشمی پوشیدن
to wear motley U چهل تیکه پوشیدن
enshroud U کفن کردن پوشیدن
to rustle in silks U جامه ابریشمی پوشیدن
... in such a way that ... U طوری ... که ...
... in such a way as to ... U طوری ... که ...
in such a way <adv.> U [به] طوری
redress U دوباره پوشیدن جبران کردن
spared U مضایقه کردن چشم پوشیدن از
redressed U دوباره پوشیدن جبران کردن
ignoring U نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
redresses U دوباره پوشیدن جبران کردن
spare U مضایقه کردن چشم پوشیدن از
to take up one's livery U جامه نوکر بابی پوشیدن
To overlook. To turn a blind eye. U چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
To give up the idea. U چشم پوشیدن ( منصرف شدن )
ignores U نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
quitclaim U چشم پوشیدن از واگذار کردن
ignore U نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignored U نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
It is all right . It is o. k. U طوری نیست
wear out <idiom> U پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
donned U رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
donning U رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
dons U رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
revest U جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
don U رئیس یا استاد یا عضو دانشکده پوشیدن
to a oneself U خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
in such a way as to enable them U به طوری که آنها بتوانند
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
it will wear to your shape U بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
sports U پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sport U پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported U پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
steam irons U ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron U ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
rendered U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
render U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
renders U گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
to cut grass close U علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
uniforms U لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniform U لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
Its a case of dog eat dog. U وضع طوری است که سگ صاحبش رانمی شناسد
I dont feel well. I feel under the weather. U حالش طوری نیست که بتواند کار کند
interleaving U به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
seal U بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
seals U بستن چیزی بسیارمحکم به طوری که دیگرباز نشود
brushed U برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. U بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
gridlock U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
reference U فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
reprogram U تغییردادن برنامه به طوری که روی کامپیوتردیگری قابل اجرا باشد
fills U پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
fill U پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
references U فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
interleaved U بخشی از دو برنامه که جداگانه اجرا می شوند به طوری که به نظر همزمان می آید
left handed mouse U تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است
linear U روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
format U مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
right U ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
righted U ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
righting U ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد
to sugar the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
formats U مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
interleaving U تقسیم فضای ذخیره سازی به قسمتهایی به طوری که هر یک جداگانه قابل دستیابی اند
to sweeten the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
tandem U دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
lapped U ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
scalable font U روش شرح نوشتار طوری که میتواند حروف با اندازههای مختلف ایجاد کند
lap U ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
tandems U دو پردازنده متصل به طوری که اگر اولی خراب شود, دومی جای آن را می گیرد
tabbing U تنظیم یک ستون از اعداد به طوری که نقاط دهدهی عمودی قرار گرفته اند
specific code U کد برنامه که طوری نوشته شده است که فقط از آدرس ها و مقادیر مطلق استفاده میکند
decimals U تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimal U تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
justifies U تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justify U تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
postfix U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند به طوری که عملگر پس از عملوند می آید
justifying U تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
righting U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
tile U مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
righted U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
tiles U مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
right U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
asynchronous U اتصال یک ترمینال که به یک وسیله دیگر متصل است به طوری که این دو نیاز نیست هم سان باشند
justifies U تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
buffering U دو بافرکه با هم کار می کنند به طوری که وقتی در یکی داده وارد میشود دیگری میتواند خوانده شود
prefix notation U عملیات ریاضی به صورت منط ق به طوری که عملگر پیش از عملوندها فاهر میشود و نیازی به کروشه نیست
justifying U تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justify U تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
cards U روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com