Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
relay
U
ربط دادن مربوط کردن
relayed
U
ربط دادن مربوط کردن
relays
U
ربط دادن مربوط کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
privacy
U
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
identified
U
مربوط کردن تشخیص دادن
identifies
U
مربوط کردن تشخیص دادن
identify
U
مربوط کردن تشخیص دادن
identifying
U
مربوط کردن تشخیص دادن
tailor
U
برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
tailors
U
برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
applied
U
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
Other Matches
to transubstantiate
U
تغییر دادن ماده
[نان و شراب مربوط به عشاربانی]
به بدن و خون عیسی مسیح
[دین]
frictional unemployment
U
اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
program loans
U
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactically
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance
U
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual
U
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic
U
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
genital
U
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory
U
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
supervisory
U
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
connect
U
مربوط کردن
connects
U
مربوط کردن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
precipitative
U
مربوط به تعجیل کردن
relative
U
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
alluded
U
افهار کردن مربوط بودن به
allude
U
افهار کردن مربوط بودن به
alluding
U
افهار کردن مربوط بودن به
alludes
U
افهار کردن مربوط بودن به
gun pointing data
U
عناصر مربوط به روانه کردن توپ
preparative
U
تدارکی مربوط به تهیه کردن چیزی
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
orthopaedic
U
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
batches
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batch
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle
U
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial
U
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
access procedures
U
روشهای مربوط به کشف وخنثی کردن و تخریب موادمنفجره یا بی اثر کردن موادمنفجره
collates
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
to shoot oneself in the foot
<idiom>
U
بد اداره کردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
group
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
fitcall finding
U
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
armstrong
U
سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
emunctory
U
مربوط به پاک کردن بینی عضو دافع فضولات بدن
groups
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
civil appropriation
U
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
boolean algebra
U
قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
job to job transition
U
فرایند جستجوی یک برنامه وفایلهای مربوط به ان واماده کردن کامپیوتر جهت اجرای یک کار خاص
formulas
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
hypobaric
U
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate
U
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
predicating
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
predicated
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lays
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal
U
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul
U
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
propagates
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensate
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hiring
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hires
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
statement
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements
U
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
mount
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
hire
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
compensated
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagated
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagate
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
compensates
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
to adjust
U
وفق دادن
[سازگار کردن]
[مطابق کردن ]
mounts
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate
U
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
discharge
U
مرخص کردن پس دادن
to give an enter tainment
U
مهمانی دادن یا کردن
to serve out
U
بخش کردن دادن
discharges
U
مرخص کردن پس دادن
staging
U
سوار کردن جا دادن
dispend
U
توزیع کردن دادن
to offer
U
تقدیم کردن
[دادن]
giving
U
دادن پرداخت کردن
give
U
دادن پرداخت کردن
gives
U
دادن پرداخت کردن
recreate
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
to post up
U
مطلع کردن کامل دادن به
delegating
U
وکالت دادن محول کردن به
authorize
U
اختیار دادن تصویب کردن
delegates
U
وکالت دادن محول کردن به
authorizes
U
اختیار دادن تصویب کردن
becalms
U
ارام کردن تسلی دادن
to put in possession
U
مالکیت دادن متصدی کردن
to put in
U
منصوب کردن ارائه دادن
to put forth
U
بلند کردن نمایش دادن
to put a way childish
U
رها کردن طلاق دادن
delegate
U
وکالت دادن محول کردن به
prolongate
U
طولانی کردن امتداد دادن
delegated
U
وکالت دادن محول کردن به
authorising
U
اختیار دادن تصویب کردن
propone
U
پیشنهاد کردن ارائه دادن
authorises
U
اختیار دادن تصویب کردن
vouch
U
اطمینان دادن تایید کردن
elongating
U
دراز کردن امتداد دادن
elongates
U
دراز کردن امتداد دادن
elongate
U
دراز کردن امتداد دادن
smooths
U
ارام کردن تسکین دادن
strengthens
U
قوی کردن تقویت دادن
smoothest
U
ارام کردن تسکین دادن
put in
U
تقاضا کردن پیشنهاد دادن
distribute
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
distributes
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
distributing
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
strengthen
U
قوی کردن تقویت دادن
represent
U
بیان کردن نشان دادن
represented
U
بیان کردن نشان دادن
represents
U
بیان کردن نشان دادن
smoothed
U
ارام کردن تسکین دادن
becalming
U
ارام کردن تسلی دادن
reserving
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
renders
U
ارائه دادن ترجمه کردن
reserves
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
propound
U
پیشنهاد کردن ارائه دادن
reserve
U
ذخیره کردن اختصاص دادن
propounding
U
پیشنهاد کردن ارائه دادن
exhibit
U
ارائه دادن ابراز کردن
propounds
U
پیشنهاد کردن ارائه دادن
exhibited
U
ارائه دادن ابراز کردن
To put ones foot in it .
<idiom>
U
دسته گل به آب دادن
[افتضاح کردن]
transmigrate
U
کوچ دادن منتقل کردن
completing
U
کامل کردن انجام دادن
completes
U
کامل کردن انجام دادن
completed
U
کامل کردن انجام دادن
complete
U
کامل کردن انجام دادن
to get done with
U
خاتمه دادن تمام کردن
quells
U
سرکوبی کردن تسکین دادن
playdown
U
تنزل دادن کوچک کردن
porrect
U
منبسط کردن ارائه دادن
becalmed
U
ارام کردن تسلی دادن
becalm
U
ارام کردن تسلی دادن
to put up
U
منزل دادن به نامزد کردن
authorizing
U
اختیار دادن تصویب کردن
scotching
U
چاک دادن زخمی کردن
to set out
U
بیان کردن شرح دادن
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
scotches
U
چاک دادن زخمی کردن
scotched
U
چاک دادن زخمی کردن
scotch
U
چاک دادن زخمی کردن
solace
U
ارام کردن تسلی دادن
to subscribe to a charity
U
در دادن اعانهای شرکت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com