English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4648 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i am at my wit's end U دیگر عقلم به جایی نمیرسد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
According to my lights . U تا آنجا که عقلم قد می دهد
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
I am at my wits end. U من یکی که عقلم بجائی نمی رسد ( قدنمی دهد )
it is too much for my strength U زورمن به ان نمیرسد
it is beyond my strength U زورمن به ان نمیرسد
cheating does not prosper U دغلی بجایی نمیرسد
he is a stranger to me U او اشنا بنظرم نمیرسد
nothing venture nothing have U ادم کم دل بجایی نمیرسد
I just can't think of anything. U هیچ چیز به فکرم نمیرسد.
doodad U مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
doodads U مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
mongoose or mun U که مارهای زهردارمی کشد و بخودش اسیبی نمیرسد
hung start U شرایطی در استارت توربینهای گاز که در ان احتراق صورت میگیرد ولی موتور به سرعت خودکفایی نمیرسد
estate by curtesy U در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
inopportuneness U بی جایی
someplace U یک جایی
someplace U جایی
charnel house U جایی که
n tuple U N جایی
wherever U جایی که
inopportunity U بی جایی
minx U زن هر جایی
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
from the outside U از خارج [از جایی]
commonplace U همه جایی
banal U همه جایی
immutability U پا بر جایی ثبات
gas log U جایی که گازمیسوزد
transposition U جابه جایی
translocation U جابه جایی
shifts U جابه جایی
shift U جابه جایی
shifted U جابه جایی
scratch where it itches U هر جایی را که میخاردبخارانید
displacement U جابه جایی
drop by <idiom> U بازدید از کسی با جایی
drive displacement U جابه جایی سائق
somewhere U یک جایی دریک محلی
displacement of affect U جابه جایی عاطفه
to stay overnight U مدت شب را [جایی] گذراندن
locomotion U جابه جایی حرکتی
to hunker down in a place U در جایی پناه بردن
come from <idiom> U بومی جایی بودن
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
attender U شخص حاضر در جایی
rettery U جایی که بذرک را می خیسانند
somewheres U یک جایی دریک محلی
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
to go about U ازجایی به جایی رفتن
stand clear U جایی را ترک کردن
Somewhere in the darkness U جایی در میانی تاریکی
synesthesia U جابه جایی حسی
synaesthesia U جابه جایی حسی
p.of the ways U جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
transposition of affect U جابه جایی عاطفه
make a beeline for something <idiom> U با عجله به جایی رفتن
lie in wait <idiom> U جایی قیم شدن
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
to admit sombody [into a place] U راه دادن کسی [به جایی]
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
to stay away from something U دور ماندن از چیزی یا جایی
break fresh ground <idiom> U از راهی تازه به جایی رسیدن
get out from under <idiom> U از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
tourist trap <idiom> U جایی که جذب توریست میکند
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
i took up where he left U از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
lomomote U از جایی بجایی حرکت کردن
berth U جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthed U جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthing U جایی که قایق به لنگربسته میشود
berths U جایی که قایق به لنگربسته میشود
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
boarding house U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
to stay away from something U اجتناب کردن از چیزی یا جایی
boarding houses U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
to tow a vehicle [to a place] U یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
strict enclosure U انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to decamp U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to skive off early [British English] U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
exchanged U جابه جایی داده بین دو محل
stamping grounds <idiom> U پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
exchanging U جابه جایی داده بین دو محل
exchange U جابه جایی داده بین دو محل
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to send home U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
bone-house U [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
Mind your head! U مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
plate rack U جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
to head back U برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to bar somebody from entering the place U مانع کسی وارد جایی شدن
exchanges U جابه جایی داده بین دو محل
there is time and place for everything <proverb> U هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
pentarch U یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
to languish U هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
souvenir U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
to ride on the bus U سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
One good turn deserves another . U کاسه جایی رود که باز آید قدح
to retire from [to] a place U از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
to languish U ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
varicosity U جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
breeding grounds U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
tie down <idiom> U منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
to a in U باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
to languish U فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
breeding ground U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
bone dry U جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
hang up <idiom> U جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
to take the a U بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
cat burglar U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
housebreaker U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
intruder U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
picklock U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
rug delivery U [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
dump U جابه جایی داده از یک وسیله یافضای ذخیره سازی به چاپگر
no-show <idiom> U شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
funny bone <idiom> U جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
altar-stair U [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
flag station U جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
altar-steps U [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
scarf weld U جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
regional breakpoint U نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
overlap U جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlapped U جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlaps U جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
Creches U [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
insert U مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserting U مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserts U مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. U ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
gas fittings U اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
to vote plump U رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
to buzz off U گم شدن [به چاک زدن] [دور شدن] [از جایی یا کسی]
colony U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
thence U دیگر
he is no more U او دیگر
another U دیگر
again U دیگر
anymore U دیگر
secus U از دیگر سو
one an other U یک دیگر
no more U دیگر نه
alternatives U شق دیگر
alternative U دیگر
alternative U شق دیگر
furthering U دیگر
furthers U دیگر
from one another <adv.> U از هم دیگر
other U دیگر
others U دیگر
alternatives U دیگر
furthered U دیگر
further U دیگر
of each other <adv.> U از هم دیگر
next U دیگر
from each other <adv.> U از هم دیگر
of one another <adv.> U از هم دیگر
else U دیگر
others U نوع دیگر
on more U بار دیگر
other U نوع دیگر
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
never more U هرگز دیگر
none other than U هیچکس دیگر جز
no more of that U بس است دیگر
next year U سال دیگر
nevermore U دیگر ابدا
nevermore U هرگز دیگر
Recent search history Forum search
1popsicle
2purchase off the registry
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
3in rell with god
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
2transmembrane
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
1Current passworda
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com