English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to come to an explanation U درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to agree on something U موافقت کردن با چیزی
to set by the ears U باهم بدکردن باهم مخالف کردن
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
throw the baby out with the bathwater <idiom> U (تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
to set at loggerheads U باهم بد کردن باهم مخالف کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
synchronises U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
splicing U باهم متصل کردن
cohabiting U باهم زندگی کردن
cohabited U باهم زندگی کردن
confuse U باهم اشتباه کردن
interchange U باهم عوض کردن
interchanges U باهم عوض کردن
interwed U باهم پیوند کردن
interchanged U باهم عوض کردن
cohabit U باهم زندگی کردن
to keep company U باهم امیزش کردن
symmetrize U باهم قرینه کردن
cohabits U باهم زندگی کردن
to set at variance U با هم بد کردن باهم مخالف ت
intercommon U باهم شرکت کردن
chum U باهم زندگی کردن
sum U باهم جمع کردن
splice U باهم متصل کردن
sums U باهم جمع کردن
interchanging U باهم عوض کردن
spliced U باهم متصل کردن
confuses U باهم اشتباه کردن
splices U باهم متصل کردن
chums U باهم زندگی کردن
accorded U موافقت کردن
jibing U موافقت کردن
accedes U موافقت کردن
jibes U موافقت کردن
complying U موافقت کردن
comply U موافقت کردن
complies U موافقت کردن
complied U موافقت کردن
accords U موافقت کردن
approve U موافقت کردن
granted U موافقت کردن
consent U موافقت کردن
approving U موافقت کردن
to come in to line U موافقت کردن
jibed U موافقت کردن
jibe U موافقت کردن
consented U موافقت کردن
acceding U موافقت کردن
consenting U موافقت کردن
to look after موافقت کردن
consents U موافقت کردن
acquiesce U موافقت کردن
approves U موافقت کردن
grants U موافقت کردن
concur U موافقت کردن
acceded U موافقت کردن
concurs U موافقت کردن
accord U موافقت کردن
admit موافقت کردن
assents U موافقت کردن
grant U موافقت کردن
assented U موافقت کردن
gibes U موافقت کردن
assent U موافقت کردن
assenting U موافقت کردن
go along <idiom> U موافقت کردن
accede U موافقت کردن
accomodate U موافقت کردن
concurred U موافقت کردن
approbate U موافقت کردن
concurring U موافقت کردن
homologate U موافقت کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to cotton together U باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
to spar at each other U باهم مشت بازی کردن
approbate U پسندیدن موافقت کردن
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
in keeping with <idiom> U مشابه ،موافقت کردن
overwrite U باپرداخت موافقت کردن
collogue U موافقت دروغی کردن
approval to the majority U با اکثریت موافقت کردن
to fall in U فروکشیدن موافقت کردن
to a to a proposal or opinion U باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
agree U موافقت کردن موافق بودن
lip service <idiom> U تنها زبونی موافقت کردن
agrees U موافقت کردن موافق بودن
to go in with U ملحق شدن با موافقت کردن با
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
acquiesced U رضایت دادن موافقت کردن
acquiesces U رضایت دادن موافقت کردن
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
acquiescing U رضایت دادن موافقت کردن
obeyed U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeys U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeying U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obey U حرف شنوی کردن موافقت کردن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
pace lap U دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
ok U تصویب کردن موافقت کردن
okay U تصویب کردن موافقت کردن
admits U موافقت کردن تصدیق کردن
admitting U موافقت کردن تصدیق کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
subscribe U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
dump U رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
concurrently U باهم
at once U باهم
tutti U باهم
concerted U باهم
simoltaneous U باهم
simoltaneously U باهم
vis-a-vis U باهم
one with a U باهم
conjointly U باهم
vis a vis U باهم
inchorus U باهم
jointly U باهم
together U باهم
simultaneously U باهم
concomitancy U باهم بودن
to work together U باهم کارکردن
coincide U باهم رویدادن
simultaneous with each other U باهم رخ دهنده
coincided U باهم رویدادن
coincides U باهم رویدادن
collocation U باهم گذاری
coinciding U باهم رویدادن
combine U باهم پیوستن
to huddle together U باهم غنودن
combines U باهم پیوستن
combining U باهم پیوستن
one anda U همه باهم
to keep company U باهم بودن
We went together . U باهم رفتیم
contemporaneously U بطورمعاصر باهم
coexists U باهم زیستن
interweave U باهم امیختن
to grow together U باهم پیوستن
to whip in U باهم نگاهداشتن
coexisting U باهم زیستن
interweaves U باهم امیختن
all at once U همه باهم
interweaving U باهم امیختن
coexisted U باهم زیستن
kissing kind U باهم دوست
cohabitation U زندگی باهم
coadunate U باهم روییده
collaborates U باهم کارکردن
collaborated U باهم کارکردن
cowork U باهم کارکردن
to be together U باهم بودن
collaborating U باهم کارکردن
coexist U باهم زیستن
to act jointly U باهم کارکردن
collaborate U باهم کارکردن
interwove U باهم امیختن
cooperate U باهم کارکردن
at loggerheads <idiom> U باهم جنگیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com