English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shake up <idiom> U تغییر دادن سیستم کاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shakedown [of something] [American English] U تغییر پایه سیستم کاری [چیزی]
reconfiguration U تغییر دادن ساختار داده در سیستم
sysgen U فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
variable area nozzle U نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
conversion U تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر
crossover U تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر
conversions U تغییر از یک سیستم به سیستم دیگر
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
change U تغییر کردن تغییر دادن
changed U تغییر کردن تغییر دادن
changes U تغییر کردن تغییر دادن
changing U تغییر کردن تغییر دادن
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
intervention U عمل اعمال تغییر در سیستم
interventions U عمل اعمال تغییر در سیستم
alpha range U سیستم تغییر گام ملخ
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
computerizing U تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
computerizes U تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
computerises U تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
staged U تغییر بین سیستم قدیم و جدید در یک سری طبقات
computerised U تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
computerize U تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
computerising U تغییر از راهنمای سیستم به کسی که از کامپیوتر استفاده میکند
machine address U تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
bell crank U اهرم دوطرفهای در سیستم کنترل برای تغییر جهت حرکت
absolute address U تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
counter march U تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
dynamically U ساختار سیستم مدیریت داده که میتواند تغییر کند یا تط بیق یابد
trapdoor U روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
dynamic U ساختار سیستم مدیریت داده که میتواند تغییر کند یا تط بیق یابد
trapdoors U روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
adaptive channel allocation U توانایی سیستم برای تغییر پاسخ ها و فرآیندها طبق ورودی ها و رویدادها و موقعیتها
crash conversion U تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
non return to zero U سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
reflected code U سیستم کد گذاری که نمایش دو رویت اعداد دهی با یک بیت در زمان از یک عدد به بعدی تغییر میکند
realigning U تغییر دادن
mutated U تغییر دادن
mutate U تغییر دادن
redeploy [staff] U تغییر دادن
changing U تغییر دادن
convert U تغییر دادن
permute U تغییر دادن
to turn something into something U تغییر دادن به
to convert something into something U تغییر دادن به
transact U تغییر دادن
changes U تغییر دادن
alters U تغییر دادن
altering U تغییر دادن
altered U تغییر دادن
alter U تغییر دادن
reset U تغییر دادن
change U تغییر دادن
to turn [into] U تغییر دادن
amending U تغییر دادن
amended U تغییر دادن
amend U تغییر دادن
changed U تغییر دادن
mutating U تغییر دادن
mutates U تغییر دادن
shifted U تغییر دادن
realign U تغییر دادن
modify U تغییر دادن
modifying U تغییر دادن
modifies U تغییر دادن
shift U تغییر دادن
realigned U تغییر دادن
shifts U تغییر دادن
realigns U تغییر دادن
distributes U سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distribute U سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distributing U سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
shunted U تغییر جهت دادن
shunt U تغییر جهت دادن
change U تغییر دادن تبدیل
switches U تغییر جهت دادن
tunes U تغییر فرکانس دادن
changed U تغییر دادن تبدیل
discolored U تغییر رنگ دادن
transshape U تغییر ماهیت دادن
switch U تغییر جهت دادن
discoloring U تغییر رنگ دادن
discolouring U تغییر رنگ دادن
discolours U تغییر رنگ دادن
quirks U تغییر جهت دادن
transshape U تغییر شکل دادن
quirk U تغییر جهت دادن
discoloured U تغییر رنگ دادن
transfigures U تغییر شکل دادن
transfiguring U تغییر صورت دادن
transfiguring U تغییر شکل دادن
shunts U تغییر جهت دادن
discolour U تغییر رنگ دادن
discolors U تغییر رنگ دادن
sing a different tune <idiom> U تغییر جهت دادن
switched U تغییر جهت دادن
to change the tack U تغییر رویه دادن
go about U تغییر جهت دادن
remodels U تغییر وضع دادن
remodelling U تغییر وضع دادن
colours U تغییر رنگ دادن
to transform [into] U تغییر شکل دادن [به]
shift the rudder U تغییر دادن سکان
remodeling U تغییر وضع دادن
discolor U تغییر رنگ دادن
misshape U تغییر شکل دادن
transform U تغییر شکل دادن
tune U تغییر فرکانس دادن
transforms U تغییر شکل دادن
changes U تغییر دادن تبدیل
to change ones mind U تغییر رای دادن
remodel U تغییر وضع دادن
to change one's tune U تغییر عقیده دادن
remodelled U تغییر وضع دادن
remodeled U تغییر وضع دادن
to change colour U تغییر رنگ دادن
transforming U تغییر شکل دادن
transformed U تغییر شکل دادن
to veer [off] U تغییر جهت دادن
colour U تغییر رنگ دادن
changing U تغییر دادن تبدیل
modification U تغییر شکل دادن
veers U تغییر عقیده دادن
veer U تغییر عقیده دادن
metamorphose U تغییر شکل دادن
disguise U تغییر قیافه دادن
transmuted U تغییر هیئت دادن
transmute U تغییر هیئت دادن
reshape U تغییر شکل دادن
veered U تغییر عقیده دادن
color U تغییر رنگ دادن
transmuting U تغییر هیئت دادن
metamorphosed U تغییر شکل دادن
transfigure U تغییر شکل دادن
disguised U تغییر قیافه دادن
disguising U تغییر قیافه دادن
metamorphosing U تغییر شکل دادن
transfigured U تغییر شکل دادن
transfigures U تغییر صورت دادن
transfigure U تغییر صورت دادن
metamorphoses U تغییر شکل دادن
disguises U تغییر قیافه دادن
transfigured U تغییر صورت دادن
transmutes U تغییر هیئت دادن
transfers U تغییر سمت دادن لوله
moves U تغییر دادن محل چیزی
transferring U تغییر سمت دادن لوله
transfer U تغییر سمت دادن لوله
move U تغییر دادن محل چیزی
relieves U تغییر پست دادن برجستگی
negation U تغییر دادن علامت یک عدد
moved U تغییر دادن محل چیزی
modifying U تغییر دادن معتدل ساختن
modifies U تغییر دادن معتدل ساختن
put about U تغییر جهت دادن برگشتن
relieve U تغییر پست دادن برجستگی
modify U تغییر دادن معتدل ساختن
relieving U تغییر پست دادن برجستگی
commmute U تغییر دادن مبادله کردن
movement U تغییر دادن محل چیزی
redeployment U تغییر مکان دادن یکانها
to change one's countenance U تغییر قیافه یا رنگ دادن
To arrange (fix up) something. U ترتیب کاری را دادن
edited U اماده چاپ کردن تغییر دادن
edit U اماده چاپ کردن تغییر دادن
to jink right [left] U ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
diverts U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
abreact U تغییر دادن عقیده شخص با تلقین
displaced U جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces U جابجا شدن تغییر موضع دادن
divert U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
pyrolyze U در اثر حرارت تغییر شیمیایی دادن
displacing U جابجا شدن تغییر موضع دادن
displace U جابجا شدن تغییر موضع دادن
diverted U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
to shake up [a company] <idiom> U سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
columnar transposition U تغییر مکان دادن عوامل در ستون
wears U تغییر سمت دادن به دور از باد
wear U تغییر سمت دادن به دور از باد
gray code U سیستم کدگذاری که نمایش دودویی اعداد ورودی فق با یک بیت از یک عدد به عدد دیگر در زمان تغییر میکند
housekeeping U در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
(have the) cheek to do something <idiom> U با گستاخی کاری را انجام دادن
do something rash <idiom> U بی فکر کاری را انجام دادن
to do a good job U کاری را خوب انجام دادن
terrorised U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
To do something with ease(easily). U کاری را به آسانی انجام دادن
terrorises U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorising U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
To take ones time over something . to do something with deliberation U کاری را سر صبر انجام دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com