Perdic | warm-up | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 71 (9591 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	warm-up U	گرم شدن
	warm-up U	روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
	warm-up U	گرم کردن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	Please warm up this milk . warm and sincere greetings . U	لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
	warm U	با حرارت
	warm U	غیور خونگرم
	warm U	صمیمی
	warm U	گرم کردن گرم شدن
	warm up U	دست گرمی بازی کردن
	warm up U	اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
	warm up U	تشجیع کردن
	warm up U	راه انداختن
	warm up U	شروع کردن به کار
	warm up U	گرم کردن
	warm U	گرم
	warm up U	قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
	warm up <idiom> U	دوستانه برخورد کردن
	warm up <idiom> U	گرم کردن (برای بازی)
	warm down U	تمرین سبک
	warm spot U	اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
	warm to one's work U	در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
	warm start U	شروع گرم
	warm spot U	نقطه گرماگیر
	warm standby U	وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
	warm start U	شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
	warm boot U	شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
	It was warm , but not hot . U	هوا گرم بود ولی داغ نبود
	She has a warm heart. U	قلب گرم ومهربانی دارد
	warm climate U	گرمسیر
	I feel warm . U	گرمم شده
	Come and get warm by the fire . U	بیا جلوی آتش که گرم بشوی
	warm-blooded <adj.> U	خونگرم
	warm up time U	زمان اماده شدن
	warm up suit U	گرمکن
	warm link U	پیوند گرم
	warm infusion U	چیز دم کرده
	to give a warm welcome U	روی خوش نشان دادن به
	he is warm with wine U	کله اش گرم است
	warm-ups U	گرم کردن
	warm-ups U	روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
	warm-ups U	گرم شدن
	warm fronts U	جبهه هوای گرم
	warm front U	جبهه هوای گرم
	warm-blooded U	خون گرم
	warm-hearted U	بامحبت
	warm-hearted U	دلسوز
	to give a warm welcome U	سخت مقاومت کردن با
	warm blooded U	خونگرم
	warm blooded U	با روح
	warm hearted U	با محبت
	warm hearted U	دلسوز
	warm corner U	نبرد سخت
	warm corner U	جای خطرناک
	warm boot U	فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
	warm bloodedness U	مهربانی
	warm bloodedness U	خونگرمی
	warm bloodedness U	خونگرم با روح
	warm blooded U	خونگرمی مهربانی
	the room is nice and warm U	اطاق خوب گرم است
	warm gas thruster U	جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
	warm one's blood/heart <idiom> U	احساس راحتی کردن
	A warm and soft bed . U	رختخواب گرم ونرم
	warm-air baffle U	خروجهوایگرم
	warm substeppic zone U	نوار نیمه جلگهای گرم
	upper warm front U	جبهههوایبسیارگرم
	warm air outlet U	خروجهوایگرم
	warm-air outlet U	مجرایخروجهوایگرم
	warm-air outflow U	خروجیهوایگرم
	forced warm-air system U	سیستمداخلیگرم کننده
	machine wash in warm water at a normal setting U	شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
	machine wash in warm water at a gentle setting U	شستشوباماشیندرآبگرم وملایم

Recent search history

Forum search

1	او مي داند چه كسي مي تواند مجلس را گرم كند
more \| برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy