Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
suspension
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
suspension wheel
U
چرخ تعلیق خودرو
hoisting
U
دستگاه تعلیق جرثقیل
buggie
U
بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
suspends
U
معلق کردن تعلیق دادن
suspending
U
معلق کردن تعلیق دادن
suspend
U
معلق کردن تعلیق دادن
hang
U
تعلیق
pendency
U
تعلیق
hangs
U
تعلیق
abeyance
U
تعلیق
interruptions
U
تعلیق
deep freezes
U
تعلیق
suspensions
U
تعلیق
suspense
U
تعلیق
suspension
U
تعلیق
interruption
U
تعلیق
deep freeze
U
تعلیق
precipitant
U
تعلیق شدنی
suspensive
U
درحال تعلیق
probation
U
تعلیق مجازات
suspension
U
ایست تعلیق
reduction to absurdity
U
تعلیق به محال
suspense
U
درحال تعلیق
engine mounting
U
تعلیق موتور
stay of proceedings
U
تعلیق دادرسی
suspensive
U
تعلیق معلق
cardanic suspension
U
تعلیق کاردان
spring suspension
U
تعلیق فنری
suspension of punishment
U
تعلیق مجازات
reprieval
U
تعلیق مجازات
suspensions
U
ایست تعلیق
abeyance or adeyancy
U
تعلیق تعویق
four point suspension
U
تعلیق چهارنقطهای
precipitable
U
تعلیق پذیر
hanging prevention
U
ممانعت از تعلیق
colloidal suspension
U
تعلیق کلوییدی
remainder
U
حالت تعلیق
lay off
U
تعلیق کارگر
on probation
U
در دوره تعلیق مجازات
front wheel suspension
U
تعلیق چرخهای جلو
emulsify
U
بحالت تعلیق دراوردن
on probation
U
به شرط تعلیق مجازات
reprieve
U
تعلیق اجرای مجازات
reprieved
U
تعلیق اجرای مجازات
reprieves
U
تعلیق اجرای مجازات
reprieving
U
تعلیق اجرای مجازات
emulsified
U
بحالت تعلیق دراوردن
suspensor
U
موجب تعلیق نگاهدارنده
emulsifying
U
بحالت تعلیق دراوردن
reductio ad absurdum
U
تعلیق بامر محال
to be on probation
U
در دوره تعلیق مجازات
hanging
U
اویزان درحال تعلیق
emulsifies
U
بحالت تعلیق دراوردن
to be in suspension
U
در حالت تعلیق بودن
probation order
U
دستور یا حکم تعلیق مجازات
to be on probation
U
در دوره تعلیق مجازات بودن
front axle suspension
U
اویزش یا تعلیق اکسل جلو
hypostasis
U
موجود فرضی حالت تعلیق
privations
U
محروم سازی تعلیق مقام
privation
U
محروم سازی تعلیق مقام
stultification
U
تعلیق بمحال احمق ساختن
torsion bar
U
بار پیچشی اهرم تعلیق
suspend
U
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspends
U
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
to give a suspended sentence
[British E]
U
حکم دوره تعلیق مجازات دادن
suspending
U
تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
disperse
U
[درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
emulsions
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosols
U
تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
aerosol
U
تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsion
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
suspension strap
U
نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
to suspend
[stay]
a ruling
[proceedings]
[the execution]
U
تعلیق کردن حکمی
[دعوایی ]
[ اجرای حکمی]
[قانون]
probation officers
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
precipitated
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate
U
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
suspension of arms
U
اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
lattice suspension bridge
U
پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
payloads
U
بازده خودرو یا دستگاه
payload
U
بازده خودرو یا دستگاه
trailer brake system
U
دستگاه ترمز تریلر
[فناری خودرو]
sight alinement
U
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
countershaft
U
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
four by two
U
خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
wheelbases
U
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbase
U
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
rate integration gyro
U
ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
nose up
U
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
axis of signal communication
U
محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
to go for a spin
U
با خودرو گردش کوتاهی کردن
deflates
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
prevented
U
جلوگیری کردن از
prohibit
U
جلوگیری کردن
prohibiting
U
جلوگیری کردن
hindering
U
جلوگیری کردن
prohibits
U
جلوگیری کردن
keeps
U
جلوگیری کردن
keep
U
جلوگیری کردن
arrests
U
جلوگیری کردن
arrested
U
جلوگیری کردن
prevent
U
جلوگیری کردن
hindered
U
جلوگیری کردن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
bridle
U
جلوگیری کردن از
holds
U
جلوگیری کردن
bridled
U
جلوگیری کردن از
restrains
U
جلوگیری کردن از
hold
U
جلوگیری کردن
preventing
U
جلوگیری کردن از
bridles
U
جلوگیری کردن از
pull up
U
جلوگیری کردن
prevents
U
جلوگیری کردن از
prevent
U
جلوگیری کردن از
prevented
U
جلوگیری کردن
preventing
U
جلوگیری کردن
prevents
U
جلوگیری کردن
inhibits
U
جلوگیری کردن
rule out
U
جلوگیری کردن
hinder
U
جلوگیری کردن
inhibit
U
جلوگیری کردن
restraining
U
جلوگیری کردن از
restrain
U
جلوگیری کردن از
hinders
U
جلوگیری کردن
rebuffs
U
جلوگیری کردن
rebuffing
U
جلوگیری کردن
rebuffed
U
جلوگیری کردن
checks
U
جلوگیری کردن از
rebuff
U
جلوگیری کردن
to provide against
U
جلوگیری کردن
hold in
U
جلوگیری کردن
checked
U
جلوگیری کردن از
arrest
U
جلوگیری کردن
bridling
U
جلوگیری کردن از
check
U
جلوگیری کردن از
chokes
U
خفه کردن ساسات خودرو چوک
tracklaying
U
زنجیرگذاری کردن خودرو شنی دار
loading
U
بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
choke
U
خفه کردن ساسات خودرو چوک
choked
U
خفه کردن ساسات خودرو چوک
alignment
U
هم محور کردن
alignments
U
هم محور کردن
snubbing
U
جلوگیری سرزنش کردن
in order to prevent
U
برای جلوگیری کردن
nailed
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to pull short
U
یک مرتبه جلوگیری کردن
nails
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nail
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubbed
U
جلوگیری سرزنش کردن
snub
U
جلوگیری سرزنش کردن
repels
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
inhibit
U
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
inhibits
U
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
repelling
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to avoid bankruptcy
U
از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy
U
از ورشکستگی جلوگیری کردن
repel
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to resist heat
U
از نفوذگرما جلوگیری کردن
snubs
U
جلوگیری سرزنش کردن
repelled
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
parking
U
پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
to start
U
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
get by
U
ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
hold
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
pick up oneself
U
از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself
U
از افتادن خود جلوگیری کردن
head off
<idiom>
U
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
stages
U
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage
U
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
abduction
U
دور کردن از محور بدن
obstructions
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
obstruction
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
abscise
U
جدا کردن طول روی محور مختصات
justifies
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation
U
چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justify
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
to keep in
U
توقیف کردن جلوگیری کردن
hinder
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind
U
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
bozo bit
U
بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
to take action to prevent
[stop]
such practices
U
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
reventment
U
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
bacteriolysis
U
مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
maintenance
U
جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com