English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 230 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To authorize someone. U به کسی اختیار دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
enable U اختیار دادن
enabled U اختیار دادن
enables U اختیار دادن
enabling U اختیار دادن
accredit U معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting U معتبر ساختن اختیار دادن
accredits U معتبر ساختن اختیار دادن
empower U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower U اختیار دادن وکالت دادن
empower U اختیار دادن
empowered U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered U اختیار دادن وکالت دادن
empowered U اختیار دادن
empowering U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering U اختیار دادن وکالت دادن
empowering U اختیار دادن
empowers U صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers U اختیار دادن وکالت دادن
empowers U اختیار دادن
authorises U اختیار دادن تصویب کردن
authorising U اختیار دادن تصویب کردن
authorize U اختیار دادن تصویب کردن
authorizes U اختیار دادن تصویب کردن
authorizing U اختیار دادن تصویب کردن
authorise U اختیار دادن
delegation of authority U دادن اختیار انجام عمل
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
to delegate one's authority to somebody U به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
Other Matches
weapons free U جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
willed U اختیار
tests U اختیار
spontaneous generation U بی اختیار
warrants U اختیار
will U اختیار
tested U اختیار
test U اختیار
unconsciously U بی اختیار
wills U اختیار
mandating U اختیار
credential U اختیار
voluntariness U اختیار
incoercible U بی اختیار
authority U اختیار
mandates U اختیار
liberty U اختیار
liberties U اختیار
unconscious U بی اختیار
spontaneous U بی اختیار
mandate U اختیار
free will U اختیار
mandated U اختیار
warranting U اختیار
authorisations U اختیار
authorization U اختیار
options U اختیار
freedom of the will U اختیار
vetoing U حق و اختیار
at the d. of U به اختیار
clearance U اختیار
attribution U اختیار
control U اختیار
controlling U اختیار
warranted U اختیار
warrant U اختیار
vetoes U حق و اختیار
vetoed U حق و اختیار
option U اختیار
veto U حق و اختیار
controls U اختیار
involuntary U بی اختیار
involuntarily U بی اختیار
invested with power U دارای اختیار
power U اقتدار و اختیار
jurisdiction U اختیار قانونی
commander's call U در اختیار فرماندهی
cart blanche U اختیار نامحدود
cartle blanche U اختیار نامحدود
to make one's option U اختیار کردن
carte blanche U اختیار نامحدود
powers U اقتدار و اختیار
powering U اقتدار و اختیار
powered U اقتدار و اختیار
warrant of attorney U اختیار نامه
power of procuration U اختیار نامه
power of authority U اختیار نامه
power of attorney U اختیار نامه
letter of attorney U اختیار نامه
carte blanche U اختیار تام
adopter U اختیار کننده
full power of attorney U اختیار نامه
certificate of authority U اختیار نامه
body english U چرخش بی اختیار
options U اختیار معامله
to be a master of U در اختیار خودداشتن
at the mercy of U در اختیار دستخوش
jurisdication U اختیار قانونی
option U اختیار معامله
adopted U اختیار شده
absolute authortity U اختیار مطلق
authorizations U اختیار اجازه
as you wish U به اختیار شماست
seller's option U اختیار فروشنده
adoption U اختیار اتخاذ
will adjust U اتش به اختیار
Delegation of Authority U تفویض اختیار
to follow a profession U پیشهای را اختیار
in the saddle U صاحب اختیار
fix on U اختیار کردن
governments U عقل اختیار
government U عقل اختیار
fire at will U اتش به اختیار
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
invested with power U اختیار داده شده
to rule the roast U اختیار داری کردن
tutelar authority U اختیار ناشی از قیومت
commander's call U ساعات در اختیار فرماندهی
ship will adjust U ناو اتش به اختیار
spontaneously U به طیب خاطر بی اختیار
lock option U اختیار کاربرد قفل
he wept involuntarily U بی اختیار گریه کرد
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
plenipotent U دارای اختیار مطلق
fire at will U اتش به اختیار خود
option U اختیار خریدیا فروش
plenipotentiary U دارای اختیار تام
plenipotentiaries U دارای اختیار تام
magisterial U مطلق دارای اختیار
catching U در اختیار گرفتن توپ
to have the run of a house U اختیار خانهای را داشتن
discretionally U مطابق میل و اختیار
options U اختیار خریدیا فروش
run the show U اختیار داری کردن
local option U اختیار تعیین محل معینی
visitatorial U وابسته به یادارای اختیار بازرسی
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
to run the show U در کاری اختیار داری کردن
local option U اختیار تعیین چیزی درمحل
Dont mention it . You are welcome. U اختیار دارید (درمقام تعارف )
It is beyond my authority(control). U اینکار از اختیار من خارج است
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
bureaus U ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
bureau U ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
plenipotentiary U تام الاختیار دارای اختیار مطلق
to put something at somebody's disposal U چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
I'll be happy to help [assist] you. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
suzerain U اختیار دار کشور حکومت مطلقه
plenipotentiaries U تام الاختیار دارای اختیار مطلق
ultra vires U بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
unprompted U ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
as your please U هر طور میل شما است اختیار با شماست
fiefdoms U هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdom U هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. U مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
When drink enters, wisdom departs. <proverb> U آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
investors U کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
seller's market U بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
investor U کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
to delegate one's powers to somebody U اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
DD/D U نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
adjunct register U ثبات بیت که در آن بیتهای ابتدایی اطلاعات کنترلی و سایر بیتها در اختیار برنامه است
totaliarian state U دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
letters of administration U حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
authorized U در اختیار قرار داده شده مجاز به اجازه استفاده داده شده
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
to opt between alternatives U یکی از دو شق را برگزیدن برای برگزیدن یکی از دو شق اختیار داشتن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
off one's hands U بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com