English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to stand up to one's opponent U با حریف روبرو شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
head and arm U هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground U ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
looped U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
side sweep and over under U گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
head on U روبرو
opposites U روبرو
opposite U روبرو
afront U روبرو
vis-a-vis U روبرو
adverse U روبرو
head-on U روبرو
vis a vis U روبرو
frontal U روبرو
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off U رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
confronting U روبرو شدن با
confronts U روبرو شدن با
opposites U روبرو معکوس
head wind U باد روبرو
facing pages U صفحات روبرو
full view U نمای روبرو
opposite U وارونه از روبرو
apposed engine U موتور روبرو
opposite U روبرو معکوس
on the opposite side U در طرف روبرو
opposites U وارونه از روبرو
confronted U روبرو شدن با
stand up to U روبرو شدن با
confront U روبرو شدن با
the house over the way U خانه روبرو
up against <idiom> U روبرو شدن با
opposed U روبرو مواجه
diagonally U ازگوشهای بگوشه روبرو
encounters U روبرو شدن بادشمن
encountering U روبرو شدن بادشمن
encountered U روبرو شدن بادشمن
acounter U روبرو شدن بادشمن
horizontally opposed engine U موتور تخت روبرو
opposed piston engine U موتور سیلندر روبرو
vis a vis U شخص روبرو درمقابل
encounter U روبرو شدن بادشمن
vis-a-vis U شخص روبرو درمقابل
affront روبرو دشنام دادن
fronting U فرمان سر روبرو جلو
front U فرمان سر روبرو جلو
to face the music U دلیرانه با چیزی روبرو شدن
stand up to someone <idiom> U شجاعت روبرو شدن را داشتن
We are confronting a difficult problem. U با مسأله مشکلی روبرو هستیم
opposability U امادگی برای روبرو گذاشتن
opposed piston engine U موتور پیستون روبرو متقابل
volte-face U چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
rencounter U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencontre U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
volte face U چرخش بمنظور روبرو شدن باحریف
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
there is a fire opposites U در خانه روبرو اتش سوزی رخ داده است
to take the bull by the horns U دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
punch U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punched U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punches U در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
Back to the drawing board <idiom> U [زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
left slide U حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
challengers U حریف
foe U حریف
challenger U حریف
opponents U حریف
opponent U حریف
adversaries U حریف
adversary U حریف
foes U حریف
d. cut d. U حریف
rival U حریف
adversarial U حریف
rivaled U حریف
matches U حریف
rivaling U حریف
match U حریف
rivalled U حریف
rivalling U حریف
rivals U حریف
competitors U حریف
competitor U حریف
jack of all trades U همه فن حریف
shadow U چسبیدن به حریف
shadowed U چسبیدن به حریف
shadowing U چسبیدن به حریف
opponent U حریف طرف
shadows U چسبیدن به حریف
targetting U سینه حریف
opponents U حریف طرف
copings U حریف شدن
targetted U سینه حریف
copes U حریف شدن
coped U حریف شدن
cope U حریف شدن
adversary U حریف کشتی
target U سینه حریف
adversaries U حریف کشتی
targeted U سینه حریف
targeting U سینه حریف
targets U سینه حریف
jacks of all trades U همه فن حریف
victim U حریف ضعیف
charges U حمله به حریف
dropping U جاگذاشتن حریف
deliver a series of blows U بمباران حریف
downfield U زمین حریف
head butt U با سر به حریف زدن
i cannot manage him U حریف او نمیشوم
away U زمین حریف
drops U جاگذاشتن حریف
dropped U جاگذاشتن حریف
drop U جاگذاشتن حریف
playing the man U بازی با حریف
razzle dazzle U فریفتن حریف
sell a dummy U فریفتن حریف
swingman U همه فن حریف
he was too much for me U من حریف او نبودم
charge U حمله به حریف
ends U زمین حریف
end U زمین حریف
victims U حریف ضعیف
ended U زمین حریف
they are well matched U حریف یکدیگر هستند
unanswered U همردیف نبودن حریف
put the ball on the floor U رد کردن توپ از حریف
personal foul U خطای بدنی به حریف
pattern offense U موضعگیری در برابر حریف
outroll U شکست دادن حریف
outclassing U شکست فاحش حریف
outplay U بازی بهتر از حریف
shut down U شکست دادن حریف
sparring partner U حریف مشت بازی
stomach throw U افکندن حریف از پشت
hinder U مانع حریف شدن
hindered U مانع حریف شدن
hindering U مانع حریف شدن
hinders U مانع حریف شدن
deceive U فریب دادن حریف
deciding U نزدیک به دروازه حریف
He is jack of all trades . he can cope with any thing . U همه فن حریف است
outclassed U شکست فاحش حریف
deceived U فریب دادن حریف
deceives U فریب دادن حریف
deceiving U فریب دادن حریف
back sacrifice throw U افکندن حریف ازپشت
outclasses U شکست فاحش حریف
action on the blade U تماس با شمشیر حریف
bluffing U حریف را از میدان درکردن
scouts U ارزیابی حریف اینده
scout U ارزیابی حریف اینده
intercepts U قطع پاسکاری حریف
intercepting U قطع پاسکاری حریف
assaulted U حمله بدنی به حریف
assaults U حمله بدنی به حریف
scouted U ارزیابی حریف اینده
intercepted U قطع پاسکاری حریف
intercept U قطع پاسکاری حریف
bluffed U حریف را از میدان درکردن
circle dodge U گریز از حریف در مسیرمنحنی
cut down U زمین زدن حریف
onside U پا به توپ در زمین حریف
manage a person U حریف کسی شدن
kukutsu dachi U ایستادن در مقابل حریف
kin geri U لگد به بیضه حریف
jink U فریب دادن حریف
outclass U شکست فاحش حریف
draw U رویارویی دو حریف در اغار
go behind U به پشت حریف رفتن
draws U رویارویی دو حریف در اغار
assault U حمله بدنی به حریف
bluff U حریف را از میدان درکردن
bluffs U حریف را از میدان درکردن
dropped U پشت سر گذاشتن حریف دو
lapped U رسیدن به حریف جلویی
utility U ذخیره همه فن حریف
clinches U بغل کردن حریف
clinching U بغل کردن حریف
marks U نشانه کردن حریف
burn U امتیاز گرفتن از حریف
burns U امتیاز گرفتن از حریف
drop U پشت سر گذاشتن حریف دو
assorted U همه فن حریف همسر
clinched U بغل کردن حریف
drops U پشت سر گذاشتن حریف دو
dropping U پشت سر گذاشتن حریف دو
lap U رسیدن به حریف جلویی
mark U نشانه کردن حریف
dribbled U رد کردن توپ از حریف
clinch U بغل کردن حریف
dribbles U رد کردن توپ از حریف
blocks U سدکردن غیرمجاز حریف
blocked U سدکردن غیرمجاز حریف
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com