English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
early maturing U زودرس
premature U زودرس
unripe U زودرس
hasty U زودرس
altricial U نوزاد زودرس
premature ignition U احتراق زودرس
pre mature failure U گسیختگی زودرس
pubertas praecox U بلوغ زودرس
ejaculatio praecox U انزال زودرس
dementia praecox U جنون زودرس
pre mature blast U انفخار زودرس
puppy love U عشق سطحی و زودرس
early fruit U میوه پیش رس یا زودرس
incubators U محل پرورش اطفال زودرس
incubator U محل پرورش اطفال زودرس
accelerated depreciation U استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
lockjaw U قفل شدن یا کلید شدن دهان که از علائم زودرس کزاز است
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
fog U تیره کردن مه گرفتن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
strike root U ریشه کردن گرفتن
circled U گرفتن احاطه کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
engage U گرفتن استخدام کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
hug U بغل کردن محکم گرفتن
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
track down a person U رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
throttled U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttle U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttling U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
to bolt somebody out U [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
questioned U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
questions U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
question U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
floated U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
float U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
floats U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
bear arms U سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
high leg attack and shoulder control U زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
This is plain highway robbery . U این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
kill off U سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
bozo bit U بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
meaconing U گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
block the plate U موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
plenum chamber U محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
duty with troops U در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
interwed U در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
assumes U در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
assume U در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
dehydrogenate U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com