Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
piece production cost
U
ارزش تولید قطعه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
planar
U
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
seconds
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
value added
U
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
standard product cost
U
ارزش تولید استاندارد
marginal value product
U
ارزش تولید نهائی
producer surplus
U
اضافه ارزش تولید کننده
value of marginal product of labor
U
ارزش تولید نهائی کار
value of marginal product of capital
U
ارزش تولید نهائی سرمایه
electronics
U
دانش به کارگیری مط العه الکترون ها و خصوصیات آنهابرای محصولات تولید شده مثل یک قطعه یاکامپیوتر یا ماشنی حساب یا تلفن
segmentation
U
تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
uninterruptable power supply
U
منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
refreshed
U
قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refresh
U
قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refreshes
U
قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
self-
U
قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان
SX
U
نوعی قطعه پردازنده که از پردازنده یا پایهای نشات گرفته است که تولید و خرید آن ارزانتر است
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
book value
U
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
MMU
U
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
ad valorem
U
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value
U
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
lobation
U
قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
ends
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological
U
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value
U
بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain
U
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
companion part
U
لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
carry
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte
U
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation
U
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
components
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
U
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
euler theorem
U
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
fast
U
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts
U
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted
U
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest
U
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
currency devaluation
U
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
production overheads
U
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
U
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
U
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
segments
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
dismantling shot
U
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
oem
U
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
fragmentation
U
قطعه قطعه شدن
fritters
U
قطعه قطعه کردن
fragmenting
U
قطعه قطعه کردن
segments
U
قطعه قطعه کردن
segment
U
قطعه قطعه کردن
fragment
U
قطعه قطعه کردن
fragments
U
قطعه قطعه کردن
fritter
U
قطعه قطعه کردن
mainland
U
قطعه اصلی قطعه
sectional
U
قطعه قطعه بخشی
matrix
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary
U
غده تولید کننده منی محل تولید منی
families
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism
U
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap
U
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
anatomize
U
قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
half
U
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
producers burden of tax
U
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
junky
U
بی ارزش
rewarding
U
پر ارزش
picayubnish
U
بی ارزش
picayune
U
بی ارزش
regardant
U
با ارزش
raffish
U
بی ارزش
shotten
U
بی ارزش
fustian
U
بی ارزش
big ticket
U
با ارزش
brummagem
U
بی ارزش
brummagem
U
کم ارزش
unvalued
U
بی ارزش
worm eaten
U
بی ارزش
worthiness
U
ارزش
trivalency
U
سه ارزش
trivalence
U
سه ارزش
worthless
U
بی ارزش
valueless
U
بی ارزش
small change
U
کم ارزش
prices
U
ارزش
price
U
ارزش
good for nothing
U
بی ارزش
worth
U
با ارزش
treasure
U
با ارزش
values
U
ارزش
market value
U
ارزش
cost
U
ارزش
naught
U
بی ارزش
low level
U
کم ارزش
avail
U
ارزش
punk
U
بی ارزش
punks
U
بی ارزش
rubbish
U
بی ارزش
no par
U
بی ارزش
worth
U
ارزش
value
U
ارزش
valuing
U
ارزش
low grade
U
کم ارزش
net price
U
ارزش خالص
loan value
U
ارزش وام
end value
U
ارزش انتهایی
limiting value
U
ارزش نهایی
net net worth
U
ارزش خالص
equity capital
U
ارزش ویژه
net value
U
ارزش خالص
par value
U
ارزش اسمی
face value
U
ارزش اسمی
exchange value
U
ارزش مبادله
expected value
U
ارزش منتظره
exchange value
U
ارزش مبادلهای
net worth
U
ارزش خالص
loan value
U
ارزش استقراض
paradox of value
U
تناقض ارزش
economic value
U
ارزش اقتصادی
valence
U
توان ارزش
monetary value
U
ارزش پولی
decrease in value
U
کاهش ارزش
surplus value
U
ارزش اضافی
meed
U
پاداش ارزش
subjective value
U
ارزش ذهنی
market value
U
ارزش بازاری
store of value
U
منبع ارزش
it is of little worth
U
کم ارزش است
penny worth
U
ارزش یک پنی
gross value
U
ارزش ناخالص
diagnostic value
U
ارزش تشخیصی
manufacture cost
U
ارزش ساخت
differential cost
U
ارزش نهایی
man friday
U
کمک با ارزش
disvalue
U
بی ارزش کردن
maintenance cost
U
ارزش نگهداری
intrinsic value
U
ارزش ذاتی
salavage value
U
ارزش اسقاطی
nominal value
U
ارزش اسمی
depreciation
U
کم ارزش شمردن
quantitative value
U
ارزش مقداری
objective value
U
ارزش عینی
quantitative value
U
ارزش کمی
objective value
U
ارزش واقعی
premiums
U
اضافه ارزش
premium
U
اضافه ارزش
production cost
U
ارزش ساخت
present worth
U
ارزش حال
loss of value
U
افت ارزش
influence value
U
ارزش تاثیر
prime cost
U
ارزش اولیه
heat of combustion
U
ارزش گرمایی
increase in value
U
افزایش ارزش
heat value
U
ارزش گرمایی
present worth
U
ارزش فعلی
heating value
U
ارزش گرمایی
real value
U
ارزش واقعی
scale value
U
ارزش مقیاسی
face value
U
ارزش صوری
rental value
U
ارزش اجارهای
place value
U
ارزش مکانی
logical value
U
ارزش منطقی
present value
U
ارزش حال
present value
U
ارزش فعلی
salvage value
U
ارزش بازیافتنی
scrap value
U
ارزش اسقاطی
final value
U
ارزش نهایی
numerical value
U
ارزش عددی
junk
U
کهنه و کم ارزش
declared value
U
ارزش افهارشده
belittles
U
کم ارزش کردن
belittling
U
کم ارزش کردن
debunk
U
کم ارزش کردن
debunked
U
کم ارزش کردن
debunking
U
کم ارزش کردن
debunks
U
کم ارزش کردن
wear thin
<idiom>
U
بی ارزش شدن
rubbish
U
چیزپست و بی ارزش
absolute volue
U
ارزش مطلق
haw
U
چیز بی ارزش
hawed
U
چیز بی ارزش
hawing
U
چیز بی ارزش
belittled
U
کم ارزش کردن
belittle
U
کم ارزش کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com