Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Please let me give you a lift (ride).
U
اجازه بدهید سوارتان کنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Please let me take a share in the expenses.
U
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
Allow me to chew it over in my mind .
U
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
Let me back up and explain how ...
U
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
oyez
U
گوش بدهید
send a letter
U
کاغذ بدهید
rub it in
U
به خوردش بدهید
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
PLease let me know(notiffy me).
U
لطفا" به من خبر بدهید
Go ahead!
U
انجام بدهید دیگه!
muster up your courage
U
جرات بخود بدهید
give it a twist
U
انرا پیچ بدهید
hsd it out
U
بدهید دندان را بکنند
pay a way the sheet
U
کاغذ را بدهید بیاید
give your v to
U
برای اورای بدهید
listen to me
U
بمن گوش بدهید
go head
U
ادامه بدهید بفرماید
had it trans ted
U
بدهید ترجمه کنند
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
Please give me this one .
U
این یکی را لطفا" بدهید
Keep moving!
U
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
Please give me four more.
U
چهار تای دیگر به من بدهید
Press the elevator button.
U
تکمه آسانسور رافشار بدهید
thank tou for that book
U
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
Please answer the telephone.
U
لطفا" جواب تلفن را بدهید
Two coffees please .
U
لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید )
Can you give me the key, please?
U
لطفا ممکن است کلید را به من بدهید؟
Can you give me a heads up?
<idiom>
آیا میتوانید قبلش به من خبر بدهید؟
Can you give me an estimate?
U
ممکن است یک برآورد هزینه به من بدهید؟
Can you lend me ...
آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
Please give the other foot .
لنگه دیگه این کفش را بدهید.
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
please reply
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
Could you clarify that for me?
U
می توانید توضیح بدهید که موضوع از چه قرار است؟
repondez s'il vous plait
[RSVP]
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
Can you get it repaired?
U
آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen
U
تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
midnight
U
فرمان از کنترل نزدیک به دورتغییر فرکانس بدهید دررهگیری هوایی
Could we have a plate for the child?
U
آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
Can you show me on the map where I am?
U
آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
You need to take care to differentiate between facts and opinions
[ differentiate facts from opinions]
.
U
شماها باید به فرق بین حقایق و نظرات توجه بکنید
[حقایق را از نظرات تشخیص بدهید]
.
give it a good wash
U
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
licence
U
اجازه
permit
U
اجازه
warrent
U
اجازه
authority
U
اجازه
permission
U
اجازه
permitting
U
اجازه
ratification
U
اجازه
license
U
اجازه
unauthorized
U
بی اجازه
licensing
U
اجازه
licenses
U
اجازه
permits
U
اجازه
licences
U
اجازه
approval
U
اجازه
okay
U
اجازه
fiat
U
اجازه
fiats
U
اجازه
leaving
U
اجازه
authorization
U
اجازه
authorisations
U
اجازه
licensure
U
اجازه
leave
U
اجازه
liberty
U
اجازه
ok
U
اجازه
liberties
U
اجازه
by permission of
U
با اجازه
letting
U
اجازه دادن
feu
U
اجازه همیشگی
inofficial
U
بدون اجازه
conge
U
اجازه عبور
by your leave
U
با اجازه شما
permissive
U
اجازه دهنده
lincense or cence
U
اجازه دادن
may i take it please
U
اجازه می فرمایید
flight clearance
U
اجازه پرواز
imprimatur
U
اجازه چاپ
acquisition authority
U
اجازه خرید
if you please
U
با اجازه شما
authorises
U
اجازه دادن
approach clearance
U
اجازه فرود
lets
U
اجازه دادن
let
U
اجازه دادن
authorizations
U
اختیار اجازه
approach clearance
U
اجازه تقرب
licensable
U
قابل اجازه
passports
U
اجازه مسافرت
searcher warrant
U
اجازه بازرسی
authorizes
U
اجازه دادن
searcher warrant
U
اجازه تفتیش
authorize
U
اجازه دادن
audience
U
اجازه حضور
audiences
U
اجازه حضور
authorising
U
اجازه دادن
to admit of
U
اجازه دادن
to ask permission
U
اجازه خواستن
to beg leave
U
اجازه رفتن
without a by your leave
U
بی اجازه بی خداحافظی
suffer
U
اجازه دادن
suffered
U
اجازه دادن
to obtain permission
U
اجازه گرفتن
suffers
U
اجازه دادن
transit bill
U
اجازه عبور
authorizing
U
اجازه دادن
billets
U
اجازه نامه
passport
U
اجازه مسافرت
warrants
U
اجازه قانونی
warranting
U
اجازه قانونی
have it
<idiom>
U
اجازه دادن
go through
<idiom>
U
اجازه دادن
grant
U
اجازه دادن
granted
U
اجازه دادن
grants
U
اجازه دادن
warranties
U
تعهدنامه اجازه
warranty
U
تعهدنامه اجازه
billet
U
اجازه نامه
billeted
U
اجازه نامه
permitting
U
اجازه دادن
billeting
U
اجازه نامه
warranted
U
اجازه قانونی
warrant
U
اجازه قانونی
to permit oneself
U
اجازه خواستن
consents
U
رضا اجازه
forbid
U
اجازه ندادن
allowances
U
اجازه دادن
allowance
U
اجازه دادن
allow
U
اجازه دادن
grant
U
اجازه دادن
releases
U
اجازه صدور
forbids
U
اجازه ندادن
passages
U
اجازه عبور
release
U
اجازه صدور
released
U
اجازه صدور
take in
<idiom>
U
اجازه دادن
accessing
U
اجازه دخول
accesses
U
اجازه دخول
accessed
U
اجازه دخول
access
U
اجازه دخول
authority
U
توانایی اجازه
authority
U
اجازه اعتبار
passage
U
اجازه عبور
tokens
U
اجازه ورود
token
U
اجازه ورود
clearance
U
اجازه زدودگی
passes
U
اجازه عبور
consent
U
رضا اجازه
permits
U
اجازه دادن
permit
U
اجازه دادن
certificate of authority
U
اجازه نامه
licensing
U
اجازه نامه
letter of attorney
U
اجازه نامه
passed
U
اجازه عبور
pass
U
اجازه عبور
to allow
U
اجازه دادن
search warrants
U
اجازه تفتیش
full power of attorney
U
اجازه نامه
search warrant
U
اجازه تفتیش
power of attorney
U
اجازه نامه
warrant of attorney
U
اجازه نامه
connivance
U
اجازه ضمنی
consenting
U
رضا اجازه
power of procuration
U
اجازه نامه
consented
U
رضا اجازه
license
U
اجازه نامه
power of authority
U
اجازه نامه
approved
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
prior permission
U
اجازه قبلی پرواز
may i see you home?
U
اجازه دهید شمارابخانه
visas
U
اجازه ورود به کشوربیگانه
let by
U
اجازه رد شدن دادن
enabling
U
اجازه رویدادن چیزی
indult
U
اجازه نامه امتیاز
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
exequatur
U
اجازه نامه قونسول
awol
U
غایب بدون اجازه
permit me to say
U
اجازه دهید بگویم
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
visa
U
اجازه ورود به کشوربیگانه
admission
U
اجازه بستری
[در بیمارستان]
passed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
enables
U
اجازه رویدادن چیزی
authorization
U
اختیاردادن اجازه دادن
ingress
U
حق دخول اجازه ورود
he gave us permission to stay
U
اجازه داد که بمانیم
enabled
U
اجازه رویدادن چیزی
i beg leave to say
U
اجازه میخواهم بگویم
enable
U
اجازه رویدادن چیزی
letters of reprisal
U
اجازه نامه انتقام
absent without leave
U
نهستی بدون اجازه
greenlight
U
اجازه حرکت و اقدام
license contract
U
قرارداد اجازه استفاده
letter missive
U
اجازه نامه ابلاغیه
let in
U
اجازه دخول دادن
released
U
اجازه ارسال پیام
leave taking
U
کسب اجازه مرخصی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com