Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stet processus
U
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pretend
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
bill
U
گزارش جریان دعوی
bills
U
گزارش جریان دعوی
calibration
U
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
sight adjustment
U
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
go to law
U
اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
range spotting
U
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes
U
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tune
U
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
departure report
U
گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
calibrate
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
sue
U
دعوی کردن
sues
U
دعوی کردن
quarrelling
U
دعوی کردن
sued
U
دعوی کردن
set up claim to
U
دعوی کردن
quarrelled
U
دعوی کردن
quarreling
U
دعوی کردن
suing
U
دعوی کردن
quarrels
U
دعوی کردن
quarreled
U
دعوی کردن
quarrel
U
دعوی کردن
compensate
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensated
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
disaffirm
U
ترک دعوی کردن
disclaiming
U
ترک دعوی کردن
disclaims
U
ترک دعوی کردن
quarrelled
U
دعوی کردن منازعه
disclaim
U
ترک دعوی کردن
disclaimed
U
ترک دعوی کردن
quarrel
U
دعوی کردن منازعه
litigating
U
طرح دعوی کردن
traverses
U
تکذیب کردن دعوی
lodge a complaint
U
اقامه دعوی کردن
quarreled
U
دعوی کردن منازعه
subduct
U
ترک دعوی کردن
quarreling
U
دعوی کردن منازعه
quarrelling
U
دعوی کردن منازعه
traversing
U
تکذیب کردن دعوی
litigates
U
طرح دعوی کردن
litigated
U
طرح دعوی کردن
litigate
U
طرح دعوی کردن
relinquish
U
ترک دعوی کردن
relinquished
U
ترک دعوی کردن
relinquishes
U
ترک دعوی کردن
traverse
U
تکذیب کردن دعوی
pretend to
U
دعوی یا ادعا کردن
relinquish a claim
U
ترک دعوی کردن
traversed
U
تکذیب کردن دعوی
quarrels
U
دعوی کردن منازعه
dismissal
U
عزل مختومه کردن دعوی
pretending
U
بخود بستن دعوی کردن
pretend
U
بخود بستن دعوی کردن
to pretend to wisdom
U
دعوی عقل یا حکمت کردن
pretends
U
بخود بستن دعوی کردن
dismissals
U
عزل مختومه کردن دعوی
bring an action against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
litigated
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to start quarrelling
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
bring a suit against a person
U
اقامه دعوی علیه کسی کردن
litigating
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
lodge a complaint against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
litigates
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to square up
U
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
processes
U
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process
U
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
redundancies
U
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancy
U
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
edited
U
تصحیح کردن تنظیم کردن
adjusting
U
تعدیل کردن تنظیم کردن
aligns
U
تنظیم کردن تطبیق کردن
edit
U
تصحیح کردن تنظیم کردن
adjusts
U
تعدیل کردن تنظیم کردن
controls
U
نظارت کردن تنظیم کردن
align
U
تنظیم کردن تطبیق کردن
controlling
U
نظارت کردن تنظیم کردن
to balance out
U
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
control
U
نظارت کردن تنظیم کردن
aligning
U
تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned
U
تنظیم کردن تطبیق کردن
disaffirm
U
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
processor
U
کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
regulates
U
تنظیم کردن
tune
U
تنظیم کردن
to put in to shape
U
تنظیم کردن
regularizing
U
تنظیم کردن
regularizes
U
تنظیم کردن
regularized
U
تنظیم کردن
regularize
U
تنظیم کردن
regularises
U
تنظیم کردن
redact
U
تنظیم کردن
calibrating
U
تنظیم کردن
classifying
U
تنظیم کردن
classify
U
تنظیم کردن
classifies
U
تنظیم کردن
calibrates
U
تنظیم کردن
calibrated
U
تنظیم کردن
tunes
U
تنظیم کردن
calibrate
U
تنظیم کردن
to set out
U
تنظیم کردن
regulating
U
تنظیم کردن
regularised
U
تنظیم کردن
make out
U
تنظیم کردن
formulating
U
تنظیم کردن
formulates
U
تنظیم کردن
formulated
U
تنظیم کردن
lineup
U
تنظیم کردن
formulate
U
تنظیم کردن
attending
U
تنظیم کردن
attend
U
تنظیم کردن
attends
U
تنظیم کردن
set up
U
تنظیم کردن
frame
U
تنظیم کردن
to draw out
U
تنظیم کردن
lay down
U
تنظیم کردن
to draw up
U
تنظیم کردن
adjusts
U
تنظیم کردن
regulated
U
تنظیم کردن
to make out
U
تنظیم کردن
regulate
U
تنظیم کردن
adjusting
U
تنظیم کردن
regiments
U
تنظیم کردن
adjustments
U
تنظیم کردن
regiment
U
تنظیم کردن
adjust
U
تنظیم کردن
adjustment
U
تنظیم کردن
regularising
U
تنظیم کردن
write
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
spot report
U
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
action report
U
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
ranging
U
تنظیم تیر کردن
preset
U
از پیش تنظیم کردن
draw up
U
کارها را تنظیم کردن
ranging
U
تنظیم کردن اسلحه
reconstituted
U
تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes
U
تنظیم مقیاس کردن
tune up
U
موتور را تنظیم کردن
reconstitute
U
تنظیم مقیاس کردن
spot
U
تنظیم تیر کردن
spots
U
تنظیم تیر کردن
set the clock
U
ساعت را تنظیم کردن
adjustments
U
تنظیم و میزان کردن
pre-set
U
از پیش تنظیم کردن
reconstituting
U
تنظیم مقیاس کردن
pre-setting
U
از پیش تنظیم کردن
pre-sets
U
از پیش تنظیم کردن
compounding a felony
U
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
adjusting
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
replenishing
U
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishes
U
تنظیم کردن روغن سلاحها
zeros
U
روی صفر تنظیم کردن
adjusting
U
میزان کردن تنظیم کنید
replenish
U
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenished
U
تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusts
U
تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts
U
میزان کردن تنظیم کنید
order
U
سفارش دادن تنظیم کردن
to draw up a contract
U
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
sight in
U
تنظیم کردن دید در تفنگ
zero
U
روی صفر تنظیم کردن
zeroes
U
روی صفر تنظیم کردن
setting up
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
located
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
billing
U
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
locating
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurizing
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
locates
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
mount
U
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
sets
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
indicting
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indict
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pilot
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
timing
U
تنظیم زمان عمل کردن موتور
set
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
mounts
U
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
indicts
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pressurizes
U
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
edited
U
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com