Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To bertry someone . to give someone away .
U
کسی را گیر دادن ( گیر انداختن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bounce
U
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounced
U
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
bounces
U
مورد توپ وتشرقرار دادن بیرون انداختن
mislead
U
باشتباه انداختن فریب دادن
misleads
U
باشتباه انداختن فریب دادن
to press the button
U
دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
Other Matches
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
U
پایین انداختن انداختن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
launched
U
به اب انداختن
spills
U
انداختن
spilled or spilt
U
انداختن
launch
U
به اب انداختن
run home
U
جا انداختن
leave out
U
انداختن
retroject
U
پس انداختن
souse
U
انداختن
let fall
U
انداختن
spilling
U
انداختن
spilled
U
انداختن
stagger
U
از پا انداختن
to draw lots
U
انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
ruts
U
خط انداختن
rut
U
خط انداختن
throws
U
انداختن
throwing
U
انداختن
throw
U
انداختن
hitched
U
انداختن
thrust
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
spill
U
انداختن
launches
U
به اب انداختن
blobs
U
لک انداختن
blob
U
لک انداختن
hewn
U
انداختن
launching
U
به اب انداختن
thrusting
U
انداختن
hitching
U
انداختن
hitch
U
انداختن
slinging
U
انداختن
deleting
U
انداختن
benite
U
به شب انداختن
brush finish
U
خط انداختن
hews
U
انداختن
hewing
U
انداختن
hewed
U
انداختن
hew
U
انداختن
sling
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
deletes
U
انداختن
deleted
U
انداختن
slings
U
انداختن
bottom
U
ته انداختن
bottoms
U
ته انداختن
overthrew
U
بر انداختن
overthrow
U
بر انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
overthrown
U
بر انداختن
overthrows
U
بر انداختن
delete
U
انداختن
prostrate
U
از پا انداختن
fling
U
انداختن
flinging
U
انداختن
floriate
U
گل انداختن در
string
U
زه انداختن به
omit
U
انداختن
omits
U
انداختن
pilling
U
تل انداختن
omitted
U
انداختن
omitting
U
انداختن
fells
U
انداختن
jaculate
U
انداختن
lash vt
U
انداختن
emplace
U
جا انداختن
flings
U
انداختن
hurl
U
انداختن
hurled
U
انداختن
hurls
U
انداختن
fell
U
انداختن
felled
U
انداختن
felling
U
انداختن
lay away
U
انداختن
to pick off
U
تک تک انداختن
to leave out
U
انداختن
to let drop
U
انداختن
to let fall
U
انداختن
to skips over
U
انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
to put back
U
پس انداختن
line
U
خط انداختن در
to lay by the heels
U
بر انداختن
relegating
U
انداختن
relegate
U
انداختن
relegated
U
انداختن
hitches
U
انداختن
relegates
U
انداختن
to hew down
U
انداختن
lines
U
خط انداختن در
anchoring
U
لنگر انداختن
To set a bone.
U
استخوان جا انداختن
To cast a shadow.
U
سایه انداختن
To launch a ship (boat).
U
کشتی به آب انداختن
disillusionize
U
ازمیل انداختن
disutilize
U
ازسودمندی انداختن
disfeature
U
از شکل انداختن
disfashion
U
ازشکل انداختن
put off
<idiom>
U
به عقب انداختن
call forth
U
بکار انداختن
cut a joke
U
مزه انداختن
to cut a joke
U
مزه انداختن
deplume
U
از مقام انداختن
depolarize
U
از قطب انداختن
To take pictures. To photograph. To film.
U
عکس انداختن
To make mischief. To stir up trouble.
U
شرراه انداختن
desquamate
U
پوست انداختن
devitalise
U
از کار انداختن
To cast a shadow .
U
سایه انداختن
devitalize
U
از کار انداختن
hatches
U
نتیجه خط انداختن
unking
U
شاهی انداختن
hatched
U
نتیجه خط انداختن
emasculation
U
ازمردی انداختن
bucks
U
جفتک انداختن
emprize
U
دست انداختن
game
U
دست انداختن
ensnarl
U
بدام انداختن
enticement
U
بدام انداختن
entoil
U
بدام انداختن
erythema
U
گل انداختن صورت
anchors
U
لنگر انداختن
expulse
U
بیرون انداختن
hatch
U
نتیجه خط انداختن
anchors
U
: لنگر انداختن
mousetraps
U
در تله انداختن
mousetrap
U
در تله انداختن
whomp up
U
بهم انداختن
warm up
U
راه انداختن
unmake
U
از خاصیت انداختن
flout
U
دست انداختن
to set back
U
عقب انداختن
flouting
U
دست انداختن
flouts
U
دست انداختن
buck
U
جفتک انداختن
raise a hand
<idiom>
U
به دردسر انداختن
shed
U
پوست انداختن
shunt
U
به خط دیگر انداختن
exploits
U
:بکار انداختن
corner
U
درگوشه انداختن
cornering
U
درگوشه انداختن
corners
U
درگوشه انداختن
overcast
U
سایه انداختن
miscarries
U
بچه انداختن
miscarry
U
بچه انداختن
miscarrying
U
بچه انداختن
shunted
U
به خط دیگر انداختن
shunts
U
به خط دیگر انداختن
to peg a stone
U
سنگ انداختن
heave
U
کشیدن انداختن
heaved
U
کشیدن انداختن
banter
U
دست انداختن
hazard
U
بخطر انداختن
hazarded
U
بخطر انداختن
hazarding
U
بخطر انداختن
hazards
U
بخطر انداختن
exploit
U
:بکار انداختن
exploiting
U
:بکار انداختن
jade
U
ازکار انداختن
belch out or of forth
U
پشت سر انداختن
benite
U
درتاریکی انداختن
discard
U
دور انداختن
bowstring
U
طناب انداختن
break down
U
ازاثر انداختن
discarded
U
دور انداختن
discarding
U
دور انداختن
bullyrag
U
دست انداختن
discards
U
دور انداختن
bemuse
U
بفکر انداختن
befool
U
دست انداختن
mocks
U
دست انداختن
mocking
U
دست انداختن
mocked
U
دست انداختن
mock
U
دست انداختن
pens
U
درحبس انداختن
penning
U
درحبس انداختن
penned
U
درحبس انداختن
pen
U
درحبس انداختن
actuate
بکار انداختن
actuate
U
بکار انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com