English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
follow through U چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
not to have a prayer of achieving something U کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
processes U بانجام رساندن تمام کردن
accomplishes U بانجام رساندن وفا کردن
accomplishing U بانجام رساندن وفا کردن
accomplish U بانجام رساندن وفا کردن
process U بانجام رساندن تمام کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
reopening U دنبال کردن
pursued U دنبال کردن
chasing U دنبال کردن
trace U دنبال کردن
tracked U دنبال کردن
chases U دنبال کردن
coursed U :دنبال کردن
courses U :دنبال کردن
chased U دنبال کردن
course U :دنبال کردن
pursue U دنبال کردن
reopens U دنبال کردن
chase U دنبال کردن
pursuing U دنبال کردن
traces U دنبال کردن
reopened U دنبال کردن
to give chase U دنبال کردن
continues U دنبال کردن
dogging U دنبال کردن
continue U دنبال کردن
reopen U دنبال کردن
dogs U دنبال کردن
dog U دنبال کردن
give chase U دنبال کردن
pursues U دنبال کردن
track U دنبال کردن
tracks U دنبال کردن
traced U دنبال کردن
pursuing U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
stick with <idiom> U دنبال کردن کاری
careerism U دنبال کردن شغل
run close U سخت دنبال کردن
dogging U مثل سگ دنبال کردن
to pursue a plan U نقشهای را دنبال کردن
To be on someone trail. To trace someone. U رد کسی را دنبال کردن
dog U مثل سگ دنبال کردن
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
dogs U مثل سگ دنبال کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
completed U بانجام رساندن
completing U بانجام رساندن
come about U بانجام رسیدن
follow out U بانجام رساندن
completes U بانجام رساندن
outwork U بانجام رساندن
complete U بانجام رساندن
to run any one hard U کسیرا سخت دنبال کردن
practise or tice U دنبال کردن مشق دادن
tracked U دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracks U دنبال کردن یک مسیر به درستی
philander U زن بازی کردن دنبال زن افتادن
track U دنبال کردن یک مسیر به درستی
to hang on the rear U برای حمله دنبال کردن
follow out U اخذ نتیجه دنبال کردن
put over U بازحمت بانجام رساندن
manage to do it U موفق بانجام ان شدن
eventual U موکول بانجام شرطی
reoccupy U دنبال کردن دوباره بدست اوردن
run-down U تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
to keep at some work U د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
rungs U تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run down U تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
achieves U انجام دادن بانجام رسانیدن
achieving U انجام دادن بانجام رسانیدن
lie to U بانجام کاری همت گماشتن
achieved U انجام دادن بانجام رسانیدن
achieve انجام دادن [بانجام رسانیدن]
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow up U رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
She talked me into doing it. U با حرف مرا قانع بانجام آن کرد
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
rompish U مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy U مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
errand U پیغام رسانی
finalization U انجام رسانی
errands U پیغام رسانی
informatics U اطلاع رسانی
transduction U ورا رسانی
harmfulness U زیان رسانی
finalization U بپایان رسانی
electrification U برق رسانی
photoconductivity U نور رسانی
purveyance U اذوقه رسانی
fuel injection U سوخت رسانی
chases U دنبال کردن شکار کردن
prosecute U دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuting U دنبال کردن پیگرد کردن
follows U متابعت کردن دنبال کردن
followed U متابعت کردن دنبال کردن
prosecutes U دنبال کردن پیگرد کردن
chace U دنبال کردن شکار کردن
chased U دنبال کردن شکار کردن
chase U دنبال کردن شکار کردن
follow U متابعت کردن دنبال کردن
chasing U دنبال کردن شکار کردن
prosecuted U دنبال کردن پیگرد کردن
power feed cable U کابل برق رسانی
feed pump U پمپ سوخت رسانی
power supply mains U شبکه برق رسانی
information U استخبار خبر رسانی
damage density U چگالی اسیب رسانی
fuel supply line U لوله سوخت رسانی
fuel supply pump U پمپ سوخت رسانی
hydraulician U عالم به علم اب رسانی
gunlock U وسیله اتش رسانی
compuserve U شبکه اصلی اطلاع رسانی
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
supercharger U دستگاه هوا و سوخت رسانی بیشتر
flexible fuel tubing U لوله سوخت رسانی قابل انعطاف
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
upgrading U به روز رسانی [معاوضه قسمتهای قدیمی] [مهندسی]
civil military action U عملیات کمک رسانی به مردم توسط ارتش
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
joint petroleum office U دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
asis U Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
salami technique U کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
failed U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
central refueling provisions U سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
persistence U مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
fix U داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fixes U داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
pursuit U تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits U تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
dangler U دنبال رو
rear U دنبال
reared U دنبال
pursuits U دنبال
pickup artist U زن دنبال کن
rearing U دنبال
rears U دنبال
player [American E] U زن دنبال کن
pursuit U دنبال
parsmip nose U دنبال چه
philanderers U زن دنبال کن
in the wake of U در دنبال
philanderer U زن دنبال کن
pick-up artist U زن دنبال کن
pope's nose U دنبال چه
attachment U دنبال
He is looking for trouble. U دنبال شر می گردد
pursuant U دنبال کننده
chasers U دنبال کننده
graph follower U دنبال گر گراف
continuator U دنبال کننده
roil U دنبال هم دویدن
trackers U دنبال کننده
tandom connection U اتصال دنبال هم
tracker U دنبال کننده
What are you looking for ? U دنبال چی؟ می گردی ؟
chaser U دنبال کننده
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
tow U دنبال خود کشیدن
tows U دنبال خود کشیدن
hitch one's wagon to a star <idiom> U دنبال هدف رفتن
phliander U دنبال زنی افتادن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
follow the ball U دنبال توپ فرستادن
One must let sleeping dogs lie. U دنبال شر نباید رفت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com