English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to carry a motion U پیشنهادی را اجرا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to carry out a proposal U پیشنهادی را اجرا کردن پیشنهادی را بموقع اجراگذاشتن
Other Matches
To turn down (reject) an offer. U پیشنهادی را رد کردن
to make a suggestion U پیشنهادی کردن
proposals U طرح پیشنهادی
proposal U طرح پیشنهادی
to kick against a proposal U با پیشنهادی مخالفت
conference circuit U اتصال پیشنهادی
make shift construction U طرح پیشنهادی
recommend units U واحدهای پیشنهادی
withdraw an offer U پیشنهادی را پس گرفتن
offering price U قیمت پیشنهادی
tax haven U نرخ پائین مالیات پیشنهادی
tax havens U نرخ پائین مالیات پیشنهادی
Hobson's choice U پیشنهادی که چارهای جز قبول ان نیست
Vote (write) against a proposallll. U بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
enhance U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
standard U تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards U تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous U تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simplest U وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple U وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler U وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
exercised U اجرا کردن
exercise U اجرا کردن
executing U اجرا کردن
exercises U اجرا کردن
to put in practice U اجرا کردن
put in practice U اجرا کردن
execute U اجرا کردن
executed U اجرا کردن
executes U اجرا کردن
practises U اجرا کردن
performed U اجرا کردن
performs U اجرا کردن
actualise [British] U اجرا کردن
actualize U اجرا کردن
carry ineffect U اجرا کردن
implement U اجرا کردن
practise U اجرا کردن
put ineffect U اجرا کردن
put inpractice U اجرا کردن
carry into effect U اجرا کردن
make something happen U اجرا کردن
perform U اجرا کردن
bring into being U اجرا کردن
put into effect U اجرا کردن
deliver U اجرا کردن
delivers U اجرا کردن
fulfit U اجرا کردن
fulfill [American] U اجرا کردن
practising U اجرا کردن
accomplish U اجرا کردن
bring inbeing U اجرا کردن
carry out U اجرا کردن
execute U اجرا کردن
make a reality U اجرا کردن
put into practice U اجرا کردن
practicing U اجرا کردن
implemented U اجرا کردن
implements U اجرا کردن
enforce U اجرا کردن
conducting U اجرا کردن
conducts U اجرا کردن
implementing U اجرا کردن
enforced U اجرا کردن
enforces U اجرا کردن
carry into effect U اجرا کردن
carry into execution U اجرا کردن
enforcing U اجرا کردن
carry out U اجرا کردن
implement U اجرا کردن
administration U اجرا کردن
conducted U اجرا کردن
effecting U اجرا کردن
conduct U اجرا کردن
effect U اجرا کردن
administrations U اجرا کردن
effected U اجرا کردن
fulfill a contract U قرارداد را اجرا کردن
perform a contract U قرارداد را اجرا کردن
to perform a command U فرمانی را اجرا کردن
obey U اجرا کردن دستور
obeys U اجرا کردن دستور
obeyed U اجرا کردن دستور
obeying U اجرا کردن دستور
to conduct [run] a campaign U مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
performs U بجا اوردن اجرا کردن
fill U اجرا کردن بزرگ شدن
sight-reading U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reads U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
perform U بجا اوردن اجرا کردن
fills U اجرا کردن بزرگ شدن
performed U بجا اوردن اجرا کردن
sight-read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
execution U بدار زدن اعدام اجرا کردن
to spotlessly perform something U اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
implement U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implemented U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implementing U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implements U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
runs U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
run U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
conducted U اجرا کردن هدایت کردن
conduct U اجرا کردن هدایت کردن
conducting U اجرا کردن هدایت کردن
conducts U اجرا کردن هدایت کردن
kill U پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
pass U یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passes U یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passed U یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
kills U پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
operation U ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
passes U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed U صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
doctrines U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
overlaying U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlays U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlay U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
processor U وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
concurrent U اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
client side U داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
support U کمک کردن یا کمک به اجرا
completion U اجرا
implementation U اجرا
operation U به اجرا
feasance U اجرا
administrations U اجرا
exercize U اجرا
execution U اجرا
ministration U اجرا
performance U اجرا
performances U اجرا
effect U اجرا
effected U اجرا
executed U اجرا
run U اجرا
implementation U اجرا
executing U اجرا
accomplishment U اجرا
execute U اجرا
administration U اجرا
fulfilment U اجرا
application U اجرا
runs U اجرا
effecting U اجرا
executes U اجرا
applications U اجرا
languages U در زمان اجرا
run book U دفتر اجرا
sergeant at arms U مامور اجرا
run time U زمان اجرا
run manual U راهنمای اجرا
sergeants U مامور اجرا
non performance U عدم اجرا
effective U قابل اجرا
carry ineffect U به اجرا در آوردن
put ineffect U به اجرا در آوردن
sergeant U مامور اجرا
enforceable U قابل اجرا
inapplicable U اجرا نشدنی
sanction U ضمانت اجرا
manageable <adj.> U اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> U اجرا پذیر
contrivable <adj.> U اجرا پذیر
makeable <adj.> U اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> U اجرا پذیر
workable <adj.> U اجرا پذیر
practicable <adj.> U اجرا پذیر
feasible <adj.> U اجرا پذیر
executable <adj.> U اجرا پذیر
achievable <adj.> U اجرا شدنی
contrivable <adj.> U اجرا شدنی
makable <adj.> U اجرا پذیر
makable <adj.> U قابل اجرا
sanctions U ضمانت اجرا
possible [doable, feasible] <adj.> U اجرا شدنی
sanctioning U ضمانت اجرا
manageable <adj.> U اجرا شدنی
sanctioned U ضمانت اجرا
makeable <adj.> U اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.> U اجرا شدنی
feasible <adj.> U اجرا شدنی
doable <adj.> U اجرا شدنی
doable <adj.> U اجرا پذیر
achievable <adj.> U اجرا پذیر
practicable <adj.> U اجرا شدنی
put inpractice U به اجرا در آوردن
implement U به اجرا در آوردن
carry out U به اجرا در آوردن
actualize U به اجرا در آوردن
actualise [British] U به اجرا در آوردن
applicable <adj.> U قابل اجرا
suitable <adj.> U قابل اجرا
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com