Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
period
U
نوبت ایست
periods
U
نوبت ایست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intermit
U
نوبت داشتن نوبت شدن
vehicle stopping distance
U
مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
halts
U
ایست
breathing space
U
ایست
halted
U
ایست
avast
U
ایست
holds
U
ایست
stoppage
U
ایست
hold
U
ایست
perisystole
U
ایست دل
whoa
U
ایست
standstill
U
ایست
flag stop
U
ایست
limit stop
U
حد ایست
time out
U
ایست
halt
U
ایست
stand
U
ایست
cessation
U
ایست
stayed
U
ایست
stay
U
ایست
stoppages
U
ایست
standstil
U
ایست
stop
U
ایست
stops
U
ایست
stopping
U
ایست
stopped
U
ایست
served
U
نوبت
toured
U
نوبت
turn
U
نوبت
serves
U
نوبت
heat
U
نوبت
heats
U
نوبت
tricking
U
نوبت
alternation
U
نوبت
serve
U
نوبت
trick
U
نوبت
tour
U
نوبت
touring
U
نوبت
tours
U
نوبت
turns
U
نوبت
inning
U
نوبت
reprise
U
نوبت
out of turn
U
بی نوبت
tricked
U
نوبت
tertian fever
U
نوبت سه به یک
tertian fever
U
نوبت غب
intermittence
U
نوبت
periodicity
U
نوبت
ceasing
U
ایست توقف
stop element
U
عنصر ایست
statics
U
ایست شناسی
holds
U
ایست نگهداری
closer
U
ایست توقف
close
U
ایست توقف
ceased
U
ایست توقف
ceases
U
ایست توقف
unceasing
U
ایست ناپذیر
closest
U
ایست توقف
suspension
U
ایست تعلیق
suspensions
U
ایست تعلیق
interval
U
ایست وقفه
hold
U
ایست نگهداری
cease
U
ایست توقف
to make a stop
U
ایست کردن
to make a pause
U
ایست کردن
closes
U
ایست توقف
haemostasis
U
ایست خون
it is a thankless task
U
کاربیهوده ایست
silence
U
ایست بی حرکت
silenced
U
ایست بی حرکت
silences
U
ایست بی حرکت
silencing
U
ایست بی حرکت
haemostasia
U
ایست خون
at pause
U
در حال ایست
hold water
U
قایق ایست
caesura
U
وقفه ایست
dynamic stop
U
ایست پویا
fixism
U
ایست گرایی
pausal
U
ایست دار
truces
U
جنگ ایست
whoa
U
ایست دادن
nodal point
U
نقطه ایست
truce
U
جنگ ایست
round robin
U
با گردش نوبت
tricking
U
نوبت نگهبانی
whose turn is it?
U
نوبت کیست
every dog has his day
<idiom>
U
آسیاب به نوبت
movement credit
U
نوبت حرکت
prime shift
U
نوبت اول
out of turn
U
خارج از نوبت
trick
U
نوبت نگهبانی
handout
U
نوبت بازی
round robin
U
نوبت گردشی
handouts
U
نوبت بازی
it is my lead
U
نوبت من است
tricked
U
نوبت نگهبانی
shifts
U
نوبت کار
shift
U
نوبت کاری
periods
U
روزگار نوبت
periods
U
نوبت مرحله
penalties
U
از کف دادن نوبت
penalty
U
از کف دادن نوبت
shifted
U
نوبت کار
shifted
U
نوبت تعویض
shift
U
نوبت تعویض
shift
U
نوبت کار
shifts
U
نوبت کاری
period
U
نوبت مرحله
periodic
U
نوبت دار
round
U
نوبت گردکردن
roundest
U
نوبت گردکردن
intermittent
U
نوبت دار
shifted
U
نوبت کاری
shifts
U
نوبت تعویض
period
U
روزگار نوبت
he is a prodigy of learning
U
اعجوبه ایست در دانش
he has a loose conduct
U
ادم هرزه ایست
hockey stop
U
نوعی ایست ناگهانی
fetch up
U
بحال ایست درامدن
torpidity
U
حالت سستی ایست
what kind of a bird is that ?
U
چه قسم پرنده ایست
total stopping distance
U
طول ایست کامل
to put to a pause
U
بحال ایست دراوردن
to heave to
U
بحالت ایست دراوردن
to come
U
بحال ایست درامدن
to be under ane
U
در حال ایست بودن
the train runs without a stop
U
قطار بدون ایست
stopping sight distance
U
فاصله دید ایست
stop bit
U
بیت ایست نما
stop bit
U
ذرهء ایست نما
halt
U
سکته ایست کردن
halted
U
سکته ایست کردن
haemostatic
U
وابسته به ایست خون
lay by
U
جایگاه ایست ایستگاه
lay-by
U
جایگاه ایست ایستگاه
lay-bys
U
جایگاه ایست ایستگاه
halts
U
سکته ایست کردن
avast
U
ایست توقف کنید
interludes
U
ایست میان دو پرده
interlude
U
ایست میان دو پرده
ease all
U
درکرجی رانی ایست
rotas
U
جدول نوبت خدمت
roundest
U
نوبت گرد کردن
on deck
U
دونده منتظر نوبت
rota
U
جدول نوبت خدمت
says
U
نوبت حرف زدن
batters
U
توپزنی که نوبت اوست
batter
U
توپزنی که نوبت اوست
outed
U
نوبت سرویس اسکواش
say
U
نوبت حرف زدن
out
U
نوبت سرویس اسکواش
on deck
U
در انتظار نوبت شنا
out-
U
نوبت سرویس اسکواش
every other
<idiom>
U
به نوبت عرض شدن
round
U
نوبت گرد کردن
air register
U
تنظیم نوبت پرواز
first dogwatch
U
نوبت نگهبانی عصر
shift schedule
U
برنامه نوبت کاری
The ball is in your court.
<idiom>
U
حالا نوبت تو است.
My turn!
U
حالا نوبت منه!
collocation
U
نظم نوبت وترتیب
it is your move
U
نوبت شما است
to be one's turn
[go]
U
نوبت
[کسی]
شدن
It is an extremely complicated problem.
U
مسأله بسیار پیچیده ایست
stopping sight distance
U
فاصله دید برای ایست
hyphen
U
نشان اتصال ایست درسخن
the child is a wonder
U
این بچه عجوبه ایست
hyphens
U
نشان اتصال ایست درسخن
patience is a virtue
U
شکیبائی خوی پسندیده ایست
striker
U
کروکه بازی که نوبت اوست
strikers
U
بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers
U
کروکه بازی که نوبت اوست
striker
U
بیلیارد بازی که نوبت اوست
He jumped the queue.
U
پرید توی صف ( خارج از نوبت )
every dog has his d.
U
هرکسی چندروزه نوبت اوست
bat around
U
توپ زدن به نوبت در یک ردیف
menopause
U
بند امدن قاعدگی ایست طمث
lexigraphy
U
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
to taxi to a standstill
U
حرکت آخر تا به ایست رسیدن
[هواپیما]
all things come to him who waits
<proverb>
U
بر اثر صبر نوبت ظفر آید
To jump the queue.
U
خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
platoons
U
بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
every dog has his day
<idiom>
<none>
U
هرکسی پنج روزه نوبت اوست
antiperiodic
U
جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
platoon
U
بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
moved
U
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves
U
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
queuing theory
U
نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
move
U
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
hammock chair
U
صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
first come, first served
<idiom>
U
هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
call book
U
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
innings
U
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
ball is in your court
<idiom>
U
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
check string
U
ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
poetaster is pejorative word
U
شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
one and nine balls billiard
U
بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
nowel
U
کلمه ایست که درسرود خوانی و هلهلههای عید میلادمسیح تکرار میکنند
pausal form
U
دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
to catch out a batsman
U
گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com