Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5037 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
preventer
U
ممانعت کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
preventive
U
عامل ممانعت جلوگیری کننده
counterflak
U
اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
Other Matches
arrests
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
prevention
U
ممانعت
withholding
U
ممانعت
withhold
U
ممانعت
withheld
U
ممانعت
debarment
U
ممانعت
withholds
U
ممانعت
exclusion
U
ممانعت
interdiction
U
ممانعت
block age
U
ممانعت
restraint
U
ممانعت
restraints
U
ممانعت
obstruction
U
ممانعت
forbiddance
U
ممانعت
obstructions
U
ممانعت
molestation
U
ممانعت
interdict
U
ممانعت
area interdiction
U
ممانعت در منطقه
checks
U
ممانعت کردن
checked
U
ممانعت کردن
liberalizer
U
رافع ممانعت
denial measures
U
اصول ممانعت
trade barrier
U
ممانعت تجاری
check
U
ممانعت کردن
blockage
U
ممانعت دریایی
steric hindrance
U
ممانعت فضایی
interference
U
ممانعت غیرمجاز
area interdiction
U
ممانعت منطقهای
impeded
U
ممانعت کردن
impedes
U
ممانعت کردن
turn a deaf ear to
<idiom>
U
ممانعت از شنیدن
prohibition
U
تحریم ممانعت
impede
U
ممانعت کردن
annoyance
U
ممانعت ازردگی
hanging prevention
U
ممانعت از تعلیق
blockages
U
ممانعت دریایی
forfend
U
ممانعت کردن
stall
U
ماندن ممانعت کردن
stalling
U
ماندن ممانعت کردن
liberalizing
U
رفع ممانعت کردن
liberalised
U
رفع ممانعت کردن
liberalises
U
رفع ممانعت کردن
liberalising
U
رفع ممانعت کردن
liberalizes
U
رفع ممانعت کردن
liberalize
U
رفع ممانعت کردن
write inhibit ring
U
حلقه ممانعت از نوشتن
hindered rotation
U
چرخش ممانعت شده
liberalized
U
رفع ممانعت کردن
rein
U
ممانعت لجام زدن
mutual exclusion
U
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
denial measures
U
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
forclosure
U
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
denials
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
denial
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
forestalls
U
پیش افتادن ممانعت کردن
stramline flow
U
جریان موازی یابی ممانعت
prevents
U
مانع شدن ممانعت کردن
forestall
U
پیش افتادن ممانعت کردن
preventing
U
مانع شدن ممانعت کردن
blank
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
blankest
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
blocking and chocking
U
ممانعت و راه بندی کردن
forestalled
U
پیش افتادن ممانعت کردن
prevent
U
مانع شدن ممانعت کردن
prevented
U
مانع شدن ممانعت کردن
clearing block
U
قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
precludes
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
obstructions
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
preclude
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
obstruction
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
precluding
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
survives
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survived
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survive
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
interdiction
U
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
surviving
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
interdict
U
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
stickers
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
sticker
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance
U
ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
back pressure valve
U
سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur
U
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
interlocks
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlock
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
prevention of stripping
U
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
contact burst preclusion
U
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
air interdiction
U
عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
detention of pay
U
ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
obstruction
U
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstructions
U
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
padding
U
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator
U
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur
U
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
suppressive
U
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
hindered
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinder
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
astigmatizer
U
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
divider
U
جدا کننده تقسیم کننده
prosecutor
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
favourer
U
یاری کننده مساعدت کننده
provisioner
U
تدارک کننده تهیه کننده
gesticulant
U
اشاره کننده وحرکت کننده
coordinator
U
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
toasters
U
سرخ کننده برشته کننده
thwarter
U
خنثی کننده مسدود کننده
intermediaries
U
وساطت کننده مداخله کننده
desolater
U
ویران کننده متروک کننده
desolator
U
ویران کننده متروک کننده
venerator
U
تکریم کننده ستایش کننده
intermediary
U
وساطت کننده مداخله کننده
designative
U
اشاره کننده تعیین کننده
presenters
U
ارائه کننده معرفی کننده
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
trimmer
U
دستکاری کننده صاف کننده
hanger
U
اویزان کننده معلق کننده
preventive
U
حفافت کننده جلوگیری کننده
prosecutors
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
presenter
U
ارائه کننده معرفی کننده
homager
U
تجلیل کننده کرنش کننده
vibrator
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
vibrators
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
contractive
U
جمع کننده چوروک کننده
discriminant
U
تفکیک کننده جدا کننده
lifter
U
مرتفع کننده برطرف کننده
transmitters
U
منتقل کننده مخابره کننده
accaimer
U
هلهله کننده تحسین کننده
insulator
U
جدا کننده عایق کننده
insulators
U
جدا کننده عایق کننده
presentor
U
ارائه کننده معرفی کننده
whetstone
U
تیز کننده تند کننده
cogitator
U
اندیشه کننده مطالعه کننده
practicer
U
تمرین کننده مشق کننده
thickener
U
غلیظ کننده پرپشت کننده
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
thickeners
U
غلیظ کننده پرپشت کننده
sniffy
U
افهار تنفر کننده فن فن کننده
suberter
U
سرنگون کننده تضعیف کننده
hangers
U
اویزان کننده معلق کننده
striking force
U
نیروی تک کننده یا کمین کننده
acknowledger
U
تصدیق کننده قبول کننده
modulator demodulator
U
تلفیق کننده- تفکیک کننده
supplicants
U
درخواست کننده تضرع کننده
toaster
U
سرخ کننده برشته کننده
the producer and the consumer
U
تولید کننده و مصرف کننده
modifiers
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
modifier
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
supplicant
U
درخواست کننده تضرع کننده
spell binder
U
مسحور کننده مجذوب کننده
transmitter
U
منتقل کننده مخابره کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
fuel cooled oil cooler
U
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer
U
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer
U
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity
U
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
trapping
U
اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
realistic deterrence
U
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
parity bit
U
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
agent authentication
U
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly
U
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
voltage stabilizer
U
تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
dismantling shot
U
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper
U
کج کننده واژگون کننده
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
Recent search history
Forum search
2
Some of my translations are missing !
1
WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1
confinement factor
1
معنی lead lag compensator
4
express, overexpression
1
The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
2
پن مرطوب کننده
2
پن مرطوب کننده
1
Oem
1
روشنی خیره کننده صنعت
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com