English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To be observant of the regulations . U ملاحظه مقررات را کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She is a considerate (an inconsiderate ) person . U آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
poach U برخلاف مقررات شکار صید کردن
poaches U برخلاف مقررات شکار صید کردن
poached U برخلاف مقررات شکار صید کردن
deviations U از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
deviation U از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
observed U ملاحظه کردن
to take note of U ملاحظه کردن
consider U ملاحظه کردن
considers U ملاحظه کردن
observe U ملاحظه کردن
perceiving U ملاحظه کردن
perceives U ملاحظه کردن
observes U ملاحظه کردن
observing U ملاحظه کردن
regards U ملاحظه کردن
regarded U ملاحظه کردن
perceive U ملاحظه کردن
regard U ملاحظه کردن
perceived U ملاحظه کردن
noting U ملاحظه کردن
notes U ملاحظه کردن
note U ملاحظه کردن
remarking U تبصره ملاحظه کردن
remarked U تبصره ملاحظه کردن
remarks U تبصره ملاحظه کردن
to take in a reef U با ملاحظه کار کردن
remark U تبصره ملاحظه کردن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
not to lose sight of U ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
disposition U مقررات
regulations U مقررات
arrangements U مقررات
measure U مقررات
arrangement U مقررات
requirement U مقررات
provisions U مقررات
regulation U مقررات
precept U مقررات
precepts U مقررات
ordinance U مقررات محلی
operating instruction U مقررات کار
instruction for assembly U مقررات نصب
mounting instruction U مقررات نصب
holding U نقض مقررات
trancscendent U ماورای مقررات
standard specification U مقررات استاندارد
government regulation U مقررات دولتی
laws of the game U مقررات مسابقه
ordinances U مقررات محلی
The regulations in force . U مقررات جاری
disciplinary regulation U مقررات انضباطی
by law U طبق مقررات
infraction U نقض مقررات
by rule U طبق مقررات
control measures U مقررات کنترلی
military doctorine U مقررات نظامی
army regulation U مقررات ارتشی
assembly instrudactions U مقررات یا دستورات نصب
institute U اصل قانونی مقررات
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
instituting U اصل قانونی مقررات
manual U مقررات کتاب راهنما
instituted U اصل قانونی مقررات
illegally U برخلاف قانون و مقررات
ruled based deduction U استنباط بر مبنای مقررات
red tape U مقررات دست و پاگیر
illicit U نا مشروع مخالف مقررات
tariff regulations U مقررات تعرفه بندی
sanctioned laws U قوانین یا مقررات مصوبه
lodge-books U کتاب مقررات معماری
officialism U رسمیت مقررات اداری
institutes U اصل قانونی مقررات
inland rules U مقررات حرکت در ابهای داخلی
discipline and adjustment board U هیئت تدوین مقررات انضباطی
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
formally U مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
where there is a valid reason U در موارد طبق مقررات اثبات شده
highway dispatch U مقررات و قوانین عبور ومرور در شاهراهها
in duly substantiated cases U در موارد طبق مقررات اثبات شده
road discipline U مقررات عبور و مرور روی جاده
regulation U نظامنامه مقررات و نظامات نظام تنظیم
meter rule U مقررات مربوط به ساختن قایقهای بادی
regulatory signs U علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
where justified U در موارد طبق مقررات اثبات شده
The regulations are stI'll in force ( effect ) . U این مقررات هنوز بقوت خود با قی است
prodify U تغییر دادن در تولیداتومبیلهای مسابقه طبق مقررات
There is an outcry against these regulations. U همه از این مقررات فریادشان بلند است
last chance rule U مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
curfews U مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
curfew U مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
inspectors U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
inspector U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
expedite rule U مقررات سرعت بخشیدن به بازی پینگ پنگ
marquis queensberry rules U مجموعه قوانین و مقررات بوکس که در سال 6781میلادی وضع شد
regards U ملاحظه
considerations U ملاحظه
disregardful U بی ملاحظه
remarked U ملاحظه
unconsidered U بی ملاحظه
regarded U ملاحظه
tact U ملاحظه
incautious U بی ملاحظه
respects U ملاحظه
indiscreet U بی ملاحظه
respect U ملاحظه
incircumspect U بی ملاحظه
rashness U بی ملاحظه گی
unmindful U بی ملاحظه
incosiderate U بی ملاحظه
regard U ملاحظه
remark U ملاحظه
bluftly U بی ملاحظه
gravitas U ملاحظه
remarking U ملاحظه
consideration U ملاحظه
animadversion U ملاحظه
observations U ملاحظه
observation U ملاحظه
cum grano U با ملاحظه
inconsiderate U بی ملاحظه
thoughtless U بی ملاحظه
remarks U ملاحظه
prudence U ملاحظه
unthinking U بی ملاحظه
not unmindful U بی ملاحظه
table of precedence U صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
annotations U تحشیه ملاحظه
blat U بی معنی و بی ملاحظه
wary U با ملاحظه هشیار
heed U ملاحظه رعایت
heeds U ملاحظه رعایت
noted U مورد ملاحظه
heeding U ملاحظه رعایت
heeded U ملاحظه رعایت
irrespective of U بدون ملاحظه
canniness U ملاحظه کاری
worthy of note U قابل ملاحظه
noteless U غیرقابل ملاحظه بی نت
annotation U تحشیه ملاحظه
regrad for others U ملاحظه دیگران
regardant U ملاحظه کننده
circumspective U ملاحظه کار
healable U قابل ملاحظه
regard for others U ملاحظه دیگران
circumspectly U ملاحظه کارانه
circumspect U ملاحظه کار
reckless U بی ملاحظه بی اعتنا
considerately U ازروی ملاحظه
inadvertent U بی ملاحظه سهوی
ciecumspect U ملاحظه کار
systems U مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
system U مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
remarkably U بطور قابل ملاحظه
noteworthily U بطور قابل ملاحظه
without the gloves U جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
oversubtle U بیش از حد ملاحظه کار
remerkableness U قابل ملاحظه بودن
noteworthiness U قابل ملاحظه بودن
unconsidered U غیر قابل ملاحظه
blat U بی ملاحظه حرف زدن
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
sizable U قابل ملاحظه بزرگ
noticeably U بطرز قابل ملاحظه
considerably U بطور قابل ملاحظه
As you can see for yourself. U همانطور که ملاحظه می فرمایید
Without the least regard . U بدون کمترین ملاحظه یی
sizeable U قابل ملاحظه بزرگ
thoughtful of others U با ملاحظه نسبت بدیگران
blankly U بدون ملاحظه بکلی
petty U غیر قابل ملاحظه
It was some consikerable amount. U مبلغ قابل ملاحظه ای بود
to take off the gloves U رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
Observation of natural phenomena . U ملاحظه پدیده های طبیعی
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
unadvied U تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . U خیلی ملاحظه کار است
notably U بطور برجسته یا قابل ملاحظه
observingly U از روی ملاحظه حرمت گرارانه
guarded U احتیاط امیز ملاحظه کار
glib answer U پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
unadvised U تند وبی ملاحظه بی احتیاط
reappraise U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
reappraises U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
reappraising U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
scapegrace U ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
to be wary of saying something U در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
No more Mr. Nice Guy! <idiom> U دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com