English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (616 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
garrison U مقیم کردن مستقر کردن
garrisons U مقیم کردن مستقر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plants U مستقر کردن
plant U مستقر کردن
inducting U مستقر کردن دریافت کردن
inducted U مستقر کردن دریافت کردن
induct U مستقر کردن دریافت کردن
inducts U مستقر کردن دریافت کردن
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
locating U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate U مستقر ساختن مکان یابی کردن
settles U مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
located U مستقر ساختن مکان یابی کردن
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
settle U مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
settle U مقیم کردن
settles U مقیم کردن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
monitors U برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitor U برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
monitored U برنامهای مقیم در ROM برای بار کردن سیستم عامل پس ا ز روشن شدن ماشین
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
resident U مستقر
put U مستقر
putting U مستقر
established right U حق مستقر
deep seated U مستقر
residents U مستقر
puts U مستقر
established U مستقر
based U مستقر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
appointed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
inserted <adj.> <past-p.> U مستقر شده
reside U مستقر بودن
positioner U مستقر کننده
deployed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
applied <adj.> <past-p.> U مستقر شده
fix U مستقر شدن
resided U مستقر بودن
inposition U مستقر در موضع
occupier U مستقر مستاجر
occupiers U مستقر مستاجر
installed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
resides U مستقر بودن
fixes U مستقر شدن
plant oneself U مستقر شدن
dynamic U نیروی مستقر
dynamically U نیروی مستقر
localized bond U پیوند مستقر
stabile U مستقر وپایدار
determinate U مستقر شده
delocalized electron U الکترون غیر مستقر
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
sites U قرار داشتن مستقر بودن
sited U قرار داشتن مستقر بودن
conus armies U ارتشهای مستقر در قاره امریکا
site U قرار داشتن مستقر بودن
guides post U نفر هادی مستقر شوید
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
bottom mine U مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
deployed U مستقر گسترش یافته در روی زمین
dweller U مقیم
inmates U مقیم
abider U مقیم
residents U مقیم
settlor U مقیم
residing U مقیم
resider U مقیم
denizen U مقیم
settled U مقیم
denizens U مقیم
domiciled U مقیم
inmate U مقیم
termer U مقیم
resident U مقیم
in residence U مقیم
settlers U مقیم
inhabitant U مقیم
settler U مقیم
stator U مقیم
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
non-residents U مقیم موقتی
resident loader U بارکننده مقیم
resident program U برنامه مقیم
domiciled in tehran U مقیم تهران
minister resident U وزیر مقیم
residing abroad U مقیم خارجه
resides U مقیم شدن
to station oneself U مقیم شدن
non-resident U مقیم موقتی
resident segment U قطعه مقیم
domiciliate U مقیم ساختن
italiot or ote U مقیم ایتالیا
resided U مقیم شدن
non resident U غیر مقیم
house physician U پزشک مقیم
won U مقیم شدن .
reside U مقیم شدن
residentiary U روحانی مقیم
sedentary U مقیم دریک جا
non resident U مقیم موقتی
residentiary U کشیش مقیم
memory resident program U برنامه مقیم در حافظه
maronite U مسیحی مقیم لبنان
to be in residence U مقیم یا ماندنی بودن
Foreign residents in tehran. U خارجیان مقیم تهران
expatriate U شهروند مقیم خارج
non-resident citizen [American E] U شهروند غیر مقیم
house surgeon U جراح مقیم بیمارستان
hosteler U مقیم شبانه روزی
non-resident alien [NRA] U بیگانه غیر مقیم
citizen abroad U شهروند مقیم خارج
expat [colloquial] U شهروند مقیم خارج
non-resident shareholder U سهامدار غیر مقیم
zmarker beacon U نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
staged crews U پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
interning U انترن پزشک مقیم بیمارستان
Foundation [junior] house officer [British English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
intern [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
non-resident partner U شریک غیر مقیم [اقتصاد]
intern U انترن پزشک مقیم بیمارستان
first year resident [American English] U انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interns U انترن پزشک مقیم بیمارستان
tsr U برنامه مقیم پایانی ایستا
nonresidence U عدم اقامت غیر مقیم
terminal and stay resident program U برنامه مقیم پایانی ایستا
nonresidency U عدم اقامت غیر مقیم
German expatriates U شهروندهای آلمانی مقیم خارج
conus residents U پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
dirty bit U بیت پرچم که توسط برنامههای مقیم حافظه تنظیم شده است .
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com