English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
locate U مستقر ساختن مکان یابی کردن
located U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates U مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating U مستقر ساختن مکان یابی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
locations U مکان یابی
location U مکان یابی
locate mode U باب مکان یابی
ES IS U امکان مکان یابی router سیستم میانی بدهند
barnstorm U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
move U کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moved U کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moves U کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
plant U مستقر کردن
plants U مستقر کردن
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
left shift U تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
settles U مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
settle U مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
involution U توان یابی قوه یابی
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cross hairs U دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
inducts U مستقر کردن دریافت کردن
inducting U مستقر کردن دریافت کردن
garrison U مقیم کردن مستقر کردن
garrisons U مقیم کردن مستقر کردن
induct U مستقر کردن دریافت کردن
inducted U مستقر کردن دریافت کردن
peeks U فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeking U فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeked U فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peek U فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
displacement U اختلاف مکان تغییر مکان
calibrates U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
migration U نقل مکان نقل مکان کردن
plumb U ژرف یابی کردن
sounds U عمق یابی کردن
trace U رد یابی کردن نشان
traced U رد یابی کردن نشان
direction finding U جهت یابی کردن
direction finding U سمت یابی کردن
interpolates U درون یابی کردن
traces U رد یابی کردن نشان
extrapolating U برون یابی کردن
sound U عمق یابی کردن
sounded U عمق یابی کردن
interpolate U درون یابی کردن
spots U مسافت یابی کردن
spot U مسافت یابی کردن
soundest U عمق یابی کردن
interpolating U درون یابی کردن
interpolated U درون یابی کردن
extrapolates U برون یابی کردن
extrapolate U برون یابی کردن
ranging U مسافت یابی کردن
extrapolated U برون یابی کردن
range sensing U تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
flit U نقل مکان کردن
flits U نقل مکان کردن
flitted U نقل مکان کردن
flitting U نقل مکان کردن
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
move U پیشنهاد کردن تغییر مکان
moves U پیشنهاد کردن تغییر مکان
moved U پیشنهاد کردن تغییر مکان
angular travel U تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
sofar U سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
established right U حق مستقر
deep seated U مستقر
residents U مستقر
resident U مستقر
putting U مستقر
based U مستقر
puts U مستقر
established U مستقر
put U مستقر
dynamic U نیروی مستقر
dynamically U نیروی مستقر
reside U مستقر بودن
stabile U مستقر وپایدار
deployed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
occupier U مستقر مستاجر
fix U مستقر شدن
occupiers U مستقر مستاجر
resided U مستقر بودن
fixes U مستقر شدن
appointed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
resides U مستقر بودن
localized bond U پیوند مستقر
plant oneself U مستقر شدن
inserted <adj.> <past-p.> U مستقر شده
installed <adj.> <past-p.> U مستقر شده
inposition U مستقر در موضع
positioner U مستقر کننده
determinate U مستقر شده
applied <adj.> <past-p.> U مستقر شده
delocalized electron U الکترون غیر مستقر
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
sited U قرار داشتن مستقر بودن
sites U قرار داشتن مستقر بودن
conus armies U ارتشهای مستقر در قاره امریکا
site U قرار داشتن مستقر بودن
guides post U نفر هادی مستقر شوید
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
deployed U مستقر گسترش یافته در روی زمین
bottom mine U مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. U با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
make U درست کردن ساختن اماده کردن
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
refresh buffer U یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
work up U ترکیب کردن ساختن
gets U مجاب کردن ساختن
get U مجاب کردن ساختن
getting U مجاب کردن ساختن
staged crews U پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
zmarker beacon U نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
assimilate U تلفیق کردن همانند ساختن
serialised U نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilate U هم جنس کردن شبیه ساختن
perpetuates U دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated U دائمی کردن جاودانی ساختن
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
perpetuate U دائمی کردن جاودانی ساختن
assimilated U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated U تلفیق کردن همانند ساختن
localises U محلی کردن موضعی ساختن
assimilating U تلفیق کردن همانند ساختن
serializing U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializes U نوبتی کردن پیاپی ساختن
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
serialises U نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize U نوبتی کردن پیاپی ساختن
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
serialized U نوبتی کردن پیاپی ساختن
localising U محلی کردن موضعی ساختن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
assimilates U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates U تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating U هم جنس کردن شبیه ساختن
localize U محلی کردن موضعی ساختن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
localizing U محلی کردن موضعی ساختن
localizes U محلی کردن موضعی ساختن
serialising U نوبتی کردن پیاپی ساختن
preparing U مهیا ساختن مجهز کردن
detects U کشف کردن نمایان ساختن
to hammer out U ساختن بکوشش درست کردن
fructify U برومند کردن بارور ساختن
prey U دستخوش ساختن طعمه کردن
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
please U خشنود ساختن کیف کردن
pleases U خشنود ساختن کیف کردن
agonise U معذب ساختن متاثر کردن
detecting U کشف کردن نمایان ساختن
obliges U وادار کردن مرهون ساختن
detected U کشف کردن نمایان ساختن
prepares U مهیا ساختن مجهز کردن
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
violate U بی حرمت ساختن مختل کردن
oblige U وادار کردن مرهون ساختن
violated U بی حرمت ساختن مختل کردن
obliged U وادار کردن مرهون ساختن
violates U بی حرمت ساختن مختل کردن
detect U کشف کردن نمایان ساختن
retards U کند ساختن معوق کردن
retarding U کند ساختن معوق کردن
retard U کند ساختن معوق کردن
franker U باطل کردن مصون ساختن
frankest U باطل کردن مصون ساختن
internalized U باطنی ساختن داخلی کردن
franking U باطل کردن مصون ساختن
internalize U باطنی ساختن داخلی کردن
franks U باطل کردن مصون ساختن
internalising U باطنی ساختن داخلی کردن
internalises U باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes U باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing U باطنی ساختن داخلی کردن
franked U باطل کردن مصون ساختن
admired U متحیر کردن متعجب ساختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com