Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
identified
U
مربوط کردن تشخیص دادن
identifies
U
مربوط کردن تشخیص دادن
identify
U
مربوط کردن تشخیص دادن
identifying
U
مربوط کردن تشخیص دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
identifying
U
تشخیص هویت دادن یکی کردن
identifies
U
تشخیص هویت دادن یکی کردن
identified
U
تشخیص هویت دادن یکی کردن
identify
U
تشخیص هویت دادن یکی کردن
physiognomical
U
مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
relayed
U
ربط دادن مربوط کردن
relay
U
ربط دادن مربوط کردن
relays
U
ربط دادن مربوط کردن
connects
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connect
U
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
tailors
U
برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
tailor
U
برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
aiming symbol
U
ی که روی صفحه نشان داده میشود مربوط به محلی که قلم نوری قابل تشخیص است
identification
U
تشخیص تشخیص دادن
aiming field
U
نشانهای که روی صفحه نشان داده میشود مربوط به محلی که قلم نوری قابل تشخیص است
applied
U
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
privacy
U
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualized
U
تمیز دادن تشخیص دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
decern
U
تشخیص دادن تمیز دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualize
U
تمیز دادن تشخیص دادن
identifies
U
تشخیص دادن
assess
U
تشخیص دادن
assesses
U
تشخیص دادن
assessing
U
تشخیص دادن
espied
U
تشخیص دادن
identifying
U
تشخیص دادن
assessed
U
تشخیص دادن
espying
U
تشخیص دادن
identify
U
تشخیص دادن
espies
U
تشخیص دادن
identified
U
تشخیص دادن
recognizes
U
تشخیص دادن
recognises
U
تشخیص دادن
recognising
U
تشخیص دادن
to know right from wrong
U
تشخیص دادن
discerned
U
تشخیص دادن
recognize
U
تشخیص دادن
recognizing
U
تشخیص دادن
spot
U
تشخیص دادن
spots
U
تشخیص دادن
make out
<idiom>
U
تشخیص دادن
discerns
U
تشخیص دادن
espy
U
تشخیص دادن
descry
U
تشخیص دادن
diagnosing
U
تشخیص دادن
discern
U
تشخیص دادن
diagnosed
U
تشخیص دادن
diagnose
U
تشخیص دادن
spotting
U
تشخیص دادن
finds
U
جستن تشخیص دادن
see-through
U
خوب تشخیص دادن
see through
U
خوب تشخیص دادن
find
U
جستن تشخیص دادن
to distinguish oneself
[by]
U
خود را تشخیص دادن
[با]
prognosticate
U
تشخیص دادن قبلی مرض
distinguish
U
تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
telling-off
U
تشخیص دادن فرق گذاردن
tells
U
تشخیص دادن فرق گذاردن
to make out someone
[something]
U
تشخیص دادن کسی
[چیزی]
to discern someone
[something]
U
تشخیص دادن کسی
[چیزی]
tell
U
تشخیص دادن فرق گذاردن
distinguishes
U
تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
recognition
U
تشخیص شناسایی هواپیما یا ناوتشخیص دادن
micr
U
سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
to differentiate something from something
U
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to distinguish between something and something
U
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
exception
U
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions
U
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to differentiate something from something
U
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
یک چیز از چیز دیگری
semi processed data
U
داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
to transubstantiate
U
تغییر دادن ماده
[نان و شراب مربوط به عشاربانی]
به بدن و خون عیسی مسیح
[دین]
carriers
U
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carrier
U
سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
frictional unemployment
U
اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
program loans
U
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic
U
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance
U
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual
U
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
auditory
U
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital
U
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
U
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
supervisory
U
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
summation check
U
بررسی تشخیص خطا با جمع کردن حروف دریافتی و مقایسه با کل آن
indicting
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
identification friendly or foe
U
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
connects
U
مربوط کردن
connect
U
مربوط کردن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
malfunctions
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
precipitative
U
مربوط به تعجیل کردن
relative
U
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustical
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustic
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
alluded
U
افهار کردن مربوط بودن به
alluding
U
افهار کردن مربوط بودن به
allude
U
افهار کردن مربوط بودن به
alludes
U
افهار کردن مربوط بودن به
gun pointing data
U
عناصر مربوط به روانه کردن توپ
preparative
U
تدارکی مربوط به تهیه کردن چیزی
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
orthopaedic
U
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
batch
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
xenial
U
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
distance angle
U
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
access procedures
U
روشهای مربوط به کشف وخنثی کردن و تخریب موادمنفجره یا بی اثر کردن موادمنفجره
collate
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated
U
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
to shoot oneself in the foot
<idiom>
U
بد اداره کردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
diagnostics
U
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
group
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
emunctory
U
مربوط به پاک کردن بینی عضو دافع فضولات بدن
groups
U
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
fitcall finding
U
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
armstrong
U
سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
civil appropriation
U
اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
authentication
U
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
housekeeping
U
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
boolean algebra
U
قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
job to job transition
U
فرایند جستجوی یک برنامه وفایلهای مربوط به ان واماده کردن کامپیوتر جهت اجرای یک کار خاص
formulas
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula
U
مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
hypobaric
U
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
assessment
U
تشخیص
assessments
U
تشخیص
In my judgement. As I see it.
U
به تشخیص من
indistinctively
U
بی تشخیص
percipience
U
حس تشخیص
discretion
U
تشخیص
diagnostics
U
تشخیص ها
distinction
U
تشخیص
distinctions
U
تشخیص
diagnostic
U
تشخیص
denotation
U
تشخیص
discernment
U
تشخیص
diagnosis
U
تشخیص
specification
U
تشخیص
diagnoses
U
تشخیص
contradistinction
U
تشخیص
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
discriminant function
U
تابع تشخیص
psychodiagnosis
U
تشخیص روانی
speech recogintion
U
تشخیص گفتار
recognizable
U
قابل تشخیص
vertification of debts
U
تشخیص مطالبات
recognizably
U
قابل تشخیص
verification of debt
U
تشخیص مطالبات
discriminately
U
از روی تشخیص
judiciously
U
از روی تشخیص
identification of friend from foe
U
دستگاه تشخیص
error detecting code
U
کد تشخیص خطا
differential
U
تشخیص دهنده
differentials
U
تشخیص دهنده
fault datagnosis
U
تشخیص عیب
frequency discrimination
U
تشخیص فرکانس
flair
U
قوه تشخیص
orientation
U
تشخیص موقعیت
indiscrimination
U
عدم تشخیص
indiscrete
U
غیرقابل تشخیص
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com