Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
originate answer
U
مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
begotten
U
تولید کرده
chips
U
وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
chip
U
وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
half
U
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
adobe
U
شرکت نرم افزاری که محصولات Acrobat و ATM و PostScript را تولید کرده است
generator
U
ای که برنامههای جدید طبق قوانین یا مشخصات ای که کاربر تنظیم کرده است تولید میکند
generators
U
ای که برنامههای جدید طبق قوانین یا مشخصات ای که کاربر تنظیم کرده است تولید میکند
Perl
U
برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
uninterruptable power supply
U
منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
images
U
وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image
U
وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
goal
U
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goals
U
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
cpu
U
پیشرفت کامپیوتر که محدود به تعدادی دستورالعمل است که CPU میتواند اجرا کند حافظه و وسایل ورودی / خروجی می توانند داده را سریع تر از تولید CPU ارسال کنند
flexowriter
U
علامت تجارتی نوعی ماشین ابتدایی که برای تولید نوارکاغذی منگنه شده از داده هایی که از یک صفحه کلیدوارد شده اند استفاده می کرده است
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
U
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
adders
U
مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adder
U
مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
I have a tooth abscess.
U
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
flip-flops
U
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flop
U
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopping
U
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopped
U
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
pilot line operation
U
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte
U
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
U
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem
U
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
U
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
U
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar
U
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
U
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
U
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrix
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary
U
غده تولید کننده منی محل تولید منی
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism
U
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap
U
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
literate
U
که میتواند بخواند
non volatile
U
ما میتواند اطلاعات را برگرداند.
producers burden of tax
U
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
rising mine
U
مینی که میتواند به سطح اب بیاید
detectors
U
وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
application years
U
مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
NVRAM
U
ما میتواند اطلاعات را نگه دارد
detector
U
وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
stating
U
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
world is one's oyster
<idiom>
U
هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
machines
U
کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine
U
کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
adders
U
وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند
machined
U
کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
states
U
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
stated
U
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
fields
U
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
hydro airplane
U
هواپیمایی که میتواند روی اب فرود اید
source
U
کامپیوتری که میتواند منبع را کامپایل کند
double
U
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
doubled
U
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
doubled up
U
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
fielded
U
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field
U
تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
answer/originate
U
که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
adder
U
وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند
state
U
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
dynamically
U
مراجعه به دادهای که میتواند تغییر کند
state-
U
وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
dynamic
U
مراجعه به دادهای که میتواند تغییر کند
counter check
U
چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
burn through range
U
مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
scope
U
محدوده مقادیر که یک متغیر میتواند شامل شود
smarts
U
ترمینال شبکه که میتواند اطلاعات را پردازش کند
bi fuel
U
موتور حرارتی که میتواند بادو نوع سوخت
smarter
U
ترمینال شبکه که میتواند اطلاعات را پردازش کند
smarted
U
ترمینال شبکه که میتواند اطلاعات را پردازش کند
smarting
U
ترمینال شبکه که میتواند اطلاعات را پردازش کند
smart
U
ترمینال شبکه که میتواند اطلاعات را پردازش کند
an economist of time
U
کسی که میتواند در وقت صرفه جویی کند
smartest
U
ترمینال شبکه که میتواند اطلاعات را پردازش کند
alternative
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternatives
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
unconsciously
U
غش کرده
soufflTs
U
پف کرده
turgid
<adj.>
U
پف کرده
souffle
U
پف کرده
souffles
U
پف کرده
infusions
U
دم کرده
unconscious
U
غش کرده
infusion
U
دم کرده
tumid
<adj.>
U
پف کرده
beastby
U
کرده
i am 0 rials out of pocket
U
کرده ام
off the trail
U
پی گم کرده
puffy
<adj.>
U
پف کرده
bloat
U
پف کرده
bouffant
U
پف کرده
puff pastry
U
پف کرده
puffed
<adj.>
U
پف کرده
puffed out
<adj.>
U
پف کرده
gelid
U
یخ کرده
pickup field
U
زمین باز بدون مانعی که هواپیما میتواند در ان فروداید
asr
U
وسیله یا ترمینالی که میتواند اطلاعات را ارسال و دریافت کند
CB
U
رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
wryneck
U
یکجور دارکوب که میتواند سرخود را دور شانه بگرداند
bucket
U
فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
bounds
U
محدودیت یا فضایی که کسی میتواند عمل انجام دهد
optical
U
وسیلهای که میتواند نشانه ها یا خط وط به فرم خاص را تشخیص میدهد.
bi directional
U
داده یا خط کنترلی که میتواند سیگنال ها را در دو جهت ارسال کند
capacitor
U
عنصر الکترونیکی که میتواند بار الکتریکی ذخیره کند
T link
U
که میتواند داده تا چند مگابیت در ثانیه منتقل کند
failures
U
متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
failure
U
متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
real income
U
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
microscopist
U
کسیکه میتواند با ریز بین ازمایش هایی بکند
buckets
U
فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
knotted
U
ازدحام کرده
in flower
U
شکوفه کرده
baggily
U
بطورباد کرده
iced ppa
U
خنک کرده
blown
U
ورم کرده
bendon
U
نیت کرده
puffy
<adj.>
U
باد کرده
distent
U
ورم کرده
tumid
U
اماس کرده
tumescent
U
ورم کرده
full grown
U
رشدکامل کرده
he is worn with travel
U
سفراوراخسته کرده
they have done their work
U
را کرده اند
began
U
شروع کرده
bunged up
U
باد کرده
inwrought
U
از تو کار کرده
intumescent
U
اماس کرده
intumescent
U
باد کرده
airless
U
گرفته یا دم کرده
painted
U
رنگ کرده
ghi
U
کره اب کرده
fried
U
سرخ کرده
warm infusion
U
چیز دم کرده
I have a flat
[tire]
.
U
من پنچر کرده ام.
deep-rooted
U
ریشه کرده
ventricular
U
باد کرده
indrawn
U
جذب کرده
ghee
U
کره اب کرده
turgid
<adj.>
U
باد کرده
risen
U
طلوع کرده
smoothfaced
U
صاف کرده
deep rooted
U
ریشه کرده
puffed
<adj.>
U
آماس کرده
farci
U
دلمه کرده
self taught
U
تحصیل کرده
puffed out
<adj.>
U
آماس کرده
puffy
<adj.>
U
آماس کرده
tumid
<adj.>
U
آماس کرده
unruffled
U
ارام کرده
turgid
<adj.>
U
آماس کرده
tumid
<adj.>
U
باد کرده
puffed out
<adj.>
U
باد کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
U
کار کرده
billowy
U
باد کرده
puffed
<adj.>
U
ورم کرده
blubbery
U
ورم کرده
puffed out
<adj.>
U
ورم کرده
testate
U
وصیت کرده
puffy
<adj.>
U
ورم کرده
tumid
<adj.>
U
ورم کرده
turgid
<adj.>
U
ورم کرده
puffed
<adj.>
U
باد کرده
full-grown
U
رشدکامل کرده
educated
U
تحصیل کرده
inveterate
U
ریشه کرده
let it be done
U
کرده شود
swollen
U
ورم کرده
protuberant
U
باد کرده
fretty
U
اماس کرده
clarified
U
صاف کرده
iced
U
خنک کرده
chose
U
انتخاب کرده
picked
U
پاک کرده
beheld
U
مشاهده کرده
pulled
U
خشک کرده
refined
U
تمیز کرده
swollen
U
اماس کرده
nodular
U
ورم کرده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com