Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
focus
U
متمرکز کردن توجه
focused
U
متمرکز کردن توجه
focuses
U
متمرکز کردن توجه
focussed
U
متمرکز کردن توجه
focusses
U
متمرکز کردن توجه
focussing
U
متمرکز کردن توجه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
centralising
U
متمرکز کردن
centralize
U
متمرکز کردن
centralizes
U
متمرکز کردن
concentrating
U
متمرکز کردن
centralises
U
متمرکز کردن
localize
U
متمرکز کردن
centralised
U
متمرکز کردن
localising
U
متمرکز کردن
localises
U
متمرکز کردن
centralizing
U
متمرکز کردن
concenter
U
متمرکز کردن
localizing
U
متمرکز کردن
concentrate
U
متمرکز کردن
concentrates
U
متمرکز کردن
center
U
متمرکز کردن
localizes
U
متمرکز کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
focalize
U
درکانون متمرکز کردن
decentralization
U
غیر متمرکز کردن
draw attention
U
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
pooled
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pool
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
monroe effect
U
اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
screamer
U
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
epitomized
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomised
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing
U
متمرکز کردن مجسم کردن
fixate
U
محکم کردن متمرکز کردن
epitomizes
U
متمرکز کردن مجسم کردن
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
figure on
U
توجه کردن
attend
U
توجه کردن
attending
U
توجه کردن
attends
U
توجه کردن
welfare
U
توجه کردن
take care of
U
توجه کردن از
tents
U
توجه کردن
tent
U
توجه کردن
pay attention
<idiom>
U
توجه کردن
marks
U
توجه کردن
to llok
U
توجه کردن
get with it
<idiom>
U
توجه کردن
mark
U
توجه کردن
to take keep
U
توجه کردن
to watch over
U
توجه کردن
perpend
U
توجه کردن
distracts
U
منحرف کردن توجه
to call
U
توجه کسیراجلب کردن
distract
U
منحرف کردن توجه
to come in to notice
U
جلب توجه کردن
attends
U
توجه یا رسیدگی کردن
attending
U
توجه یا رسیدگی کردن
attend
U
توجه یا رسیدگی کردن
reference
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
catch one's eye
<idiom>
U
توجه کسی را جلب کردن
to take notice
U
ملتفت بودن توجه کردن
to pay attention to something
[someone]
U
به چیزی
[کسی ]
توجه کردن
to turn a d. ear to
U
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
feather one's nest
<idiom>
U
به علائق خود توجه کردن
assisted
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
upstaged
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
to court favour
U
توجه و التفات کسی را طلب کردن
upstaging
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
assists
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
upstages
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
assist
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
attention
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
to put somebody in a backwater
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
adverts
U
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
advert
U
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
attentions
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
audits
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
audit
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
notes
U
توجه کردن ذکر کردن
ward
U
نگهداری کردن توجه کردن
note
U
توجه کردن ذکر کردن
to notice
U
توجه کردن
[ملاحضه کردن ]
noting
U
توجه کردن ذکر کردن
wards
U
نگهداری کردن توجه کردن
zero in on
<idiom>
U
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
auditing
U
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audits
U
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audited
U
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
audit
U
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
centralized
U
متمرکز
concentrative
U
متمرکز
weighting
U
مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
centrally planned economy
U
اقتصاد متمرکز
centralist socialism
U
سوسیالیسم متمرکز
concentrated load
U
بار متمرکز
focussing
U
متمرکز ساختن
focussed
U
متمرکز ساختن
fixed fire
U
اتش متمرکز
intensive
U
پرقوت متمرکز
focusses
U
متمرکز ساختن
focus
U
متمرکز ساختن
centralized lubrication
U
روغنکاری متمرکز
centralizer
U
متمرکز کننده
localized capacity
U
فرفیت متمرکز
focused
U
متمرکز ساختن
focuses
U
متمرکز ساختن
centralized system
U
نظام متمرکز
decentpalized
U
غیر متمرکز
concentrator
U
متمرکز شونده
center drill
U
مته متمرکز
concentrator
U
متمرکز کننده
favorites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest
U
پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favourite
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
serviced
U
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service
U
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
centeralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
decentralization
U
غیر متمرکز سازی
center
U
متمرکز نقطه اتکاء
center lathe
U
ماشین تراش متمرکز
centralized planning
U
برنامه ریزی متمرکز
centralized oil shot system
U
روغنکاری متمرکز فشاری
centralized network configuration
U
ساختار شبکهای متمرکز
center grinding
U
دستگاه سنگ متمرکز
bundles
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
stigmatism
U
ننگ نور متمرکز در یک نقطه
decentralized planning
U
برنامه ریزی غیر متمرکز
hilar
U
متمرکز ونزدیک به ناف ومرکز
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
totalitarianism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
distribute
U
سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
distributing
U
سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
distributes
U
سیسم نا متمرکز که در آن چندین کامپیوتر مختلف شیارهای ثابتی دارند
make a diplomatic representation
U
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
to watch for certain symptoms
U
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
whiter
U
چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
whitest
U
چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
white
U
چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
centralized
U
امکانات پردازش داده که در یک محل متمرکز و قابل دستیابی توسط سایر کاربران انجام می شوند
re
U
با توجه به
heedfulness
U
توجه
heedfully
U
با توجه
attention
U
توجه
re-
U
با توجه به
attentions
U
توجه
tendance
U
توجه
assiduity
U
توجه
listlessly
U
بی توجه
attendance
U
توجه
listless
U
بی توجه
oblivious
U
بی توجه
attendances
U
توجه
inattentive
U
بی توجه
heeds
U
توجه
cared
U
توجه
care
U
توجه
remarked
U
توجه
regards
U
توجه
regarded
U
توجه
advertency
U
توجه
regard
U
توجه
advertence
U
توجه
remarking
U
توجه
unresponsive
U
بی توجه
cares
U
توجه
heeding
U
توجه
heeded
U
توجه
heed
U
توجه
attention to orders
U
توجه
attentiveness
U
توجه
NB
U
توجه!
remark
U
توجه
remarks
U
توجه
noting
U
توجه
notes
U
توجه
note
U
توجه
unconsidered
U
بی توجه
mindfulness
U
توجه
turn to
U
توجه
keeps
U
توجه
keep
U
توجه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com