English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
low activity U فعالیت پایین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
depresses U پایین دادن لوله پایین اوردن
depress U پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul U پایین کشیدن رشته پایین کشنده
down U سوی پایین بطرف پایین
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
activity U فعالیت
exercise U فعالیت
exercised U فعالیت
exercises U فعالیت
stirs U فعالیت
stirrings U فعالیت
stirred U فعالیت
stir U فعالیت
activation U فعالیت
activeness U فعالیت
functions U فعالیت
function U فعالیت
functioned U فعالیت
acting U فعالیت
activities U فعالیت
actuality U فعالیت
inactivity U عدم فعالیت
politicking U فعالیت سیاسی
auxiliary activity U فعالیت فرعی
turn over U عایدی فعالیت
ventured U فعالیت اقتصادی
event U عمل یا فعالیت
events U عمل یا فعالیت
venture U فعالیت اقتصادی
ventures U فعالیت اقتصادی
hey day U روز پر فعالیت
somatotonic U فعالیت گرا
somatotonia U فعالیت گرایی
activate U به فعالیت پرداختن
optical activity U فعالیت نوری
activity wheel U گردونه فعالیت
activity time U زمان هر فعالیت
operant U فعالیت کننده
activity ratio U نسبت فعالیت
operational environment U محیط فعالیت
activation U به فعالیت دراوردن
venturing U فعالیت اقتصادی
activated U به فعالیت پرداختن
activates U به فعالیت پرداختن
activating U به فعالیت پرداختن
operating level U سطح فعالیت
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
activity rate U نرخ فعالیت
activity quotient U بهر فعالیت
on stream U درحال فعالیت
activity coefficient U ضریب فعالیت
activity chart U نمودار فعالیت
activity analysis U تحلیل فعالیت
inaction U بدون فعالیت
activity cycle U چرخه فعالیت
random activity U فعالیت تصادفی
business activity U فعالیت بازرگانی
reactivation U فعالیت مجدد
cerebration U فعالیت مغزی
off year U سال کم فعالیت
critical activity U فعالیت بحرانی
activity drive U سائق فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
activity light U چراغ فعالیت
muzzling U مانع فعالیت شدن
form U سابقه فعالیت اسب
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
orbits U دور حدود فعالیت
orbited U دور حدود فعالیت
orbit U دور حدود فعالیت
efficiency U فعالیت مفید بازده
self activity U فعالیت خود بخود
muzzles U مانع فعالیت شدن
pickup U تجدید فعالیت چیدن
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
muzzled U مانع فعالیت شدن
formed U سابقه فعالیت اسب
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
slumps U کاهش فعالیت رکود
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
slumping U کاهش فعالیت رکود
slumped U کاهش فعالیت رکود
muzzle U مانع فعالیت شدن
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
background U فعالیت ارتباط دادهای
spheres U مرتبه حدود فعالیت
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
sphere U مرتبه حدود فعالیت
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
forms U سابقه فعالیت اسب
byway U کار یا فعالیت جنبی
byways U کار یا فعالیت جنبی
slump U کاهش فعالیت رکود
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
biological half time U زمان امکان فعالیت عامل میکربی
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
pyrochemical U وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
to phase out their activities U فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
downtime U پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
academe U فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
resource leveling U زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
suppression U خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
further down U پایین تر
subteen U پایین تر از سن 31
tailwater U پایین اب
lowered U پایین تر
beneath U پایین
lower U پایین تر
below U پایین
dowm U پایین
vide infara U پایین
lower U پایین
low U پایین
de- U پایین
short U پایین تر
shorter U پایین تر
shortest U پایین تر
down U پایین
down stairs U پایین
lowers U پایین تر
bottom U پایین
lowering U پایین تر
beneath U پایین تر
bal U از مچ پا به پایین
low level U پایین
flattest U پایین
lower limit U حد پایین
lower most U پایین تر
underneath U پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> U در پایین
hereinafter [formal] <adv.> U در پایین
neath or neath U پایین
below <adv.> U در پایین
hereafter <adv.> U در پایین
hypogenous U پایین رو
shitu U پایین
subatmospheric U پایین تر از جو
sub- U یا پایین تر
neath or neath U پایین تر
submiss U پایین
bottoms U پایین
infara U پایین
infara U پایین تر
flat U پایین
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
uoppon pyon soon koot U کف دست پایین
bate U پایین اوردن
From top to bottom. U ازبالاتا پایین
up and down U بالا و پایین
undermost U پایین ترین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com