English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
hold U جا گرفتن تصرف کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
Other Matches
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
occupies U تصرف کردن سرگرم کردن
conquers U فتح کردن تصرف کردن
occupy U تصرف کردن سرگرم کردن
occupying U تصرف کردن سرگرم کردن
to enter U ضبط کردن تصرف کردن
conquering U فتح کردن تصرف کردن
conquer U فتح کردن تصرف کردن
seized U تصرف کردن
grabs U تصرف کردن
seize U تصرف کردن
to come to U تصرف کردن
to take possession of U تصرف کردن
to get possession of U تصرف کردن
take possession of U تصرف کردن
deflowered U تصرف کردن
deflowering U تصرف کردن
occupies U تصرف کردن
deflowers U تصرف کردن
seizes U تصرف کردن
occupying U تصرف کردن
grabbing U تصرف کردن
to come into U تصرف کردن
occupations U تصرف کردن
hold U تصرف کردن
glom on to U تصرف کردن
deflower U تصرف کردن
grab U تصرف کردن
grabbed U تصرف کردن
come into U تصرف کردن
holds U تصرف کردن
occupation U تصرف کردن
put in possession U تصرف کردن
occupy U تصرف کردن
deforce U تصرف عدوانی کردن
dispossessed U از تصرف محروم کردن
dispossess U از تصرف محروم کردن
capture U تصرف کردن ربایش
regain U دوباره تصرف کردن
capturing U تصرف کردن ربایش
regained U دوباره تصرف کردن
dispossessing U از تصرف محروم کردن
dispossesses U از تصرف محروم کردن
regains U دوباره تصرف کردن
disseise U تصرف عدوانی کردن
deforce U تصرف غاصبانه کردن
captures U تصرف کردن ربایش
regaining U دوباره تصرف کردن
preoccupy U از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupies U از پیش اشغال یا تصرف کردن
possesses U تصرف کردن دارا بودن
preoccupying U از پیش اشغال یا تصرف کردن
possess U تصرف کردن دارا بودن
possessing U تصرف کردن دارا بودن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
eviction U چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions U چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
use and occupation U عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
educe U گرفتن استخراج کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
obtains U فراهم کردن گرفتن
circled U گرفتن احاطه کردن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
circling U گرفتن احاطه کردن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
obtain U فراهم کردن گرفتن
circle U گرفتن احاطه کردن
fog U تیره کردن مه گرفتن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
hug U بغل کردن محکم گرفتن
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
track down a person U رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
throttles U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to bolt somebody out U [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
question U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
questioned U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questions U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
throttle U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttling U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttled U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
floats U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
bear arms U سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
float U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com