English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to a receipt U رسید گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pay against receipt U در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
quittance U رسید
receipts U رسید
receipt statement U رسید
receipt U رسید
maturity U سر رسید
due date U سر رسید
when it came to a push U رسید
official receipt U رسید رسمی
voucher U قبض رسید
matured U سر رسید شده
summer is in U تابستان رسید
the post has come U پست رسید
binders U رسید بیعانه
binder U رسید بیعانه
to fall due U سر رسید شدن
quittance U رسید مفاصا
vouchers U قبض رسید
world came that U خبر رسید که
It crossed my mind. U به نظرم رسید.
It occurred to me. U به نظرم رسید.
It came home to me. U به نظرم رسید.
It crossed my mind. U به فکرم رسید.
It occurred to me. U به فکرم رسید.
It came home to me. U به فکرم رسید.
scrip U رسید موقتی
it crossed my mind U بنظرم رسید
dock receipt U رسید لنگرگاه
dock warrant U رسید لنگرگاه
debit note U رسید بدهکار
hand receipt U رسید دستی
receipt U قبض رسید
What time do we arrive? U کی خواهیم رسید؟
receipts U قبض رسید
chitty U یادداشت-رسید
It's over. U به پایان رسید.
certificate of receipt U گواهی رسید
warehouse receipt U رسید انبار
receipt U دریافت رسید دادن
the hour has struck U موقع بحران رسید
acknowledgement U اعلام وصول رسید
He was sick to death . He was fed up to the back teeth . U جانش به لب آمد ( رسید )
railway receipt U رسید راه اهن
acknowledgements U اعلام وصول رسید
acknowledgments U اعلام وصول رسید
receipt U رسید پیام دریافت شد
dock warrant U رسید انبار بارانداز
receipts U رسید پیام دریافت شد
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
receipts U دریافت رسید دادن
mate's receipt U رسید کاپیتان کشتی
At that point [stage] , ... U وقتی که موقعش رسید...
appropriation receipt U رسید سپرده قانونی
data freight receipt U رسید اماری حمل
appropriation receipt U رسیدسپرده رسید اعتبار
clean receipt U رسید بی قید و شرط
it was signed by his majesty the shah U به توشیح همایونی رسید
mate's receipt U رسید معاون ناخدا
it received royal assent U به توشیح ملوکانه رسید
i am through with my work U کارم به پایان رسید
point of intersection U نقطه بهم رسید
air mail receipt U رسید پست هوایی
i am in receipt of your letter U نامه شما به من رسید
data fright receipt U رسید اماری حمل
he was overtake by a storm U طوفانی باودر رسید
he thought out a plan U فکری بنظرش رسید
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
The train was 10 minutes late. U قطار 10 دقیقه دیر رسید
It changed hands a few times before I got it. U چند دست گشت تا به من رسید
found shipment U کالای بدون بارنامه یا رسید
The negotiations were successful ( inconclusive ) . U مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
The train came in on time . U قطار به موقع رسید ( سروقت )
He arrived in the nick of time . U درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
forwarder's receipt U رسید متصدی حمل و نقل
now and then a guest w come U گاه گاهی میهمانی می رسید
offenders will be punished U متخلفین بکیفر خواهند رسید
bill falls due on U تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
The project was terminated as of July 1. U پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
A solution suddenly proffered itself. U ناگهان راه حلی به نظر رسید.
the bill will mature to morrow U سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
the bill is overdraw U سر رسید برات منقضی شده است
deferred liability U بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
Luchily for me the train was late. U خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
date of grace U مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
he muddled through U بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
clearing a bill U محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
It wI'll eventually pay off. U با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
freiht all kinds U رسید اماری حمل انواع هزینه حمل
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
looped U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
statute of fraud U قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
wilco U پیام را اجرامی کنم پیام رسید اجرا می کنم
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
To tell some one his fortune . U برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
dock receipt U قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
detracting U گرفتن
detracted U گرفتن
retake U پس گرفتن
false grip U گرفتن
deglutinate U گرفتن
reclaim U پس گرفتن
resuming U از سر گرفتن
lute U گل گرفتن
reclaims U پس گرفتن
reclaiming U پس گرفتن
reclaimed U پس گرفتن
disesteem U کم گرفتن
seize U گرفتن
to take up U گرفتن
devest U گرفتن
to whisk away or off U گرفتن
corks U گرفتن
tong U گرفتن
despumate U کف گرفتن از
cork U گرفتن
unsay U پس گرفتن
seized U گرفتن
seizes U گرفتن
to take one's stand U جا گرفتن
detracts U گرفتن
to shut off U را گرفتن
skim U کف گرفتن از
to station oneself U جا گرفتن
to take a wife U زن گرفتن
resumption U از سر گرفتن
recapturing U پس گرفتن
recaptures U پس گرفتن
to take fast hold of U گرفتن
recaptured U پس گرفتن
recapture U پس گرفتن
wive U زن گرفتن
captures U گرفتن
lay to heart U به دل گرفتن
to begin again از سر گرفتن
to break in U گرفتن
to bring to a stop U را گرفتن
catch U گرفتن
to put a stop to U را گرفتن
to call back U پس گرفتن
to catch a fly U بل گرفتن
encumber U گرفتن
encumbered U گرفتن
hold U گرفتن
capturing U گرفتن
raclaim U پس گرفتن
capture U گرفتن
adeem U پس گرفتن
grab U گرفتن
tithes U ده یک گرفتن از
tithe U ده یک گرفتن از
reoccupy U از سر گرفتن
grabbing U گرفتن
grabs U گرفتن
obturate U گرفتن
holds U گرفتن
to addict oneself U خو گرفتن
to catch on U گرفتن
encumbering U گرفتن
encumbers U گرفتن
skimmed U گرفتن کف
overtake U گرفتن
inclasp U در بر گرفتن
situate U جا گرفتن
situates U جا گرفتن
situating U جا گرفتن
grabbed U گرفتن
skim U گرفتن کف
detract U گرفتن
withdrawal U پس گرفتن
withdrawals U پس گرفتن
skimmed U کف گرفتن از
to nestle oneself U جا گرفتن
overtaken U گرفتن
to draw back U پس گرفتن
withdraw U پس گرفتن
withdraws U پس گرفتن
to get at U گرفتن
to hunt out U گرفتن
to lay a wager U گرفتن
skims U گرفتن کف
overtakes U گرفتن
catch on U گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com