English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (639 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
To adore (dote on) someone. U دورکسی گشتن
blockage U محاصره محاصره کردن
blockages U محاصره محاصره کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
integrate U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrating U یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
beleaguered U در محاصره یکان محاصره شده
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
envelop U محاصره کردن
envelops U محاصره کردن
blockade U محاصره کردن
encircling U محاصره کردن
encompass U محاصره کردن
enveloped U محاصره کردن
encircle U محاصره کردن
encompassed U محاصره کردن
encircled U محاصره کردن
encircles U محاصره کردن
blockading U محاصره کردن
sieges U محاصره کردن
girt U محاصره کردن
encompassing U محاصره کردن
besieges U محاصره کردن
beseige U محاصره کردن
beleaguer U محاصره کردن
blockades U محاصره کردن
leaguer U محاصره کردن
to lay siege to U محاصره کردن
siege U محاصره کردن
besieged U محاصره کردن
besiege U محاصره کردن
blockaded U محاصره کردن
encompasses U محاصره کردن
enveloping U محاصره کردن
besieging U محاصره کردن
dehydrogenate U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize U هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
To lay siege to a city . U شهری را محاصره کردن
To rais ( lift, remove ) an embargo. U رفع محاصره کردن
surrounded U محاصره کردن احاطه شدن
surround U محاصره کردن احاطه شدن
surrounds U محاصره کردن احاطه شدن
loops U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
gird U احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
seal off U محاصره کردن ممنوع الورود کردن
dehumidify U نم چیزی را گرفتن
dehydrate U اب چیزی را گرفتن
to bring something U گرفتن چیزی
to get [hold of] something U گرفتن چیزی
to obtain something U گرفتن چیزی
leg theory U روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او
to take something into account U در نظر گرفتن چیزی
to turn a blind eye to something U چیزی را نادیده گرفتن
grabbing U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabs U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
To take delivery of something. U چیزی را تحویل گرفتن
To turn a blind eye to something. To overlook something. U چیزی را نادیده گرفتن
to seize something [from somebody] U چیزی را گرفتن [از کسی]
To treat something as a joke U چیزی را بشوخی گرفتن
decarbonate U زغال چیزی را گرفتن
decarbonize U زغال چیزی را گرفتن
grab U گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grip U محکم گرفتن چیزی
grips U محکم گرفتن چیزی
gripping U محکم گرفتن چیزی
gripped U محکم گرفتن چیزی
to let something slip U چیزی را نادیده گرفتن
rigid adherence to a thing U محکم گرفتن چیزی
degas U گاز چیزی را گرفتن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را گرفتن
To put something to the vote. U درباره چیزی رأی گرفتن
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
stem the tide <idiom> U جلو موج چیزی را گرفتن
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
caulk U شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
to nip something in the bud U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to wring something from somebody [out of somebody] U از کسی چیزی به زور گرفتن
dispraise U از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
retraced U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To make light of something. U چیزی راسر سری گرفتن
retracing U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
to borrow something [from somebody] U چیزی را قرض گرفتن [از کسی]
retraces U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retrace U ردپای چیزی را دوباره گرفتن
scrape the bottom of the barrel <idiom> U گرفتن چیزی که باقی مانده
nip in the bud <idiom> U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
To find fault with something ( someone ) . U از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
to contract something from somebody U از کسی چیزی [بیماری] گرفتن
monopolization U گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
to fetch a compass U دورزدن
recurred U دورزدن
recur U دورزدن
circle U دورزدن
revolved U دورزدن
circles U دورزدن
recurs U دورزدن
to turn round U دورزدن
circled U دورزدن
perambulate U دورزدن
to go round U دورزدن
perambulating U دورزدن
circling U دورزدن
revolve U دورزدن
perambulated U دورزدن
revolves U دورزدن
perambulates U دورزدن
surround U احاطه کردن محاصره کردن
surrounded U احاطه کردن محاصره کردن
surrounds U احاطه کردن محاصره کردن
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to get in somebody's way U جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something U جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن
calibrate U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates U قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
circumgyrate U گردیدن دورزدن
circumlocation U دورزدن درسخن
supersede U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
to regard something as a matter of course U چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
superseded U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposing U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superseding U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersedes U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
to work oneself up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up U به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
round out U دورزدن هواپیما برای نشستن
circumgyration U دورزدن درسخن دورسرگرداندن مطلب
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to jump on somebody U به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
besiegement U محاصره
block age U محاصره
blockades U محاصره
blockaded U محاصره
blockading U محاصره
siege U محاصره
encompassment U محاصره
sieges U محاصره
blockade U محاصره
enclave U تحت محاصره
blockading U محاصره دریائیsortie
pockets U محاصره شدن
blockading U محاصره اقتصادی
enclaves U تحت محاصره
blockades U محاصره دریائیsortie
pocket U محاصره شدن
beleaguered U محاصره شده
state of siege U حالت محاصره
siege U محاصره حصار
0To break thru a blockade ( siege ) . U محاصره را شکستن
ambient U محاصره شده
battering train U توپخانه محاصره
paper blockade U محاصره کاغذی
paper blockade U محاصره بی حاصل
blockages U محاصره دریایی
blockade U محاصره اقتصادی
Naval blockade . U محاصره دریایی
Economic enciclement ( blockade , embargo ) . U محاصره اقتصادی
blockades U محاصره اقتصادی
blockage U محاصره دریایی
blockaded U محاصره دریائیsortie
sieges U محاصره حصار
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com