Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lay over
U
در نیمه راه توقف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overlap
U
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps
U
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped
U
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
seahorse
U
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap
U
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
seahorses
U
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
pmos
U
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos
U
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
splicing
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semilustrous
U
نیمه درخشان نیمه مجلل
imbricate
U
نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semipublic
U
نیمه عمومی نیمه دولتی
spliced
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
run through
<idiom>
U
ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
to sojourn
[formal]
[in a place as a visitor]
U
توقف کردن
failure
U
توقف کردن
stay
U
توقف کردن
stayed
U
توقف کردن
failures
U
توقف کردن
stop dead/cold
<idiom>
U
سریع توقف کردن
stops
U
ایستادن توقف کردن
stop
U
ایستادن توقف کردن
stopped
U
ایستادن توقف کردن
pull up
U
توقف کردن
[اتومبیل]
stopping
U
ایستادن توقف کردن
split half method
U
روش دو نیمه کردن
lie to
U
درجهت باد توقف کردن
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
to stop
[doing something]
U
توقف کردن
[از انجام کاری]
semi naufragium
U
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
ramp
U
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
ramps
U
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
kill
U
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
to pause
U
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
interferes
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
kills
U
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
interfere
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
powered
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powering
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powers
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
stand
U
ایست کردن توقف کردن
to make a pause
U
مکث کردن توقف کردن
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
half life
U
نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
jam
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jammed
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
beneficial occupancy
U
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
from mid may to mid june
U
از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
barnstorming
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
semifinal
U
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
persistence
U
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
interruption
U
توقف
stand
U
توقف
stopping
U
توقف
stops
U
توقف
tarriance
U
توقف
stoppage
U
توقف
suspensions
U
توقف
interrupts
U
توقف
suspension
U
توقف
stoppages
U
توقف
suspension of payment
U
توقف
insolvency
U
توقف
park
U
توقف
pause
U
توقف
parked
U
توقف
syncope
U
توقف
parks
U
توقف
halted
U
توقف
halt
U
توقف
interruptions
U
توقف
pauses
U
توقف
pausing
U
توقف
cessation
U
توقف
stopped
U
توقف
paused
U
توقف
halts
U
توقف
stopple
U
توقف
stop
U
توقف
stop code
U
کد توقف
flag stop
U
توقف
commorant
U
توقف
interrupting
U
توقف
interrupt
U
توقف
semi
U
نیمه
semis
U
نیمه
midnight
U
نیمه شب
in noon of night
U
در نیمه شب
moiety
U
نیمه
half deck
U
نیمه پل
mid-
U
نیمه
part way
U
نیمه
stiffish
U
نیمه شق
division line
U
خط نیمه
mid
U
نیمه
idle period
U
زمان توقف
program stop
U
توقف برنامه
ceases
U
ایست توقف
stopcock
U
وسیله توقف
stoppage of the game
U
توقف بازی
bankruptcies
U
توقف بازرگان
ceasing
U
ایست توقف
no parking
U
توقف ممنوع
slack
U
توقف درحرکت
break key
U
کلید توقف
break point
U
نقطه توقف
park
U
محل توقف
parked
U
محل توقف
parks
U
محل توقف
port of call
U
بندر توقف
ports of call
U
بندر توقف
until stop
[up to the stop]
U
تا جای توقف
slacks
U
توقف درحرکت
continuously
U
بدون توقف
stopcocks
U
وسیله توقف
come down gracefully
U
توقف منضبط
stop bit
U
بیت توقف
bar stop
U
توقف میله
bankruptcy
U
توقف بازرگان
closest
U
ایست توقف
closes
U
ایست توقف
closer
U
ایست توقف
close
U
ایست توقف
thermal critical point
U
نقطه توقف
nonstop
U
بدون توقف
no waiting
U
توقف ممنوع
suspensive
U
درحال توقف
sudden stoppage
U
توقف ناگهانی
slackest
U
توقف درحرکت
stop sign
U
علامت توقف
stop mechanism
U
مکانیزم توقف
carport
U
توقف گاه
down time
U
زمان توقف
stayed
U
توقف مکث
stay
U
توقف مکث
payment stopped
U
توقف پرداخت
lay by
U
منطقه توقف
cease
U
ایست توقف
halting place
U
توقف گاه
black induction
U
توقف القا
parking place
U
جایگاه توقف
hemostasis
U
توقف خونریزی
stop instruction
U
دستورالعمل توقف
ceased
U
ایست توقف
halt instruction
U
دستورالعمل توقف
lay-by
U
منطقه توقف
lay-bys
U
منطقه توقف
dead halt
U
توقف مطلق
semitransparent
U
نیمه شفاف
half faced
U
نیمه کاره
half loaded
U
سلاح نیمه پر
subacute
U
نیمه حاد
subadult
U
نیمه بالغ
semitropic
U
نیمه گرمسیری
subarid
U
نیمه خشک
subfossil
U
نیمه سنگواره
semi independent
U
نیمه مستقل
semisynthetic
U
نیمه ترکیبی
semitranslucent
U
نیمه شفاف
semitranslucent
U
نیمه کدر
drafts
U
نیمه نهایی
subliminal
U
نیمه خوداگاه
semiterrestrial
U
نیمه خاکی
subliminally
U
نیمه خوداگاه
draft
U
نیمه نهایی
semisynthetic
U
نیمه مصنوعی
subovate
U
نیمه بیضی
semicolonial
U
نیمه مستعمره
semidomesticated
U
نیمه اهلی
half-timbered
U
نیمه چوبی
semiprivate
U
نیمه خصوصی
half-column
U
نیمه ستون
left heart
U
نیمه چپ قلب
semierect
U
نیمه ایستاده
drafted
U
نیمه نهایی
half time
U
نیمه بازی
half tracked
U
نیمه شنی
semidome
U
نیمه گنبد
half mast high
U
نیمه افراشته
subsaline
U
نیمه شور
semisolid
U
نیمه جامد
semiskilled
U
نیمه ماهر
inchoate
U
نیمه تمام
semicolonialism
U
نیمه مستعمراتی
nocturn
U
عبادت نیمه شب
semirigid
U
نیمه سخت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com