English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lie to U درجهت باد توقف کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
downwind U درجهت باد
countering U درجهت مخالف
counter U درجهت مخالف
countered U درجهت مخالف
with U بطرف درجهت
clockwise U درجهت ساعت
on the bow U درجهت سینه
In the opposite direction . U درجهت مخالف
southwestward U درجهت جنوب باختری
southwestwards U درجهت جنوب باختری
downstroke U ضربه درجهت پایین
luff U حرکت کشتی درجهت باد
slash pocket U جیب عمودی درجهت درزلباس
clockwise U درجهت گردش عقربههای ساعت
run through <idiom> U ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
stay U توقف کردن
failure U توقف کردن
failures U توقف کردن
stayed U توقف کردن
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] U توقف کردن
omnidirectional U گیرنده یا فرستنده امواج درجهت مناسب
kestrels U چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
kestrel U چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
subcontrary U مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
sympodium U منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
counterclockwise U درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
stops U ایستادن توقف کردن
stop dead/cold <idiom> U سریع توقف کردن
stopping U ایستادن توقف کردن
pull up U توقف کردن [اتومبیل]
stopped U ایستادن توقف کردن
stop U ایستادن توقف کردن
lay over U در نیمه راه توقف کردن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
wing heavy U تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
ramps U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
ramp U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
branch cutoff U دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
kill U پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
kills U پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
powering U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powers U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powered U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
stand U ایست کردن توقف کردن
to make a pause U مکث کردن توقف کردن
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
jams U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jammed U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jam U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
barnstorms U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
persistence U مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
totalitarianism U سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
stops U توقف
insolvency U توقف
stopped U توقف
interruptions U توقف
stopping U توقف
parked U توقف
interruption U توقف
parks U توقف
stop U توقف
syncope U توقف
stopple U توقف
interrupting U توقف
stop code U کد توقف
halt U توقف
interrupts U توقف
flag stop U توقف
halted U توقف
stand U توقف
halts U توقف
cessation U توقف
suspension of payment U توقف
stoppage U توقف
stoppages U توقف
pausing U توقف
park U توقف
pause U توقف
pauses U توقف
suspensions U توقف
suspension U توقف
tarriance U توقف
interrupt U توقف
commorant U توقف
paused U توقف
ceasing U ایست توقف
lay-bys U منطقه توقف
nonstop U بدون توقف
no parking U توقف ممنوع
ceases U ایست توقف
lay by U منطقه توقف
lay-by U منطقه توقف
stayed U توقف مکث
cease U ایست توقف
no waiting U توقف ممنوع
suspensive U درحال توقف
stop bit U بیت توقف
stop instruction U دستورالعمل توقف
close U ایست توقف
bankruptcy U توقف بازرگان
closer U ایست توقف
halt instruction U دستورالعمل توقف
closes U ایست توقف
bankruptcies U توقف بازرگان
closest U ایست توقف
slack U توقف درحرکت
idle period U زمان توقف
stop mechanism U مکانیزم توقف
break key U کلید توقف
program stop U توقف برنامه
hemostasis U توقف خونریزی
sudden stoppage U توقف ناگهانی
come down gracefully U توقف منضبط
ceased U ایست توقف
stoppage of the game U توقف بازی
thermal critical point U نقطه توقف
carport U توقف گاه
slacks U توقف درحرکت
stop sign U علامت توقف
slackest U توقف درحرکت
break point U نقطه توقف
black induction U توقف القا
continuously U بدون توقف
until stop [up to the stop] U تا جای توقف
stopcock U وسیله توقف
stay U توقف مکث
stopcocks U وسیله توقف
payment stopped U توقف پرداخت
parking place U جایگاه توقف
bar stop U توقف میله
down time U زمان توقف
port of call U بندر توقف
halting place U توقف گاه
ports of call U بندر توقف
dead halt U توقف مطلق
parks U محل توقف
parked U محل توقف
park U محل توقف
slow-down <idiom> U به توقف کامل نرسیدن
stopping U توقف انجام کار
preventing U توقف رخ دادن چیزی
prevent U توقف رخ دادن چیزی
off one's back <idiom> U توقف آزار رساندن
prevents U توقف رخ دادن چیزی
prevented U توقف رخ دادن چیزی
shut down point U نقطه توقف تولید
measure U توقف رخ دادن چیزی
whoa U امر به توقف دادن
blocks U توقف رویدادن چیزی
avast U ایست توقف کنید
rest U توقف فرمان ازاد
rests U توقف فرمان ازاد
hang up U معوق شدن توقف
stop U توقف انجام کار
hang-up U معوق شدن توقف
hang-ups U معوق شدن توقف
hovers U درحال توقف پر زدن
hovered U درحال توقف پر زدن
stopped U توقف انجام کار
termination U خاتمه دادن یا توقف
cardiac arrests U توقف ناگهانی قلب
blocked U توقف رویدادن چیزی
block U توقف رویدادن چیزی
stop off <idiom> U توقف بین راه
time in U ادامه بازی پس از توقف
no end <idiom> U پی درپی بدون توقف
cardiac arrest U توقف ناگهانی قلب
machine down time U زمان توقف ماشین
a thorugh train U قطار بدون توقف
machine idle time U زمان توقف ماشین
stops U توقف انجام کار
hover U درحال توقف پر زدن
hold back U توقف مانع شدن
stop over U توقف کوتاه مدت
intercity train U قطار بین شهری با توقف
stop U توقف منزلگاه بین راه
stopped U توقف منزلگاه بین راه
checks U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
jump stop U توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
outer fix U محوطه توقف خارجی هواپیما
hangup U توقف ناگهانی برنامه جاری
signal box U توقف گاه متصدی علائم
stopping U توقف منزلگاه بین راه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com