Perdic | خطاهای اتفاقی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 147 (8 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	incidental errors U	خطاهای اتفاقی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	technical infringement U	خطاهای فنی
	tean foul U	خطاهای فنی
	slips in youth U	خطاهای جوانی
	personal error U	خطاهای شخص
	compensating errors U	خطاهای خنثی کننده
	burst U	گروهی از خطاهای پیاپی .
	personal error U	خطاهای انفرادی افراد
	bursts U	گروهی از خطاهای پیاپی .
	rounding errors U	خطاهای ناشی از سرراست کردن
	monitors U	سیستمی که خطاهای مدار را بررسی میکند
	monitored U	سیستمی که خطاهای مدار را بررسی میکند
	minimax U	روشی برای کم کردن خطاهای یک فرایند
	monitor U	سیستمی که خطاهای مدار را بررسی میکند
	corruption U	خطاهای داده ناشی از اختلال یاوسایل خراب
	abuse U	[خطاهای داده شده در شکل های معماری کلاسیک]
	diagnostic U	نرم افزاری که کمک به یافتن خطاهای سیستم کامپیوتری میکند
	troubleshoot U	1-رفع اشکال نرم افزار کامپیوتری .2-محل دادن ترمیم خطاهای سخت افزاری
	ripple through effect U	نتایج یا تغییرات یا خطاهای صفحه گسترده که به عنوان نتیجه یک مقدار تغییر یافته در یک خانه فاهر میشود
	preventative U	بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
	preventive U	بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
	chancier U	اتفاقی
	eventual U	اتفاقی
	occasional U	اتفاقی
	contingency U	اتفاقی
	contingencies U	اتفاقی
	episodical U	اتفاقی
	episodic U	اتفاقی
	chanciest U	اتفاقی
	chancy U	اتفاقی
	casuale U	اتفاقی
	stochastic <adj.> U	اتفاقی
	even tual U	اتفاقی
	adventive U	اتفاقی
	extrinsic U	اتفاقی
	adventitiouse U	اتفاقی
	accidentalism U	اتفاقی
	pick up <idiom> U	اتفاقی
	chanceful U	اتفاقی
	flukey U	اتفاقی
	fortuitous <adj.> U	اتفاقی
	fluky U	اتفاقی
	chancing U	اتفاقی
	accident U	اتفاقی
	stochastical <adj.> U	اتفاقی
	random <adj.> U	اتفاقی
	randomly U	اتفاقی
	chance U	اتفاقی
	accidental <adj.> U	اتفاقی
	accidents U	اتفاقی
	contingent [accidental] <adj.> U	اتفاقی
	chances U	اتفاقی
	chanced U	اتفاقی
	haphazard <adj.> U	اتفاقی
	casualness U	اتفاقی
	casual U	اتفاقی
	incidental <adj.> U	اتفاقی
	haphazardly U	اتفاقی
	adventitious <adj.> U	اتفاقی
	casual [not planned] <adj.> U	اتفاقی
	coincidental <adj.> U	اتفاقی
	debugger U	نرم افزاری که به برنامه نویس کمک میکند خطاهای برنامه را پیدا کند
	cat U	استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
	cats U	استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
	diagnostics U	تعوابع یا آزمایشاتی که به کاربر کمک میکند خطاهای سخت افزاری یا نرم افزاری را پیداکند
	accidently <adv.> U	بطور اتفاقی
	coincidentally <adv.> U	بطور اتفاقی
	fortuitously <adv.> U	بطور اتفاقی
	as it happens <adv.> U	بطور اتفاقی
	incidentals time U	زمان اتفاقی
	incidental works U	کارهای اتفاقی
	incidental memory U	حافظه اتفاقی
	incidentally <adv.> U	بطور اتفاقی
	stretch a point <idiom> U	اتفاقی پذیرفتن
	accidentally <adv.> U	بطور اتفاقی
	crop up <idiom> U	اتفاقی پدیدارشدن
	windfall gains U	منافع اتفاقی
	windfall loss U	زیان اتفاقی
	windfall profits U	سود اتفاقی
	at random <adv.> U	بطور اتفاقی
	come across <idiom> U	اتفاقی دیدن
	by accident <adv.> U	بطور اتفاقی
	by a coincidence <adv.> U	بطور اتفاقی
	stochatic procedures U	رویههای اتفاقی
	by chance <adv.> U	بطور اتفاقی
	stochastic process U	فرایند اتفاقی
	by happenstance <adv.> U	بطور اتفاقی
	by hazard <adv.> U	بطور اتفاقی
	incidental learning U	یادگیری اتفاقی
	incidental expenses U	مخارج اتفاقی
	contingent liability U	بدهی اتفاقی
	circumstantial evidence U	اماره اتفاقی
	chromatic U	تصادفی اتفاقی
	accidental error U	خطای اتفاقی
	adventitiously U	بطور اتفاقی
	accidentalness U	حالت اتفاقی
	accidental war U	جنگ اتفاقی
	contingent profit U	سود اتفاقی
	accidental reinforcement U	تقویت اتفاقی
	casual labour U	کارگر اتفاقی
	fortuitcus distortion U	اعوجاج اتفاقی
	randomly U	اتفاقی الکی
	fortuitcus fault U	نقص اتفاقی
	happenstance U	وقایع اتفاقی
	fortuitousness U	اتفاقی بودن
	random U	اتفاقی الکی
	faulted U	یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
	faults U	یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
	fault U	یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
	accidental fall U	ضربه فنی اتفاقی
	hazardous U	معاملات قماری اتفاقی
	chars U	کار روزمزد و اتفاقی
	charring U	کار روزمزد و اتفاقی
	jitter U	حرکت نامنظم اتفاقی
	chare U	کار روزمزد و اتفاقی
	char U	کار روزمزد و اتفاقی
	by accident or d. U	بطور اتفاقی یا عمدی
	accidental sepcies	گونه های اتفاقی
	safety nets U	وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که فایل ها وسیستم را از خطاهای موجود در صورت خرابی سیستم محافظت میکند
	safety net U	وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که فایل ها وسیستم را از خطاهای موجود در صورت خرابی سیستم محافظت میکند
	to happen to somebody U	برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
	sideshow U	موضوع فرعی انحراف اتفاقی
	accident damage to property U	خسارت اتفاقی وارده بردارایی
	sideshows U	موضوع فرعی انحراف اتفاقی
	randomize U	بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
	detecting U	سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
	detects U	سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
	detected U	سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
	detect U	سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند
	come hell or high water <idiom> U	هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
	It was a mere accident that we met. U	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
	drop a hint <idiom> U	فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
	reportable incident U	اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
	His coming here was quite accidental. U	آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
	randomly U	بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
	fortuitism U	اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده
	random U	بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
	I'm dying to know what happened. U	خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
	wait up for <idiom> U	به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
	chance medley U	ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
	fortuist U	کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
	Can count on the fingers of one hand <idiom> U	رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
	dead U	دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
	fumble U	از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
	fumbled U	از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
	fumbles U	از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
	gold washing U	شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]