Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
blather
U
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blather
U
صحبت بی معنی واحمقانه
Talk a lot without saying much
U
خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
zero compression
U
روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
acceptation
U
قبول معنی عرف معنی مصطلح
book value
U
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
signifies
U
معنی دادن معنی بخشیدن
signifying
U
معنی دادن معنی بخشیدن
signify
U
معنی دادن معنی بخشیدن
To quibble and equivocate.
U
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
U
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
speak
U
صحبت کردن
talk
U
صحبت کردن
speaks
U
صحبت کردن
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
talks
U
صحبت کردن
talked
U
صحبت کردن
confabulate
U
صحبت کردن
ad valorem
U
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value
U
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
to switch on
U
طرف صحبت کردن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
squeaked
U
با صدای جیغ صحبت کردن
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
lisped
U
نوک زبانی صحبت کردن
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
to take the floor
U
حرف زدن صحبت کردن
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
squeak
U
با صدای جیغ صحبت کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
To give the meaning of something . to interpret something .
U
چیزی را معنی کردن
translatable
U
قابل معنی کردن
carp
U
از روی خرده گیری صحبت کردن
declaim
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
phoning
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phone
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi
U
روان صحبت کردن زبان پارسی
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
speeches
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speech
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaims
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
value added
U
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value
U
بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological
U
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain
U
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
beat around the bush
<idiom>
U
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
to talk insistently to somebody
U
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
adlib
U
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
To speak in a low voice.
U
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
make out
U
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
straight from the shoulder
<idiom>
U
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
U
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
carry
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
belittles
U
کم ارزش کردن
debunks
U
کم ارزش کردن
belittling
U
کم ارزش کردن
belittled
U
کم ارزش کردن
disvalue
U
بی ارزش کردن
debunk
U
کم ارزش کردن
debunking
U
کم ارزش کردن
downgraded
U
کم ارزش کردن
downgrades
U
کم ارزش کردن
downgrade
U
کم ارزش کردن
debunked
U
کم ارزش کردن
belittle
U
کم ارزش کردن
downgrading
U
کم ارزش کردن
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
telephone
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
converses
U
: صحبت کردن محاوره کردن
conversing
U
: صحبت کردن محاوره کردن
conversed
U
: صحبت کردن محاوره کردن
converse
U
: صحبت کردن محاوره کردن
abase
U
تحقیرنمودن کم ارزش کردن
void
U
بی ارزش باطل کردن
extenuate
U
کم ارزش قلمداد کردن
to belittle oneself
U
خود را کم ارزش کردن
abasing
U
تحقیرنمودن کم ارزش کردن
abases
U
تحقیرنمودن کم ارزش کردن
gesticulate
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
actualization
U
تبدیل به ارزش حال کردن
defined
U
تعریف کردن معنی کردن
translates
U
معنی کردن تفسیر کردن
define
U
معین کردن معنی کردن
translating
U
معنی کردن تفسیر کردن
defining
U
معین کردن معنی کردن
defining
U
تعریف کردن معنی کردن
defined
U
معین کردن معنی کردن
defines
U
معین کردن معنی کردن
defines
U
تعریف کردن معنی کردن
translated
U
معنی کردن تفسیر کردن
translate
U
معنی کردن تفسیر کردن
define
U
تعریف کردن معنی کردن
literalize
U
بصورت تحت اللفظی دراوردن لفظ بلفظ معنی کردن
synonymize
U
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
currency devaluation
U
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
overrate
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrates
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating
U
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
to ask somebody to say a few words
U
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
says
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
brief
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
parle
U
صحبت
mouth
U
صحبت
mouthed
U
صحبت
mouthing
U
صحبت
mouths
U
صحبت
talked
U
صحبت
talks
U
صحبت
talk
U
صحبت
colloquy
U
صحبت
conversed
U
صحبت
colloquies
U
صحبت
converses
U
صحبت
converse
U
صحبت
chitchat
U
صحبت
conversing
U
صحبت
confabulation
U
صحبت
collocutor
U
هم صحبت
conversable
U
خوش صحبت
chit chat
U
صحبت کوتاه
conversationalists
U
خوش صحبت
speeches
U
صحبت نطق
dialogues
U
گفتگو صحبت
cross talk
U
تداخل صحبت
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com